در سالهایی که داعش و دیگر گروههای تکفیری در سوریه و عراق قد علم کرد و بسیاری گمان میکردند که این خلافت خودخوانده روزی و روزگاری، رسمیت مییابد، آثار متعددی در سراسر جهان منتشر شد تا چهرهای واقعی و نزدیک از این گروه به جهانیان نشان دهد. داعش میراثی جز مرگ و کشتار انسان و انسانیت ندارد، این را همه میدانند. در تمام آثاری که درباره این گروه طی سالهای اخیر منتشر شده، این مهمترین و پرتکرارین گزاره است. بهمناسبت پایان کار داعش در منطقه، نگاهی انداختهایم به جذابترین آثاری که درباره گروههای تکفیری به ویژه داعش، افکار و اندیشههای آنها، روایت راویان و ... نوشته شده است:
«شام برفی»؛ بوی باروت، طعم غربت
اولین اثری که درباره حضور داعش در سوریه نوشته شده، اثر محمد محمودی نورآبادی با عنوان «شام برفی» بود. این اثر در سال 93 از سوی انتشارات ملک اعظم برای اولینبار در نمایشگاه کتاب تهران عرضه شد و مورد استقبال عموم مردم قرار گرفت. آن زمان هنوز مانند امروز چهره واقعی تروریستها شناخته شده نبود و تنها تصاویری از سوریه، میگفت که چه خبر است. محمودی نورآبادی که خود از خانواده شهدای مدافع حرم است، در این اثر نگاهی اجتماعی دارد به داعش.
او در «شام برفی» روایتگر خاطرات زائرانی از ایران به سوریه است که به ناگاه اسیر میشوند. این اثر که حدود یک سال زمان برای نگارش سطور آن وقت صرف شده، بر پایه مستندات و خاطرات جمعی از زائران ایرانی به این کشور نوشته شده است که 159 روز در اسارت تکفیریها در سوریه بودند.
48 ایرانی در سال 91 به قصد زیارت حرم مطهر حضرت زینب(س) به سوریه مسافرت کرده بودند که به محض ورود به خاک این کشور توسط نیروهای تروریستی در سوریه ربوده شده و پس از 159 روز به خاک خود بازمیگردند. محمودی نورآبادی برای نگارش این رمان پای خاطرات و روایات زائران از دیدهها و شنیدههایشان در این مدت نشسته است، از این جهت رمان را میتوان تصویری واقعی و مستند از اوضاع روزهای سخت سوریه و تعصب و کوردلی جماعتی دانست که به نام دین، به خون و خاک مسلمین تعرض میکنند.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم:
«درد نمیگذارد چیزی بگویی و جوابی بدهی. اما آن طرف بین خودِ ربایندگان هم جنگ و دعوایی در گرفته. یک عده با کارد و ساطور و قمه و تبر ایستادهاند و اصرار که باید کار را همین جا تمام کنیم. تعداد دیگری که ظاهراً عقلای قوم هستند، مخالفت میکنند و اصرار که فعلاً زنده این مجوسها بیشتر به دردشان خواهد خورد. اینها را مترجم افغانی جسته و گریخته برایتان ترجمه میکند و تو داری به این فکر میکنی که بالاخره حرف کدام گروه به کرسی خواهد نشست؟
هر لحظه که فرصتی دست میدهد، شکل و شمایل ویلا تا محوطه را دید میزنی. بیشر به قهوهخانه و کاروانسرا شبیه است تا به ویلا. یک استخر که تلاش میکنی آن را به صورت یک کاسه ببینی، پای سکوی محل تجمعتان دیده میشود. اما داد و هوار مرد عبا بر دوش و تبر به دست رشته نگاه و خیالت را پاره میکند. این جوان موبور و عصبی چه کسی است؟ نباید بیشتر از سی سال داشته باشد. عبای مشکی حاج آقا را چرا به دوش گرفته. هیچ چیز معلوم نیست. تبر را چند بار دور سر میچرخاند و چند بار به سنگهای سکو میکوبد. سنگ زخم بر میدارد و تراشهها و خاکههایی شبیه به خاکه قند به دور و اطراف پاشیده میشود. مترجم وظیفهای جز ترجمه ندارد. باید درد دلها و ناسزاهای این مرد موبور و چشم زاغ را ترجمه کند؛
- برای چه آمدهاید سوریه؟... بیاورید آن عکس را...
در یک چشم به هم زدن، عکس بزرگی از سید حسن نصرالله مقابل جمع گذاشته میشود و بعد مرد مو بور و عبا به دوش دوباره منفجر میشود. این یعنی مترجم باید دست به کار شود...».
***
«ده روز با داعش»؛ یک سفرنامه جسورانه
یورگن تودن هوفر، روزنامهنگار معروف آلمانی است که او را با مصاحبه و گزارشهایش از خاورمیانه میشناسند؛ گزارشهایی که عموماً بدون غرضورزیهای معمول غربیها و سوگیری رسانهای نوشته شدهاند. «ده روز با داعش»، ثمره سفری است که او به همراه پسرش به سوریه داشت؛ آن هم در بحبوحه جنگ سوریه و عرض اندام داعش.
او برای نگارش این کتاب ابتدا به سراغ آلمانیهایی رفته است که به داعش پیوستهاند و با گفتوگو با آنها از طریق اسکایپ، تلاش دارد تا به اندیشههای آنها دست یابد. او سپس با سفری 10 روزه به قلمرو داعش به ثبت دیدهها و شنیدههایش میپردازد و سعی دارد تا از این طریق نگاهی جامع درباره این گروه ارائه دهد. البته این سفر، چنان که انتظار میرود، آسان نیست؛ سفری طولانی از راه زمینی ترکیه آن هم به همراه اماننامهای از سوی ابوبکر بغدادی.
یکی از نکات جذاب درباره این کتاب، عدم پرداختن رسانههای غربی به کار جدید هوفر بود. هرچند این اثر مورد استقبال عموم قرار گرفت و خیلی زود به زبانهای مختلف از جمله فارسی ترجمه شد، اما رسانههای غربی به دلیل نوع دیدگاههای نویسنده درباره عدم وجود تروریسم اسلامی آن را بایکوت کرده یا به آن تاختند. در بخشهایی از این کتاب میخوانیم:
«سلاحهایی که باعث شدند از دل یک رشته تظاهرات مسالمت آمیز، یک جنگ داخلی بیرحم و افسار گریخته سربرآورد، با موافقت صمیمانهی آمریکا، در کانتینرها و محمولههای عظیم با کشتی یا هواپیما روانهی ترکیه شده بودند. از آنجا هم آنها را به سوریه صادر میکردند و تحویل شورشیان میدادند. مسیرهای کوچکتر قاچاق اسلحه از لبنان و بعدها از عراق شکل گرفت.
اغلب سلاحهای خارجی ارسالی به گروههای فرضاً میانهرو، به سادگی به سازمانهای نزدیک به القاعده فروخته میشد. در سوریه بازار پررونق و سودآور تجارت اسلحه شکل گرفت. حتی سازمانهای خصوصی و به اصطلاح «خیرین فردی» از عربستان سعودی و کویت مبالغ هنگفتی پول، میلیونها اسلحه و شمار بسیاری جنگجو روانهی سوریه کردند. بیشترین بخش این پول و سلاح، به دست گروههای تندرو اسلامی افتاد. با آن که قوانین این کشورها چنین اقداماتی را ممنوع اعلام کرده بود، ولی کمترین مانعی بر سر راه این کمکها وجود نداشت...».
این اثر در ایران توسط علی عبداللهی و زهرا معینالدینی ترجمه شده است و انتشارات کوله پشتی در سال 94 منتشر شد.
***
«پسران دوزخ، فرزندان قابیل»
اما شاید اولین اثری که در قالب یک رمان نوشته شده باشد، اثر مجید پورولی کلشتری با عنوان «پسران دوزخ، فرزندان قابیل» است. این اثر که در قالب رمان نوشته شده اما ریشه در واقعیت و اتفاقات مستند دارد، خیلی زود به یکی از پرفروشترین کارها در حوزه شناخت داعش و اوضاع و احوال سوریه در گرماگرم جنگ مبدل شد. این رمان در ارتباط با گروهک داعش است و در آن یک شخصیت ایرانی به نام فاطمه برای سخنرانی به عراق میرود که توسط گروهک داعش اسیر میشود و اتفاقاتی در دل داستان برای وی میافتد و... که خواندن آن تجربهای متفاوت از گروهک داعش برای خواننده رقم زد و تصویری صحیح از این گروهک و جنایتهای آنها را نشان داد.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم:
این بزرگترین حقیقت کشف ناشدهی دنیاست که قاتل کسی را در یک لحظه میکشد و خودش را در طی سالیان سال! این غمبارترین تجربه از مرگ است. هنوز تا اولین قتلی که قرار است مرتکب شوم چند ساعتی باقیمانده است. خبرش خیلی کوتاه و گویا بود.
- فاطمه را گرفتیم... قرار است اعدامش کنیم.
و حالا فاطمه اینجاست. درست برابر چشمهای من؛ در این کیسهی رنگ باختهی کنفی. کیسهای که خالد درش را با طنابی سیاه بسته است و انداخته گوشهی اتاقک. میتوانم چشمهایم را ببندم و تصور کنم فاطمه را... زن میانه سال با پاهایی بسته و دهانی چسب خورده و مچاله. زنی که وحشت تمام زندگیش را فرا گرفته، زیرا میداند تا چند ساعت دیگر سرش با چاقو از بدنش جدا خواهد شد و خانوادهاش میتوانند فیلم سربریدنش را از بیشتر شبکههای اجتماعی تماشا کنند!
آهسته به طرفش میروم... میایستم بالای سرش. میدانم که صدای پاهایم را شنیده. شاید نمیداند که این صدای پاهای زنی است که قرار است توی مه، با دستهای خودش، او را بِکُشد و زیر درخت سیب دفن کند.
خالد در کیسه کنفی را باز میکند و از ساق برهنهی پاهای فاطمه میگیرد و از توی کیسه میکشدش بیرون. انگار که بخواهد لاشه حیوان مُردهای را بیرون بکشد. فاطمه با دستهایی که پشتش بسته شده، وحشت کرده و ترسان. روی زمین کشیده میشود. خالد دست دراز میکند و از موهای فاطمه میگیرد و بلندش میکند و پرتش میکند طرف دیوار. خالد اسلحه کمری را از پشت پیراهنش بیرون میکشد. پیش میرود و دهان فاطمه را با فشار انگشتهایش باز میکند و لوله اسلحه را فرو میکند توی دهانش.
***
«رستاخیز داعش» در پایان خط
«رستاخیز داعش»، نوشته مککنتس، از جمله تازهترین آثاری است که درباره داعش نوشته شده است. این اثر از جمله کتابهای مورد استقبال مخاطبان در غرب بوده که اخیراً به کوشش حامد قدیری ترجمه و از سوی انتشارات اسم به چاپ رسیده است.
نویسنده که دانشآموخته رشته مطالعات خاورمیانه است، «رستاخیز داعش» را در قالبی پژوهشی و تحلیلگرایانه نوشته است. او در این کتاب با استفاده از اطلاعات و منابع دست اولی که طی سالهای گذشته بهدست آورده است، روایتی از ظهور و شکلگیری ارائه میدهد که در دل آن میتوانیم با عمق اندیشههای گروهی که خود را دولت اسلامی مینامد و دست به کشتار وحشیانهی مردم در جایجای جهان میزند آشنا میشویم.
هرچند تاکنون آثار متعددی راجع به گروههای تکفیری نوشته و منتشر شده است، اما به نظر میرسد حالا که پایان یکی از بزرگترین گروههای آن اعلام شده، بتوان آثار جذابتر و عمیقتری نوشت. به نظر میرسد با آرامتر شدن منطقه و امکان حضور نویسندگان و شاعران در سرزمینهایی که روزی وحشت حضور داعش را با پوست و گوشت خود لمس کردهاند، بتوان انتظار آثار عمیقتری در آینده داشت؛ آثاری که هر کدام سند جنایتی است از مخوفترین گروههای تروریستی در جهان.