جرج سوروس که تلاش میکند خود را یک لیبرال پولدار و انساندوست نشان دهد، وانمود میکند با دولتها رابطه بدی دارد. در حالی که پیش از این روابط او با روسیه، آمریکا و اسراییل خبرساز شده بود، حالا علناً وارد فضای بریتانیا شده و شبکه جاسوسی شخصی خود را در لندن پایهگذاری کرده است.
متیو جِیمسن در پایگاه «فرهنگ راهبردی» می نویسد کسی مانند سوروس که خود پر از نفرت است و با کارهایش فقط به دنبال ایجاد تنفر است، چگونه میتواند بنیاد «امید» را هدایت کند؟ چه هدفی از این کار دارد؟
او همان کسی است که با جابجایی میلیاردها دلار، نقش مستقیم در شکست مفتضحانه بانک انگلیس در چهارشنبه سیاهِ سال ۱۹۹۲ میلادی داشته، اتفاقی که برای بودجه دولت و در واقع، مالیاتی که اهالی بریتانیا میپردازند، بیش از ۱۰ میلیارد دلار هزینه داشت.
روسیه که جای خود دارد. ژانویه ۲۰۱۵ میلادی بود که سوروس اعلام کرد «زمان آن رسیده اروپاییان بیدار شوند و بفهمند که زیر حملات روسیه قرار دارند». البته وقتی پوتین سیاستهای جهانیسازی غرب را به چالش میکشد، یکی از مهمترین پشتیبانهای این دیدگاه یعنی سوروس باید هم چنین فراخوان جنگی را صادر کند. او هر کاری کرد تا تحریمها علیه روسیه سنگینتر شود، گر چه هنوز موفق به زمینزدن پوتین نشده است.
سوروس را به دلیل هزینهها و فعالیتهای متراکمی که مؤسساتش به اسم گسترش دموکراسی پس از فروپاشی شوروی در اقمار آن انجام داده، «پادشاه بیتاج اروپای شرقی» میدانند. این کشورها آنقدر هدف انقلابهای رنگی با مدیریت راهبردی بنیاد «جامعه باز» سوروس قرار گرفتهاند که طبیعتاً طعم «امید» سوروس را به خوبی حس کردهاند. او پس از ناآرامیهای ایران در سال ۱۳۸۸ که به بهانه انتخابات ریاستجمهوری شکل گرفته بود، به طعنه شرط بست که جمهوری اسلامی در ایران بیش از یک سال دوام نمیآورد!
سوروس خود یک یهودی است و در مجارستان و تحت محاصره نازیها بزرگ شده، اما حتی میگوید رابطه خوبی با اسرائیل نیز ندارد: «من یهودیت را به عنوان یک حق و یک موجودیت ملی میپذیرم اما این بدان معنا نیست که دیگر کار بیشتری با آن داشته باشم.» بنیاد او با نام «جامعه باز» در برخی نشستهای بینالمللی موضوع مقابله با سیاستهای «نژادپرستانه و ضددموکراتیک» اسرائیل را پیش میکشد و دستی در کمپینهای بایکوت صهیونیسم دارد.
بنیاد «امید، نه نفرت» در بریتانیا چه میکند؟
جیمسن ادامه میدهد بنیاد خیریه «امید» در انگلیس اساساً یک شبکه جاسوسی است، دکان جدیدی از او در میدان سنت جیمز لندن است که سوروس به تبعیت از شعار اوباما در انتخابات ۲۰۰۸ میلادی، یعنی «امید و تغییر» نامگذاری کرده است زیرا او اساساً علاقه زیادی به اوباما و سیاستهایش داشته است. او مبلغ کلانی برای تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری در اختیار اوباما قرار داد (کمااینکه پیشتر در انتخابات سنا از او حمایت کرده بود) اما گفته میشود وی نپذیرفته و سوروس مجبور به حمایت از هیلاری کلینتون شد، کاری که در ۲۰۱۶ میلادی تکرار کرد و در هر دو مورد شکست خورد.
اگر هیلاری در ۲۰۰۸ یا ۲۰۱۶ میلادی پیروز میشد، قرار بود سوروس رئیس جمهور سایه در آمریکا شود و تصمیماتش از سوی رئیسجمهورِ رسمی اجرا شود. اما اینکه او در نقشه انتخاباتیاش شکست خورده دلیل نمیشود نقش پشتپرده خود را کنار بگذارد. اکنون شاید هیچکس در آمریکا به اندازه سوروس و هم مسلکان او یعنی هواداران جهانی سازی غرب از دست ترامپ، شکار نیستند و عجیب نیست که توانستهاند تا به حال با فشارهای خود تا حدودی دانلد بیتجربه را مجبور به کوتاهآمدن کنند.
بنیاد امید در سال ۲۰۰۴ میلادی به صورت پک پویش تأسیس شد و در پوشش آن و به نام «مقابله با سیاستهای نژادپرستانه و نئونازیسم» در سیاست این کشور دخالت میکند. در آن سال و ادوار انتخاباتی بعدی یکی از بزرگترین تخریبکنندگان حزب «حزب ملی بریتانیا» همین بنیاد امید بوده است، حزبی که خواهان عدم دخالت در خاورمیانه، خروج لندن از اتحادیه اروپا و عدم تبعیت از سیاست خارجی ایالات متحده است و اگر چه با فعالیتهای مهاجران از جمله مسلمانان در انگلستان مقابله میکند، اما خواستار روابط دوجانبه با همه کشورهای اسلامی است.
تلاشهای پویش «امید» در کنار سایر احزاب جهانیگرا منجر به حذف کرسی های حزب ملی بریتانیا شد، از برنلی و بردفورد تا اولدهام و سَندول. سال ۲۰۱۰ بار دیگر تبلیغات امید علیه این حزب افزایش یافت و در حالی که در منطقه بارکینگ و دگنهام لندن بیش از ۴۰ درصد از کرسیها را در اختیار داشتند، همه ۱۲ کرسی خود را از دست داد.
یکی از اهرمهای فشار بنیاد «امید» علیه سیاستهای ملیگرایانه، جذب مسلمانان است، زیرا اغلب گروههای ملیگرا با فعالیت مسلمانان در این کشور مقابله میکنند. از جمله «انجمن دفاع انگلیسی» که با فعالیتهای اسلامهراسانهاش خیلی از شهروندان و مهاجران را به دامان پویش امید هدایت کرد. بیهوده نیست عدهای از جمله اسکات بِنِت افسر پیشین ارتش آمریکا تأکید میکنند خشونتهای گروههای ملیگرا معمولاً توطئه مخالفان آنها یعنی جهانگرایان است که میخواهند با ترساندن مردم از این گروهها، سلطه سیاسی و اقتصادی خود را بر جهان کامل کنند.
حالا چند سالی است بنیاد «امید» در بریتانیا کار جدید خود را با هدفگرفتن هر کسی در آن کشور که خواهان نزدیکی غرب با روسیه است و از آزادی بیان خود برای ترویج دیدگاه واقعگرایانه خود استفاده میکند، آغاز کرده است. هر کس که سیاستهای بریتانیا و ایالات متحده در منازعه سوریه را که برای چندین سال با همه خسارتهایش تداوم یافته، مورد پرسش قرار دهد، هدف فشارهای این بنیاد قرار میگیرد. پرسش نویسنده این است که:
* اولاً چرا افراد سوروس به خود حق میدهند اینگونه در مورد شهروندان بریتانیا قضاوت کنند؟ آیا دیدگاهها و اعمال آنها خیلی پاکتر از سران روسیه و مانند آن است؟
* ثانیاً چگونه یک شبکه جاسوسی شخصی، چنین آزادی عملی در بریتانیا دارد؟ آیا بدون حمایت برخی عوامل دولتی چنین اقداماتی ممکن است؟ آیا دولت بریتانیا با سوروس معامله کرده است؟
به هر حال تا زمانی که ترامپ از مخالفت خود با سیاستهای جهانیسازی آمریکا دست برندارد، میلیونرهایی مانند سوروس همه تلاش خود را انجام میدهند تا او و هر کسی را که به شعارهای او تمایل دارد و آن را تبلیغ میکند، تحت فشار قرار دهند، حتی اگر این کار به محدودسازی آزادی بیان بیانجامد، همان آزادی بیانی که سوروس مدعی است برای ترویج آن در اروپای شرقی هزینه میکند و اصلاً هدف اصلی بنیاد «جامعه باز» است.
جمعبندی
ممکن است کسی با خود بگوید مگر گسترش دموکراسی، تأسیس خیریه، مخالفت با بوش پسر و امثال این کارهای بدی است؟ سوروس به جنبش سیاهپوستان هم کمک کرده است. مگر ما خود طرفدار اقلیتهای مظلوم و مخالف سیاستهای جنگطلبانه آمریکا نیستیم؟
پاسخ این است: جهانگرایان تا رسیدن به سلطه کامل بر جهان فاصله دارند و برای طیکردن این مسیر، اصلاً عجیب نیست که با کارهای به ظاهر مثبت، از مقاومت مردم و گروههای سیاسی بکاهند (به ویژه وقتی انسانهای ظاهرالصلاح جذب آنها شده و در کنارشان قرار میگیرند) اما وقتی به سلطه کامل رسیدند، رفتارشان تغییر خواهد کرد. آنها گام به گام برای محدودسازی ایران، چین، روسیه و امثال آن برنامه دارند و حتی مخالفان خود را در غرب با برچسبهایی مانند تندرو، نژادپرست و ملیگرای افراطی منزوی میکنند. البته در میان مخالفان آنها چنین افرادی نیز یافت میشوند اما این تصویر کلان که در یک جبهه، اقدامات به ظاهر مثبت جهانگرایان و در جبهه دیگر، تندرویهای برخی مخالفان نادانِ آنها ترسیم میشود، صرفاً نتیجه بازنمایی سوگیرانه رسانههایی است که به شرکتهای چندملیتیِ خود جهانگرایان یا سیاستمداران مرتبط با آنها وابستهاند. بحث ما حمایت از ملیگرایان نیست، بلکه درستدیدن و کاملدیدن جبههبندی کنونی در غرب است. خیلیها فریب همین «خیریهبازی» های سوروس و اوباما را خوردهاند.