دولت آمریکا و رسانههای حامی آن، تمامی تلاش خود را برای جا انداختن مفهومی به نام «جنگ پیشگیرانه» علیه کره شمالی در اذهان عمومی و آمادهسازی آنها برای چنین اقدامی به کار گرفتهاند. اقدامی که در نهایت میتواند تبدیل به بزرگترین اشتباه تاریخ سیاسی آمریکا شود و پیامدهای بسیار دهشتناکی برای این کشور داشته باشد.
پایگاه «فارین افرز» در جدیدترین تحلیل خود در مورد بحران فعلی بین آمریکا و کره شمالی نوشت: بزرگترین تغییری که دانلد ترامپ در زمینه سیاست خارجی آمریکا در قبال کره شمالی به وجود آورد، لحن و ادبیات سیاست خارجی بود. اکنون، با سیاست «پاسخگویی استراتژیک» دولت ترامپ در مقابل «صبوری استراتژیک» دولت اوباما در قبال کره شمالی مواجه هستیم. اکنون برنامه دولت ترامپ این است که با اعمال فشار بر چینیها، کره شمالی را تحت فشار قرار دهد و این را میتوان از خلال توئیتهای اخیر ترامپ و جلسات شورای امنیت سازمان ملل فهمید. اکنون ترامپ تغییر نگرش داده و همچون روسای جمهور سلف خود، چین را یگانهکشور برای کنترل کره شمالی میداند که این رویکرد میتواند غلط باشد.
اگر اکنون بطور دقیق به ادبیات و لحن دولت ترامپ توجه کنیم، میبینیم که مشاورین رییس جمهور با تزریق تدریجی واژه «جنگ پیشگیرانه با کره شمالی» در اذهان عمومی از طریق رسانهها، سعی در عادیسازی این عبارت و تدارک دیدن شرایط و زمینه برای انجام همان جنگ پیشگیرانه دارند. خوب به جریان کنونی رسانهها نگاه کنید: جنگ با کره شمالی که طی چند سال اخیر یک تابو محسوب میشد، اکنون در حال تبدیل شدن به بحث اصلی مردم است.
علت رویکرد تازه آمریکا نسبت به کره شمالی را در باید در چیستانِ پس از پایان جنگ سرد این کشور جستجو کرد. برای اولین بار در بهار 1994 بود که «ویلیام پری» وزیر دفاع وقت آمریکا، تلاش کرد تا «بیل کلینتون» را متقاعد به حمله به تاسیسات هستهای «یونگ بیون» کند. در هر حال، تصمیمسازان آن زمان، ترجیح دادند که راه دیپلماسی را در پی گرفته و طی یک سال به این نتیجه رسیدند که با مذاکره قضیه را حل کنند. آن چارچوب توافقشده، در دولت بوش دچار تزتزل شد. چرا که کره شمالی اعلام کرد که به عنوان حق طبیعی، به دنبال این است که در ژوئن سال 2006 دست به آزمایش موشک دوربرد جدید خود بزند و «اشتون کارتر» که بعدها هم وزیر دفاع شد، گزارشی فوری به «جورج دابلیو بوش» تقدیم کرد و خواستار هدف قرار دادن موشک مورد نظر گردید. بوش، درگیر مسئله عراق بود و لشکرکشی آمریکا به آن کشور، به اندازه کافی هزینه به بار آورده بود. لذا، مقاومتی در مقابل آن آزمایش موشکی نکرد و چندی بعد، به گفتگوهای 6 جانبه ختم شد.
اوباما اما رویکردی متفاوتتر اتخاذ کرد. به جای گفتمان، بر فشار بر دولت چین جهت فشار بر کره شمالی تکیه کرد. وی در پایان ریاست جمهوریاش در سال 2016 در گفتگو با «چارلی رز» گفت: «نابود کردن کره شمالی با توجه تسلیحاتی که داریم برای ما آسان است اما خواستار فاجعه انسانی نیستیم. فاجعه انسانی که بیشک یقه کره جنوبی به عنوان متحدمان را خواهد گرفت».
اکنون سال 2017 و زمان ترامپ است. او، ادبیات «آتش و غضب» را برگزیده و مقدمات را برای فهم «جنگ دوم کره» در اذهان ملتاش تهیه دیده است. مفهوم «تهدید بودن کره شمالی برای آمریکا» چیزیست که مشاورین ترامپ خواستار جا انداختن آن در اذهان عمومی هستند. رسانههای این روزهای آمریکا پر شده از خطر کره شمالی و برخورد اجتنابناپذیر و «جنگ پیشگیرانه» به عنوان یگانه راه حل منطقی. این ترامپ نیست که زبان بازیاش را تغییر داده است. این مردم آمریکا هستند که نگاهشان به کره شمالی را خصمانهتر کرده و دست آخر خواستار ریشهکن کردن کشوری که «تهدید خطرناک»(!) میدانند، خواهند شد؛ درست همان چیزی که جنگطلبان حاضر بر راس قدرت در آمریکا میخواهند.
کره شمالی پیشرفت چشمگیری در عرصه موشکهای بالستیک داشته و گزارش «جفری لوئیس» کارشناس ارشد «مرکز مطالعات منع تولید سلاح» حاکی از آن است که این کشور تقریبا به هدف رسیده است. از سوی دیگر، توان بازداری هستهای کره شمالی بسیار بالاست و این یک خط و نشان برای آمریکاییها به حساب میآید. اگر به نگاه کارشناسان و ناظران باشد، آنها میگویند که این جنگ کلامی و تهدیدات سالهاست که بین آمریکا و کره شمالی وجود دارد و باز هم اتفاق خاصی نمیافتد. اما آن آمریکایی که در «دِنوِر» زندگی میکند، نگاه دیگری دارد. او میترسد که هر لحظه انفجار بمب هستهای کره شمالی و ابر قارچی فراگیرش، زندگی او و عزیزاناش را تبدیل به خاکستر کند. ابعاد حمله کره شمالی برای او دهشتناک است و ترامپ و مشاوریناش این را به خوبی میدانند و از همین قضیه به خوبی استفاده میکنند.
به طور طبیعی، دارا بودن توانایی نظامی، نه تهدید برای غیر محسوب میگردد و نه تضمین در مقابل غیر. لذا، حکم دادن در مورد اینکه کره شمالی به دنبال این است که شهرهای آمریکا را هدف بگیرد، از اساس محکوم است. تاکید موکد بر نسبت دادن کلیدواژه «دیوانه» به «کیم جونگ اون» -رهبر کره شمالی- از سوی دولت ترامپ و «نیکی هالی» به عنوان نماینده دائم این کشور در سازمان ملل، معنادار است. کیم باید دیوانه خطاب شود تا مقدمات مهیا گردد؛ اما ممکن است همین شخصی که در «بازی فکری و زبانی» کنونی او را دیوانه خطاب میکنند، در اثر شیطنت و تعدی آمریکا، آن تعریف را برای آمریکا تعبیر کند.
کیم جونگ اون دارای روشی خشن و جدی است اما بازتعریف این رویکرد در فرهنگ آمریکایی به شکلی کاملا هوشمندانه و تبهکارانه شکل گرفته است. او را دیوی جلوه دادهاند که حتی هدف قرار دادن سازمان ملل هم از او برمیآید. لذا، جامعه آمریکا به شدت به دنبال تحقیر کردن وی است. همین خشم افسارگسیخته میتواند موجبات یک تنش بزرگ را فراهم آورد. قطع یقین، عواقب آن جنگ پیشگیرانه که اکثریت جامعه آمریکا از آن استقبال میکند، به اندازهای غیرقابل سنجش و باور دهشتناک و تراژیک خواهد بود. اگر واقعبین باشیم، باید قبول کنیم که سر به سر کره شمالی گذاشتن کاریست بس عبث برای آمریکا. شرط عقل و سلامت، دوری از هر گونه تنش با کشوریست که تازه به اندازه چند دهم آمریکا هم برای جامعه بینالمللی خطر ندارد و عمده مشکلاش با کره جنوبیست که آن هم مسئله شخصی در خود دارد.
اگر آمریکا به دنبال یک سناریوی معقولانه است پس باید به سمت مشارکت دادن کره شمالی در امور سیاسی و تجاری برود. مذاکره و تجارت با کره شمالی، کاریست که براستی امکانپذیر است. تنها و یگانه راه در قبال کره شمالی، پایان دادن به خصومت چنددههای با این کشور است؛ و نه شیطنتهای مکرر و مداوم و دخالتها و تهدیدهای بیسرانجام.
این جو کنونی که اکنون دولت و مردم آمریکا را فرا گرفته، قطعا به پشیمانی این کشور ختم خواهد شد. کیم، نه دیوانهست و نه در برخورد با متجاوزان به حریماش کوتاه میآید. این لفاظیها و جنگهای روانی هم فقط بستر را برای واکنش خشن کره شمالی آمادهتر میکند. هماکنون، فریادهای کسانی چون سناتور «لیندسی گراهام» در سنا مبنی بر ورود به جنگ با کره بدون توجه به شهروندان کره جنوبی و ژاپن و استفاده از لفظ «آدمهای آنطرفی»، بیشتر و بیشتر به خلق فضای بیاعتمادی بین آمریکا و شرکایش میانجامد. اکنون، «مون جه این» -رییس جمهور کره جنوبی- با توجه به این فرمانی که دولت ترامپ و حامیاناش پیش میروند، باید مردم کشورش را متقاعد و مجاب کند که آمریکا بطور خودجوش و یکجانبه گامی بر نمیدارد که موجب بدبختی آنها شود.
کلمات و جملات خیلی اهمیت دارند. شرط بلاغ آن است که ادبیات مناسب با کره شمالی استفاده شود. زبان بیان و منش متناسب با احترام به نوع نگاه کیم جونگ اون است که میتواند راهگشای بسیاری از مشکلات بین دو کره باشد و در این مسیر، رویکرد و سیاستهای مداخلهجویانه آمریکا نیز باید به سطح میانجیگری عقلایی و عادلانه سوق پیدا کند، گرچه بسیار بعید به نظر میرسد. ترامپ، باید با نگاه به گذشته و رفتار روسای جمهور سلف خود، این درس را بگیرد که استفاده از ادبیات تهدید و یا اعمال تهدید بصورت عملی بر علیه کره شمالی، کاملا به ضرر آمریکا و منافع این کشور و متحداناش است و این واقعیت را آینه پیش روی خود نماید که یکی از بزرگترین اشتباهات تاریخ سیاسی آمریکا، میتواند شروع یک «جنگ پیشگیرانه»(!) با کره شمالی باشد.