آمریکا و جنگ سرد جدید به سبک ترامپ

از زمان مطرح شدن گزینه ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و بعد از انتخابات و روی کار آمدن او، آمریکا در عرصه داخلی و بین المللی درگیر یک جنگ سرد سیاسی شده است. اعتراضات خیابانی مخالفان ترامپ در ایالت های مختلف آمریکا، مخالفت سیاستمداران با دستورات اجرایی ترامپ و بی ثباتی کابینه او، از پیامدهای جنگ سرد داخلی آمریکا می باشد. در واقع تندروی های ترامپ و یکجانبه گرایی های سیاسی او در مسائل مختلف داخلی و بین المللی، عامل اصلی این دو دستگی و شکاف در ایالت متحده آمریکا می باشد. اما مهم تر از جنگ سرد داخلی، جنگ سرد ترامپ در عرصه بین المللی می باشد.

 

با روی کار آمدن دولت ترامپ، آمریکا جنگ سرد جدیدی علیه چهار کشور ایران، چین، کره شمالی و روسیه آغاز کرده است. هر کدام از این جنگ ها در بستر مشخص با ابزار تعریف شده ای، در حال انجام است و اهداف خاصی از آنان، مد نظر می باشد. اهدافی که در بعضی حوزه ها مشترک و در بعضی متفاوت و خاص می باشد.

 

در واقع دولت جدید آمریکا در بدو ورود به کاخ سفید، از ایران، کره شمالی، چین و روسیه بعنوان چالش های اصلی فراروی آمریکا در حوزه های مختلف بین المللی یاد کرد و به دنبال طرح ریزی سناریویی جامع و بین المللی جهت مواجهه با آنان بود.

 

جنگ سرد آمریکا و چین:

 

جنگ سرد آمریکا و چین از زمان جورج بوش پسر با طرح تحولات دریای چین جنوبی و اختلافات کشورهای حاشیه با چین، آغاز شده بود. در واقع ترامپ ادامه دهنده سیاست های بوش در دریای چین جنوبی می باشد. سیاستی که جمهوریخواهان چوب آن را در زمان بوش خوردند و اگر حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به وقوع نمی پیوست، بوش مجبور می شد، خداحافظی زود هنگام از عالم سیاست داشته باشد.

 

در اولویت قرار گرفتن حضور همه جانبه آمریکا در دریای چین جنوبی در دوره دوم ریاست جمهوری اوباما در دستور کار قرار گرفت. در دوره های قبل، خلیج فارس در اولویت اول قرار داشت. اما با انعقاد توافق هسته ای با ایران و اجرایی شدن تاکتیک جنگ های نیابتی، حضور مستقیم حداکثری در غرب آسیا از دستور کار خارج شد و دریای چین جنوبی در دستور کار قرار گرفت.

 

ایالت متحده آمریکا هر زمان درگیر رکود و چالش های اقتصادی در داخل و خارج می شود، پیکان هدف را به سمت چین نشانه می رود. در زمان اوباما نیز با شکل گیری اتفاقات وال استریت و چالش های جدید اقتصادی و بدهی های تریلیون دلاری آمریکا، طرح کاهش حضور در خلیج فارس و غرب آسیا و ایجاد جبهه جدید بین المللی علیه چین، در دستور کار قرار گرفت.

 

اینک نیز ترامپ با طرح موضوع بدهی ۲۰ تریلیون دلاری آمریکا و هزینه های بیش از ۶ میلیارد دلاری حضور فرامنطقه ای و جنگ در غرب آسیا، به دنبال کاهش حضور مستقیم در غرب آسیا و ایجاد جبهه جدید اقتصادی علیه چین در آسیای شرقی می باشد.

 

در این جنگ آمریکا به دنبال آن است که اولویت اول چین که اقتصاد می باشد را به حاشیه ببرد و مسائل امنیتی و نظامی را جایگزین آن نماید. جنگ و هزینه های نظامی، بیشترین تاثیر و پیامد های مخرب را بر اقتصاد کشورها دارد. لذا آمریکا با ایجاد ائتلاف امنیتی با کشورهای کره جنوبی و ژاپن و ایجاد سپر موشکی تاد در کره جنوبی، چین را ناخواسته وارد جبهه جدید نظامی و امنیتی کرده است.

 

آمریکا با افزایش ۱۰ درصدی بودجه نظامی خود و هزینه کرد بیش از ۶۰۰ میلیارد دلار در این حوزه، چین را به اقدام متقابل واداشته است. چین نیز با اختصاص حدود ۷ درصد از تولید ناخالص ملی خود به هزینه های نظامی، سیاستی کاملا جدید و نوین در عرصه ملی و بین المللی اتخاذ نموده است. سیاستی که مطمئنا بر اقتصاد این کشور تاثیرگذار خواهد بود.

 

جنگ سرد آمریکا و چین در واقع یک جنگ سرد با مبنای اقتصادی می باشد. اقتصاد و مطالبات اقتصادی، اهداف اصلی این جنگ سرد می باشند. ترامپ به دنبال ایجاد یک جنگ جدید اقتصادی در آسیای شرقی می باشد تا هژمونی چین را در این منطقه، تحت الشعاع قرار دهد و از این آب گل آلود، ماهی صید کند.

 

جنگ سرد آمریکا و کره شمالی:

 

از سال ۲۰۰۶ که کره شمالی به سلاح هسته ای دست یافته است، هیچکدام از روسای جمهور آمریکا نتوانستند موضع مشخص و تاثیرگذاری علیه این کشور اتخاذ نمایند. اگر چه با همراهی سازمان ملل و شورای امنیت، قطعنامه هایی صادر نمودند و این کشور را محکوم کردند و تحریم های شدیدی علیه کره شمالی، برقرار نمودند. اما ناتوانی و عجز آنان در مهار کره شمالی کاملا مشخص بود.

 

دونالد ترامپ نیز به این مهم واقف بود و نمی خواست خود را درگیر جبهه کره شمالی کند. در حال حاضر نیز هیچ سیاست مشخص و مدونی در این حوزه ندارد. لذا همان سیاست تحریم، تهدید و فشار مراجع بین المللی را ادامه خواهد داد. اما سناریویی که ترامپ در آسیای شرقی دنبال می کند، نگاهی ابزاری به کره شمالی دارد.

 

ترامپ در راستای توجیح اقدام خود در ایجاد سپر موشکی تاد در کره جنوبی در برابر چین و روسیه، تهدید هسته ای کره شمالی را مبنا قرار می دهد. از سویی دیگر، در سیاست های اتخاذی ترامپ در حضور فرامنطقه ای آمریکا، تامین هزینه ها توسط کشور میزبان مد نظر می باشد. لذا برای اینکه هزینه ها توسط کره جنوبی تامین گردد، تهدید هسته ای کره شمالی در دستور کار خواهد بود. از سویی دیگر اعتراضات مردمی در کره جنوبی، دولت آن کشور را تحت فشار قرار داده است. لذا لازم است تهدید هسته ای کره شمالی برای کشورهای شرق آسیا، نمود عینی داشته باشد.

 

لذا در جنگ سرد آمریکا و کره شمالی، برنده آمریکاست. اما بازنده کره شمالی نخواهد بود. بعبارتی دیگر از این تقابل آمریکا ذینفع خواهد بود. اما کره شمالی بصورت مستقیم، متضرر نخواهد شد و متضرر اصلی کشورهای شرق آسیا چون چین، ژاپن و کره جنوبی خواهند بود.

 

با این اوصاف، ترامپ نیز نخواهد توانست بحران موجود در شبه جزیره کره و دریای چین جنوبی را مرتفع نماید.

 

جنگ سرد آمریکا و روسیه:

 

سناریوی جنگ سرد آمریکا و روسیه به سبک ترامپ، کاملا با دیگر جنگ های مذکور متفاوت خواهد بود. ترامپ به دنبال تقابل مستقیم با روسیه و پوتین نیست. ترامپ به دنبال سیاست مهار و همگرایی همزمان با روسیه در بسترهای مشترک منطقه ای و بین المللی می باشد. ترامپ می داند که در خلاء وجود سیاست راهبردی آمریکا در زمان اوباما، روسیه توانست جایگاهی راهبردی در تحولات بین المللی از جمله مبارزه با تروریسم در سوریه، تقابل با آمریکا و اروپا در اکراین، همگرایی با چین و ...پیدا کند. لذا نقش آفرینی دولت ترامپ در مدیریت تحولات بین المللی بدون همگرایی با روسیه امکان پذیر نخواهد بود. از سویی دیگر این دو کشور، اختلافات فاحشی در موضوعات خاص بین المللی از جمله ایران، چین، اکراین و ناتو دارند. لذا همگرایی آنان مقطعی و مصلحتی خواهد بود و مطمئنا در برهه ای شاهد تقابل دوباره آنان خواهیم بود.

 

از سویی دیگر کابینه ترامپ از سوی مخالفان داخلی در موضوع روسیه تحت فشار می باشد. قضایای مربوط به مایکل فلین(مشاور امنیت ملی مستعفی ترامپ)، دادستان کل آمریکا (جف سشنز) و جارد کوشنر(داماد یهودی ترامپ) و ... در موضوع ارتباط با سفیر روسیه و طرح موضوع دخالت روسیه در انتخابات آمریکا، منجر به ایجاد نوعی دودستگی در موضوع مواجهه و تقابل یا تعامل با روسیه شده است.

 

لذا جنگ سرد آمریکا و روسیه ادامه خواهد داشت. اما قالب و قواره آن در زمان ترامپ با تغییراتی مقطعی روبرو خواهد شد. تغییراتی که با تعامل و همگرایی مصلحتی شروع خواهد شد و با تقابل دیپلماتیک به پایان خواهد رسید. در واقع مبنای جنگ سرد آمریکا و روسیه در سناریوی تعریفی ترامپ، سیاسی و دیپلماتیک می باشد.

 

جنگ سرد آمریکا و ایران:

 

این جنگ نسبت به دیگر جنگ ها، زودتر آغاز شد و ترامپ در آغاز رقابت انتخاباتی با ابزار برجام، جنگ سرد جدیدی را با ایران شروع کرد. ترامپ در مقطعی قدرت را به دست گرفت که ایران بعنوان یک قدرت منطقه ای و یک متغیر اصلی در معادلات منطقه ای و بین المللی، مطرح بود. لذا هر گونه یکجانبه گرایی در برابر ایران، نتیجه ای جز شکست دولت ترامپ در مدیریت تحولات غرب و شرق آسیا و انزوای بین المللی آمریکا نخواهد داشت. لذا هیاهوی پاره کردن برجام بعنوان یک توافق بد(شعار انتخاباتی ترامپ) را به فراموشی سپرد.

 

جنگ سرد ترامپ با ایران در قالب مواجهه غیر مستقیم و نیابتی خواهد بود. تقابلی که بازیگر اصلی آن کشورهایی چون عربستان(به همراه کشورهای شورای همکاری خلیج فارس) و ترکیه خواهند بود.

 

جنگ سرد ترامپ علیه ایران در مسیری خواهد بود که در دولت اوباما تعیین و ترسیم شده بود. برجام مسیر اصلی دولت ترامپ در توسعه و تقویت گام های اصلی تقابل و مواجهه با قدرت منطقه ای و بین المللی ایران خواهد بود. لذا ادعای پاره کردن آن چیزی جز جنگ روانی و ایجاد اجماع و همگرایی منطقه ای و بین المللی جهت وارد نمودن فشار بیشتر به ایران، نبود.

 

برجام از نظر آمریکایی ها یک فرآیند خاص سیاسی، اقتصادی و نظامی است که شامل گام ها و فازهای خاصی است که هر فاز آن در مقطع خاصی، رسانه ای و اجرا خواهد شد. لذا سناریوهایی چون توان موشکی ایران، حمایت از تروریسم و حقوق بشر، فازهایی است که بر مبنای برجام ۱، به دنبال تحمیل برجام های ۲، ۳ و ... به ایران می باشد.

 

در جنگ سرد آمریکا و ایران به سبک ترامپ، نباید از احتمال وقوع خطاهای راهبردی از سوی ترامپ غافل شد. احتمال تغییر در فرآیند برجام بر اساس خطاهای محاسباتی آمریکا که منتج از تنش آفرینی هم پیمانان عربی منطقه ای او در غرب آسیا می باشد، وجود دارد.

 

در این بین تنش آفرینی کشورهایی چون عربستان سعودی و ترکیه، قابل توجه می باشد.

 

از سویی دیگر ترامپ به دنبال ایجاد یک ائتلاف منطقه ای گسترده علیه ایران در غرب آسیا می باشد. ائتلافی که با محوریت کشورهای عربی خلیج فارس و رژیم غاصب صهیونیستی می باشد. لذا با شکل گیری این ائتلاف(در صورت تحقق)، فشارهای منطقه ای به ایران دوچندان خواهد شد و بگونه ای تحولات امنیتی جدیدی در برابر ایران، شکل خواهند گرفت. هدف اصلی این ائتلاف، جلوگیری از نفوذ قدرت نرم و سخت ایران در منطقه و مصادره موفقیت های این کشور در تحولات سوریه، عراق، یمن و لبنان می باشد.

 

ترامپ و اما و اگرها!

 

ترامپ و دولت جدید آمریکا در مواجهه با چهار کشور ایران، روسیه، چین و کره شمالی، باید محاسباتی واقعی و میدانی داشته باشد. لفاظی و هوچی گری در عالم سیاست، پایان خوشی نخواهد داشت. ترامپ و دولت آمریکا، هیچگاه نخواهد توانست بصورت همزمان در جبهه های ایران، روسیه، چین و کره شمالی درگیر شود. مثلث راهبردی ایران، روسیه و چین که هر کدام در حوزه های خاص بین المللی، صاحب قدرت و نفوذ می باشند، نباید نادیده گرفته شوند. وسعت و حجم مشارکت منطقه ای و بین المللی این سه کشور در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی و امنیتی بر هیچکس پوشیده نیست.

 

از سویی دیگر جایگاه ویژه ایران و روسیه در تحولات منطقه ای غرب آسیا و علی الخصوص سوریه، نمی تواند در روند مبارزه با تروریسم تکفیری داعش، نادیده گرفته شود.

 

ایران و چین در حوزه اقتصادی بعنوان شرکایی راهبردی، منافع منطقه ای و بین المللی مشترک دارند و هیچگاه در مقابل یکدیگر قرار نخواهند گرفت. لذا در تحولات مهم بین المللی، در جبهه ای همسو قرار خواهند گرفت.

 

ایران قدرت اول منطقه ای غرب آسیا می باشد. لذا هیچ معادله امنیتی در غرب آسیا و خلیج فارس بدون متغیر ایران، جواب نخواهد داشت و هر مذاکره و نشستی بدون ایران، حاصلی جز صفر نخواهد داشت.

 

بنابراین سیاست های دولت ترامپ در قالب جنگ سرد جدید، چالش های امنیتی جدیدی را در غرب و شرق آسیا ایجاد خواهد کرد. لذا آمریکا نخواهد توانست در منطقه آسیا، جایگاهی برتر از سال های گذشته، برای خود داشته باشد. این موضوع مورد اذعان سیاستمداران آمریکایی نیز می باشد. سناتور جان مکین(سناتور آمریکایی ایالت آریزونا) در جلسه استماع کمیته نیروهای مسلح سنا، بیان می دارد" موقعیت راهبردی آمریکا در غرب آسیا ضعیف تر از ۸ سال گذشته است و موقعیت روسیه و ایران بهبود یافته است و نتوانسته ایم جلوی نفوذ فزاینده ایران را در منطقه بگیریم".(www.iron.ir)

 

جنگ سرد ترامپ در شرق و غرب آسیا نیازمند یک سپر منطقه ای و بین المللی دارد. در شرق آسیا، کره جنوبی و ژاپن نقش سپر جنگی آمریکا را بازی خواهند کرد و هزینه های ابتدایی جنگ مذکور، متوجه آنان خواهد شد. در غرب آسیا نیز عربستان سعودی با همراهی کشورهای شورای همکاری خلیج فارس از یکسو و ترکیه از سویی دیگر، سپرهای جنگ سرد ترامپ مقابل ایران خواهند بود.

 

در این بین سازمان های منطقه ای چون شورای همکاری خلیج فارس، اتحادیه عرب، اتحادیه اروپا و سازمان های بین المللی چون شورای امنیت و ناتو، سپرهای بین المللی ترامپ در جنگ سرد جدید می باشند.

 

نتیجه:

 

ترامپ یک چالش جدید در نظام بین الملل می باشد که پیامدهای امنیتی جدیدی در داخل آمریکا و عرصه بین المللی، بهمراه خواهد داشت. دولت ترامپ سیاست مدون و جامعی جهت تقابل و تعامل در عرصه بین المللی ندارد. جنگ سرد ترامپ، برنامه ای مدون و دراز مدت ندارد. این جنگ نتیجه ای جزء تنش های مقطعی امنیتی در غرب و شرق آسیا، نخواهد داشت. از سویی دیگر هزینه هایی برای آمریکا خواهد داشت که مهم ترین آن افول هژمونی نظامی و امنیتی آمریکا و انزوای بین المللی این کشور در آسیا و اروپا خواهد بود.

 

از طرفی بر دامنه و گستره چالش های امنیتی نظام بین المللی چون تروریسم، خشونت و افراط گرایی افزوده خواهد شد و اقصی نقاط جهان از آسیا گرفته تا آفریقا، اروپا و آمریکا، درگیر جنگ و تنش سیاسی خواهد شد.

 

دولت آمریکا توان مقابله و مهار یکجانبه هیچکدام از کشورهای مذکور را ندارد. آمریکا و دولت ترامپ در گام نخست نیازمند بازبینی و ترمیم اوضاع داخلی می باشد و هدف اصلی از جنگ سرد جدید، اقناع افکار عمومی داخلی آمریکا و جبران هزینه های سیاسی، اقتصادی و امنیتی از دست رفته در دوره های قبلی می باشد. البته رویکردهای اتخاذی کشورهای مذکور در نتیجه یا عدم نتیجه جنگ سرد ترامپ تاثیرگذار می باشد.