پکن قوانین تجارت را از طریق اعمال تبعیض علیه کسب و کارهای خارجی و به نفع اقتصاد خود دور زده است. این کشور نه تنها راه را بر هر گونه نفوذ خارجی بسته بلکه با قدرت دست به تبلیغات سیاسی در ورای مرزهای خود میزند و در آخر اینکه اژدهای زرد در مقابل خواستههای غرب مقاومت نشان داده که این عمل او فشارهای بیشتری را متوجه هم پیمانش یعنی کره شمالی کرده است.
عرض اندام چین ناشی از علل مختلفی است. بخشی از آن در افزایش قدرت این کشور در سالهای اخیر ریشه دارد. چین رتبه دومین اقتصاد بزرگ و دومین بودجه نظامی در جهان را به خود اختصاص داده است. اما یکی دیگر از علل این عرض اندامها تشدید ناامنیهای داخلی در این کشور است. چرخ اقتصاد چین تحت فشار قرضهای کلان و افزایش خروج سرمایه از این کشور لنگ میزند و از طرفی، رئیس جمهوری چین، شی جین پینگ، بشدت نگران تهدیدهای داخلی، چه از جانب اعتراضات مردمی و چه از جانب حزب کمونیست است که نشانههای چندپاره شدن در آن قابل ردیابی است. در واقع رئیس جمهوری چین قدرت نمایی در سطح بینالمللی را پاسخی به مسائل و مشکلات داخلی یافته که از طریق آن نه تنها قصد دارد شور و غیرت ملی را تحریک کند بلکه میخواهد جلوی هر گونه مخالفت خانگی را نیز بگیرد. جاه طلبی چین و ملیگرایی متزلزل این کشور تا زمانی که رهبران حزب کمونیست بدون انتخابات در سمت خود ابقا میشوند، باقی خواهد بود.
امریکا باید راهی را برگزیند که از طریق آن هم جاه طلبی چین را در مسیری مثبت هدایت کند و هم همزمان غرور ملی چین را محترم شمرده و از منافع خود نیز محافظت کند. چنین چیزی الزاماً به این معنی نیست که واشنگتن باید رویکرد محتاطانه خود در قبال چین را که از زمان ریچارد نیکسون تاکنون به نفع امریکا عمل کرده است، کنار بگذارد. هر دو کشور در صورت بروز جنگ تجاری، مسابقه تسلیحاتی، یا مواجهه نظامی، بازنده خواهند شد. اما به هر حال امریکای ترامپ اراده کرده، بیشتر از اینها در مقابل چین بایستد و برای حفظ منافعش که با بلندپروازیهای پکن به خطر افتاده، چین را عقب براند. اما هدف چنین واکنشهایی نباید محدود کردن چین باشد زیرا تا زمانی که چین به منافع سایر کشورها احترام میگذارد، در به ارمغان آوردن خیر مشترک در عرصه جهانی کمک میکند و نهایتاً به هنجارها و قوانین بینالمللی احترام میگذارد، امریکا میبایست از نفوذ بالای آن استقبال کند.
نگهداشتن ارتباط چین و امریکا در مسیر درست نیازمند مذاکرات ماهرانه با واشنگتن است. یکی از راههای اشتباه در آغاز فرآیند مذاکرات، همان کاری است که ترامپ قبل از رسیدن به منصب ریاست جمهوری انجام داد و آن دادن این پیشنهاد بود که امریکا میبایست در سیاست خود در قبال «چین واحد» تجدید نظر کند، طبق این سیاست، واشنگتن فقط دولت چین در پکن را به رسمیت میشناسد اما روابط مستحکم غیررسمی با تایوان دارد. ترامپ پس از ورود به کاخ سفید گفته بود همه تلاش خود را بر حفظ رویکردهای امریکا در قبال چین انجام خواهد داد. در چهار دهه گذشته، امریکا با اتکا به شبکه هم پیمانان و شرکای آسیایی خود همواره از موضع قدرت در مقابل چین حاضر شده اما استراتژیاش در قبال این کشور را که همانا اتخاذ رویکردی خوش بینانه توأم با رعایت جوانب احتیاط بوده است، ترک نکرده است.
ترک این استراتژی پیامدهایی را در پی خواهد داشت: از پایان همکاری چین در برطرف کردن مشکلات جهانی مثل تغییرات آب و هوایی تا گسترش سلاحهای هستهای و تلافی سخت اقتصادی توسط این کشور و حتی تشدید درگیری نظامی.
بیداری چین
چین در سه دهه گذشته شاهد ترقی و پیشرفت خارقالعاده بوده است. تا سال 2030، اقتصاد چین به احتمال زیاد با تسخیر جایگاه کنونی امریکا، به برترین اقتصاد جهان تبدیل خواهد شد، همین حالا میزان مجموع تجارت چین در سطح جهانی از امریکا پیشی گرفته است. چین میلیاردها دلار روی زیرساختها در قارههای مختلف سرمایهگذاری کرده است. این کشور هماکنون شریک اصلی تجاری اکثر کشورهای آسیایی است و بهعنوان قطب اقتصادی در آسیا شناخته میشود، قارهای که اقتصاد یکپارچه آن رو به رشد است.
اما حزب کمونیست چین قدرت خود را بشدت شکننده و آسیب پذیر میبیند. رهبران کشور بیش از آنکه نگران تهدیدهای بینالمللی باشند نگران مشکلات و تهدیدات داخلی بخصوص در دوران ضعف اقتصادی هستند. در سال 2015، اقتصاد چین کم شتابترین رشد را در مقایسه با هر سالی در دهه 90 میلادی داشت. دولتهای محلی وامهای کلان گرفتهاند، عملی که میتواند به صورت بالقوه، در صورت از دست رفتن اعتماد سرمایهگذاران به ارزش پول رایج چین که میتواند سبب شود آنها همه دارایی خود را به ارزانترین قیمت بفروشند، کشور را در معرض ویرانی بزرگی قرار دهد.
در حال حاضر، به رغم کنترلهای شدید، افراد و شرکتها به دنبال راههایی برای خارج کردن مقادیر زیادی پول از مملکت هستند. این میزان از خروج سرمایه از مرزهای چین تاکنون سابقه نداشته است.
قبل از بحرانهای مالی جهانی سال 2008، بسیاری در غرب باور داشتند که رشد چین صلحآمیز خواهد بود. چین اصلاحات اقتصادی بازار محور را تصویب کرد، آغوش خود را به روی تجارت و سرمایهگذاری خارجی گشود، با همسایگان خود با مرامی دوستانه رفتار کرد و به مؤسسات بینالمللی پیوست. اما خلاصی سریع چین از بحران یک احساسی از پیروزی چینی و ضعف غربی را ایجاد کرد که باعث شد دولت این کشور با شدت بیشتری برای گسترش منافع خود کوشش کند و در این مسیر منافع امریکا را نیز نادیده بگیرد. برخی از تلاشهای چین شامل سیاستهای حمایتی است که تبعیض علیه منافع تجاری امریکا تلقی میشود. چین به شرکتهای خارجی فشار آورده در صورتی که میخواهند در این کشور به تجارت بپردازند باید تکنولوژی اختصاصی به شرکتهای چینی انتقال دهند.
چین تلاشهای خود را برای اصلاح شرکتهای بیشمار دولتی که از نظر رئیس جمهوری این کشور پایههای اقتصادی حزب حاکم کمونیست هستند، متوقف کرده است. چین همچنین قدم دیگری نیز برداشته و آن ایجاد تبعیض میان شرکتهای خارجی و داخلی و رساندن سودی ناعادلانه به شرکتهای داخلی از طریق فشار آوردن به شرکتهای خارجی است. بدیهی است کارگران امریکایی و رهبران شرکتها هر روز بیشتر احساس میکنند که چین زمین بازی اقتصاد را به نفع خود عوض میکند.
چین همچنین ضوابط گسترده جدیدی را تصویب کرده برای آنکه از فعالیت افراد و سازمانهای خارجی که احتمال میدهد تهدیدی علیه حزب کمونیست باشند، در داخل این کشور جلوگیری کند. او خیریهها، مراکز افکار سنجی و سایر سازمانهای غیرانتفاعی خارجی را موظف کرده برای فعالیت در این کشور مجوز رسمی دریافت کنند و به پلیس اجازه دهند هر زمان فعالیت آنها را تحت نظر بگیرد، در غیر اینصورت باید فعالیت خود را متوقف کنند.
مسئولان چینی همچنین بیش از قبل و به صورت فزاینده از اعطای ویزا به دانشگاهیان، نویسندهها و روزنامه نگاران که دیدگاه هایشان با دیدگاههای حزب حاکم مخالف است، خودداری میکنند. در صورت ادامه این رفتارها، روابط چین و امریکا متزلزل خواهد شد.