ترامپ با وعده هایی به کاخ سفید راه یافت که تحلیلگران را برآن داشت تا با عنایت به شعار «نخست آمریکا»، بر درون گرایی آمریکا در دوران ترامپ تاکید کنند. صرف نظر از نظریه هایی که ترامپ را مردی دیوانه معرفی می کنند که خود نمی داند چه می خواهد.
هر روز یک تصمیم جدید می گیرد، برخی معتقد هستند که «کابینه پشت پرده» ای برای تصمیم سازی های ترامپ می توان تعریف کرد. این پشت پرده تصمیم گیری های ترامپ، مسئله ای است که باید در خصوص آن بحث کرد. نباید فراموش کرد که بسیاری از اطرافیان ترامپ، مخالف وعده های انتخاباتی او بودند و این مهم است که بدانیم، این افراد چقدر می توانند بر تصمیم گیری های وی تاثیرگذار باشند.
** دوگانه فرد-سیستم در آمریکا
نخست باید دانست که تمام روسای جمهوری آمریکا و حتی به صورت کلی تر هر انتخاب شونده ای، در زمان انتخابات، وعده هایی را مطرح می کند که هدف از بیان آن ها، کسب آرا است. از این رو، اگر امروز رفتار های ترامپ با وعده های زمان انتخاباتی او که تحلیلگران را به آمریکای منزوی سوق می داد تفاوت دارد، این به معنای تفاوت زمان است، زیرا امروز دیگر ترامپ در شرایط انتخاباتی به سر نمی برد.
این فراموشی، یا از سوی خود نامزد پیروز در انتخابات است یا ناشی از فشار های سیستمی که نمی گذارد وی به وعده هایش عمل کند. نکته دوم این است که در ایالات متحده آمریکا سوال اینجاست که اصالت با فرد است یا سیستم؟ برخی از نظریه پردازان در مورد سیستم آمریکایی معتقد هستند که در این سیستم، اصالت با سیستم است و افراد نمی توانند در سیستم آمریکایی تغییری ایجاد کنند.
برخی دیگر مطرح می کنند که اگر شخصیت یک سیاستمدار به گونه ای اقتدار گرا باشد، می تواند در سیستم آمریکا تغییر ایجاد کند. البته برخی نیز یک نظر میانی را مطرح می نمایند و می گویند که هم فرد تاثیرگذار است و هم سیستم. در مورد آمریکا نمی توان با یک خط کش ثابت عملکرد یک دولت را تجزیه و تحلیل کرد و باید مورد به مورد عملکرد ها را تجزیه و تحلیل کرد. در یک مسئله ممکن است که شخص ریاست جمهور در آمریکا تاثیرگذار اصلی بر تصمیم سازی ها باشد و در یک مورد سیستم دست بالا را در اختیار داشته باشد. ترامپ در برخی از رفتار های اخیر خود، متناسب با نقش و نفوذ شخصیتی خود، تصمیم ها و رفتار هایی را بروز داده و در برخی دیگر، مقاومت سیستم او را وادار به انجام رفتار هایی کرده است.
اگر این گونه در نظر بگیریم که در برخی از موارد سیستم بر فرد غلبه پیدا کرده است، می توان گفت که اطرافیان ترامپ نقش و تاثیر عمده ای خواهند داشت. حلقه اولیه این اطرافیان، معمولاً دستیاران رئیس جمهور آمریکا، رئیس کارکنان کاخ سفید، استراتژیست هایی که به رئیس جمهور مشاوره می دهند و... هستند. در حلقه دوم، وزرای کابینه و در حلقه سوم نیز، سران حزب رئیس جمهور به عنوان تاثیرگذار ترین افراد بر تصمیم سازی های رئیس جمهور آمریکا، مطرح هستند.
بنابراین، به صورت قطع نمی توان گفت که سیستم، ترامپ را به عقب نشینی در برابر خود واداشته است و ترامپ و تصمیم های او را به گونه ای متفاوت رقم زده است یا نه. در برخی موضوعات این ترامپ است که حتی برخلاف نظر سیستم آمریکایی حرف و نظر خود را به کرسی نشانده است. به عنوان مثال، موضوع ممنوعیت ورود مهاجران از 7 کشور به آمریکا، با وجود تمایل ترامپ، با مخالفت های جدی از سوی تیم ترامپ مواجه شده است.
** کابینه پشت پرده ترامپ؛ بخشی از سیستم آمریکایی
ترامپ، خود افرادی نظیر استیو بنون را برگزیده است؛ فردی که نژادپرست بوده و هیچ سابقه دیپلماتیکی ندارد و اکنون در آمریکا فعالیت امنیتی می کند. یا این که، مایکل فلین، مشاور امنیت ملی ترامپ، فردی است که در متن تحلیف ترامپ، اصطلاح «تروریسم اسلامی» را گنجاند و نیز یک انتخاب جنجالی ترامپ است.
از یک سو ترامپ شعار نخست آمریکا را می دهد و مطرح می کند که باید به داخل آمریکا بازگشت و از سوی دیگر، افراد جنجالی نسبت به رقبای خارجی را در پست های حساس قرار می دهد؛ این تضاد چگونه قابل جمع شدن در یک مجموعه است؟ نکته اینجاست که سیاستمداران اطراف ترامپ، بخشی از سیستم جمهوری خواه در آمریکا هستند. همین افراد سیاست های انتخاباتی و پس از آن رفتار های کاخ سفید را تئوریزه می کنند. در آمریکا، سیستم در انتخابات این کشور دو قسمت شد و بخشی از آن حامی هیلاری کلینتون شد و بخشی دیگر به ترامپ توجه نشان داد اما نکته اینجا است؛ اگر چه ترامپ خود را ضد سیستم معرفی کرد، اما این یکی از فریبکاری ها و رفتار های عوام فریبانه او بود.
این دیدگاه ها نظیر درون گرایی و...، برای این مطرح می شوند که پایگاه اجتماعی دارند و دست کم بسیاری از مردم را به خود جذب می کنند. در خیلی از موارد، این سیاست ها در تعارض با یکدیگر قرار می گیرند. یعنی در خیلی از مواقع یک رئیس جمهور به دنبال این است که سیاست های مداخله گرایانه را کم کند و همزمان، اتفاقاتی روی می دهد یا منافعی در بین است که این سیاست نادیده گرفته می شود و این تعارض در تصمیم سازی های اعلامی و اعمالی در آمریکا دیده می شود. اوباما، شعار صلح می داد، اما مگر دوران اوباما جنگ و لشکر کشی و رفتار های خصمانه آمریکا کم دیده می شدند؟ پهپاد های اوباما، چقدر بی گناهان را هدف گرفت؟ بسیار.
** ترامپیسم تهاجمی جدید
اما سوال اساسی این است ترامپ تا چه حد می تواند رویکرد های آمریکا را تغییر دهد؟ تغییر بنیادین در چارچوب های سیاسی ایالات متحده آمریکا بسیار دشوار است. یعنی همانقدر که وعده های ترامپ با چارچوب های کلان آمریکا در تعارض باشد، امکان تحقق آن ها دشوارتر خواهد بود. از این رو ترامپ نمی تواند بنیان های اقتصادی و سیاسی هفتاد سال گذشته آمریکا را به طور کلی تغییر داده و حضور گسترده و مداخله گرایانه آمریکا را به سیاست های انزوا گرایانه تغییر دهد.
ترامپ نمی تواند آمریکا را به درون مرز های خود بازگرداند؛ روسای جمهور آمریکا این حرف ها را می زنند اما نمی توانند به آن ها عمل کنند. ممکن است از دل یک رئیس جمهور که خواهان تقویت در بعد سیاست خارجی است، تصمیم هایی ظهور کند که بیشتر از گذشته در عرصه بین المللی مداخله گرایانه باشند. البته برعکس آن نیز صادق است. مثلا ویلسون با شعار پرهیز از مداخله بین المللی پیروز شد، اما این دموکرات که خواهان استراتژی های انزوا گرایانه مونروئه بود در جنگ جهانی ورود کرد.
درواقع، رفتار های ترامپ را مصلح سنجی ها در وقایع جهانی مشخص خواهند کرد. از این رو نمی توان برای آمریکا بازگشتی به انزوا طلبی و گذشته منزوی اش متصور شد. در مورد تهاجم در دوران ترامپ و یا جنگ حاصل از تصمیم های او باید گفت که جنگ در نهاد بشری وجود دارد و از گذشته بوده و تا آینده خواهد بود. همه کشور ها وارد جنگ می شوند، اما امروز دیگر شکل و ماهیت جنگ تغییر کرده است. جنگ های قرن بیستمی آمریکا از 1898 جنگ میان آمریکا و اسپانیا شروع شده است و با جنگ عراق در سال 2003 خاتمه یافته است.
البته این به آن مفهوم نیست که آمریکایی ها دیگر وارد جنگ نمی شوند. در واقع، نوع جنگ ها تغییر کرده است، جنگ های قرن بیستمی دیگر پایان یافته و آمریکا وارد جنگ قرن بیست و یکم شده است. جنگ امروز، جنگ سایبری، تحریم های اقتصادی و جنگ های نیابتی، از شاخص های جنگ قرن بیست و یکم است. بنابراین، باید از جنگ های دوران ترامپ با عنوان ترامپیسم جدید تهاجمی یاد کرد.