ترکشهای ناشی از سیاستهای او در همین ماه اول حضور در کاخ سفید نه تنها به آمریکا که به بسیاری از کشورهای جهان پرتاب شده است. او هنوز از پا ننشسته است. خارج شدن از پیمان تجاری ترانس- پاسیفیک، مذاکره دوباره در مورد پیمان نفتا، ساخت دیوار در مرز با مکزیک، بازنگری در قوانین مهاجرتی، استقبال از بریتانیا و روسیه، بیاعتنایی به اتحادیه اروپا، دفاع از شکنجه و حمله به مطبوعات نمونهای از کوکتل مولوتفپراکنیهای اوست. او و کابینهاش به افکار عمومی بیتوجهند. ترامپ در نزد منتقدان فردی بیپروا و هرج و مرجطلب است. این خصلت او در ممنوعیت موقت ورود شهروندان 7 کشور خاورمیانهای به آمریکا نمود یافت. پیشنویس قانون منع ورود در خفا نوشته شد، به سرعت اجرا شد و بعید است که اهداف اعلامی آمریکا در برخورد با تروریسم را محقق سازد. حتی متحدان جمهوریخواه او نیز اعلام کردند که یک سیاست مهاجرتی خوب و معقول با فرمان اجرایی او بر باد رفت.
در سیاست، هرج و مرج معمولا به شکست میانجامد. با وجود ترامپ، هرج و مرج بخشی از برنامهاش است. وعدههایی که در کوران رقابتهای انتخاباتیاش مبالغه مینمود اکنون به طغیانی مرگبار تبدیل شده که باعث وارد آمدن تکانههایی سهمگین به آمریکا و جهان شده است.
حزب کوکتل مولوتفی
برای درک شورشگری ترامپ، بیایید از خشم شروع کنیم. در آمریکایی که دچار شکاف شده- جایی که هر طرفی نه تنها در اشتباه است بلکه بدنام نیز شده است- درگیری یک دارایی سیاسی است. هر چه ترامپ بیشتر از سخنرانیهای جنجالی برای توهین به اندیشههای ارزشمند استفاده کند، حامیانش بیشتر اقناع میشوند که او واقعا نخبگان خائن و حریص را از سالنهای واشنگتن بیرون میکند. نارنجک پراکنان اصلی ترامپ یعنی استفان بانن (مشاور ارشد ترامپ) و استفان میلر (مشاور دیگر و نویسنده سخنرانیهای ترامپ) اکنون آن منطق را وارد دولت کردهاند. هرگاه که تظاهرکنندگان و رسانهها علیه ترامپ میشورند، نشان میدهد که آنها کارشان را درست انجام دادهاند. اگر فوران چنین مواضع و سخنانی ادامه داشته باشد، نشان میدهد ترامپ همان گونه که گفته مرد عمل است. پنهان کاری و سردرگمی در مورد ممنوعیت مهاجرت نه تنها نشانهای از شکست بلکه نشانی است از اینکه چگونه مردم از کارشناسانی که به منافع خودشان خدمت میکنند اجتناب میکنند؛ کارشناسانی که بر حسب عادت اراده مردم را معکوس میکنند. سیاست ستیز با دیدگاهی جهانی مهار میشود که نافی دههها سیاست خارجی آمریکاست. به لحاظ تاکتیکی، ترامپ زمان اندکی برای نهادهای چندجانبهای دارد که بر هر چیزی از امنیت تا تجارت و تا محیط زیست حاکمند.
او معتقد است کشورهای کوچکتر بیشتر پاداشها را درو میکنند در حالی که آمریکا بیشتر هزینه را میپردازد. او میتواند از قدرت چانهزنی خود برای رسیدن به معاملهای بهتر استفاده کند و یکی یکی به سراغ کشورها میرود. بانن و دیگران به لحاظ استراتژیک دیپلماسی آمریکا را رد میکنند. آنها معتقدند چندجانبه گرایی یعنی مظهر یک انترناسیونالیسم منسوخ. کشمکشهای ایدئولوژیک امروز بر سر حقوق بشر جهانشمول نیست بلکه بر سر دفاع از فرهنگ «یهودی- مسیحی» در برابر یورش دیگر تمدنها بهویژه اسلام است. اگر از این منظر نگاه شود، سازمان ملل و اتحادیه اروپا موانعی هستند و ولادیمیر پوتین- لااقل در شرایط فعلی- متحدی بالقوه است. هیچکس نمیتواند بگوید ترامپ چقدر به این موارد باور دارد.
سخنان ابلهانه
آمریکاییهایی که ترامپ را رد میکنند طبیعتا و بیشتر به این دلیل چنین میکنند که از این میترسند که او آسیبی به کشورشان وارد کند. آنها حق دارند نگران باشند اما برخی قوانین و موسسات حامی آنها هستند. در این دنیا، ابزارهای نظارتی بر ترامپ کم است. پیامدهای این میتواند عظیم باشد. بدون مشارکت و حمایت فعال آمریکا، همکاری جهانی شکست میخورد. سازمان تجارت جهانی ارزش این نام را ندارد. سازمان ملل بیاستفاده خواهد شد. معاهدات و کنوانسیونهای بیشماری تضعیف خواهند شد. همکاریهایی که طی دههها شکل گرفته را نمیتوان به راحتی کنار گذاشت و آسیبهایش هم پابرجا خواهد بود.
در دنیای بیاعتمادی و اتهام متقابل، کشورهایی که از جهان ناراضیاند وسوسه تغییر آن را در سر خواهند پروراند حتی اگر این کار با توسل به زور باشد. چه باید کرد؟ اولین کار محدود کردن آسیبها است. جمهوریخواهان و دموکراتهای میانهرو باید به ترامپ بگویند که بانون و ایدئولوگهایی مانند او در اشتباه هستند. حتی اشتیاق آنها برای دوجانبهگرایی هم اشتباه است. ترامپ باید ترغیب شود به اینکه متحدان آمریکا منبع قدرت این کشور هستند. اگر ترامپ میخواهد «ابتدا آمریکا» را در صدر بنشاند باید اولویت را به تقویت روابط بدهد نه اینکه با متحدان تحقیرآمیز رفتار کند.