مجلس سنای برزیل روز چهارشنبه با رای عدم اعتماد به «دیلما روسف» رئیس جمهوری این کشور به 13 سال سلطه حزب چپگرای کارگر بر نظام سیاسی در این کشور پایان داد. دیلما روسف که چند ماه است به اتهام فساد مالی از سمت خود تعلیق شده، روز دوشنبه با حضور در سنای برزیل از خود دفاع کرده و گفته بود که استیضاح او به معنای «استیضاح دموکراسی» است. وی که از سال 2011 در این سمت فعالیت کرده، اقدام نمایندگان را یک «کودتا تحت پوشش قانون اساسی» دانسته است. بر کناری روسف واکنش‌های داخلی و خارجی گسترده‌ای داشته است. تحلیل گران معتقدند برکناری روسف آغازی برپایان چپ گرایی در آمریکای لاتین است.

حضور رقیب در خانه

چپ گرایی در آمریکای لاتین در دهه‌های قبل به ویژه در دوران جنگ سرد تحت لوای مبارزه با امپریالیسم و نظام جهانی سرمایه داری جریان داشت. واقعیتی که آمریکایی‌ها آن را حضور رقیب در خانه خود تفسیر می‌کردند. در همین دوران شاهد به قدرت رسیدن فیدل کاسترو در کوبا (2008- 1959)، پیروزی سالوادور آلنده به عنوان اولین رئیس جمهور منتخب چپ در آمریکای لاتین( 1970) در شیلی (که در 1973 در نتیجه کودتای پینوشه به قتل رسید)؛ به قدرت رسیدن ساندنیست‌های نیکاراگوئه در سال 1979؛ جنگ داخلی السالوادور و جنگ داخلی گواتمالا در 1996-1960 بوده ایم که همه به نوعی گرایشات چپ گرایانه و سوسیالیستی داشتند. متقابلا نیز شاهد اقدامات آشکار و پنهان آمریکا و دولت‌های تحت حمایت آن کشور علیه این جنبش‌ها بودیم (در همین زمینه می‌توان به کودتا علیه آلنده رئیس جمهور چپ گرای شیلی، حمایت از کنتراها در برابر ساندنیست‌های نیکاراگوئه و "عملیات کندور" در دهه‌های 80-70 میلادی که ده‌ها تن از فعالین چپ در کشورهای مختلف منطقه از جمله در برزیل، آرژانتین، بولیوی، اروگوئه و پاراگوئه توسط دولت‌های تحت حمایت آمریکا تحت تعقیب قرار گرفته، به زندان افکنده شده و یا به قتل رسیدند، اشاره نمود.)

موج دوم چپ گرایی در آمریکای لاتین

با این وجود بعد از بازگشت کشورهای منطقه به دموکراسی و پایان دوره نظامیان که از دهه 80 میلادی شروع شده بود و سپس پایان جنگ سرد، طی سال‌های 2000 شاهد روی کار آمدن دولت‌های چپ از طریق انتخابات بودیم. در این دوره جدید، هوگو چاوز در سال 1999 به عنوان اولین رئیس دولت چپ آمریکای جنوبی است که روی کار آمد و با توجه به منابع مالی گسترده در اختیار آن کشور، چتر حمایت از دولت‌ها و گروه‌های چپ گرا در کل منطقه را برافراشت که تا پایان عمر وی نیز ادامه داشت. پس از آن نیز شاهد موج گسترده‌ای از پیروزی و روی کار آمدن دولت‌های چپ گرا در این منطقه بودیم از جمله لولا داسیلوا در برزیل (2010-2004 و سپس دیلما روسف از 2011 تاکنون)، نستور کرچنر (2007-2003 و سپس همسرش کریستینا کرچنر 2015-2007)، تاباره واسکز در اروگوئه (2010-2005 و مارس 2015- تاکنون)، خوزه موخیکا در اروگوئه (2015-2010)، میشله باشلت در شیلی ( 2006 – 2010 و مارس 2014 تاکنون)، فرناندو لوگو مندز رئیس جمهور پاراگوئه 2012-2008، اوو مورالس (2006 تاکنون) و رافائل کوره آ (2006 تاکنون). در نتیجه همین تحولات و موج پیروزی چپ گرایان در منطقه، بیش از سه چهارم از جمعیت 350 میلیون نفری آمریکای لاتین تحت پوشش دولت‌های چپ گرا قرار گرفتند. در این مدت، به مدد فضای مساعد بین‌المللی، رشد فزاینده اقتصاد چین و نیاز به مواد اولیه و ... این دولت‌ها توانستند ضمن رشد مناسب اقتصادی و در اختیار گرفتن منابع مورد نیاز، سیاست‌های حمایت اجتماعی و مبارزه با نابرابری در جوامع خود را در دستور کار قرار داده و به موفقیت‌های قابل توجهی نیز دست یابند.

بحران در مثلث قدرت

اما ظاهرا این روزها موج دوم حضور چپ گراها در آمریکای لاتین هم رو به افول است. افول چپ گرایی ماه‌ها پیش و به دنبال شکست چپ‌ها در انتخابات آرژانتین و ونزوئلا آغاز شد. حالا هم شاهد برکناری روسف و جایگزینی وی با یک سیاستمدار راستگرا هستیم. همزمان مخالفان مادورو دست به اردوکشی خیابانی زده‌اند و روز گذشته مدعی شدند یک میلیون نفر را در مخالفت با دولت به خیابان‌ها کشانده اند. ادعایی که توسط دولت ونزوئلا رد شده است. با روند کنونی سه دولت اصلی و بزرگ منطقه که طی یک و نیم دهه گذشته پیشرو ایده‌های چپ گرایانه بوده اند، به پایان خود می‌رسند یا با چالش مقبولیت مواجه می‌شوند. کوبا در نتیجه مشکلات عدیده و بحران‌های اقتصادی، در حال تجربه دوره‌ای از تنش زدایی با آمریکا است. در پاراگوئه دولت از حاکمیت چپ‌ها خارج شده است هر چند در بولیوی هنوز دولت به ظاهر چپ ولی در اصل ناسیونالیست و مردم گرای حاکم به رغم همه مشکلات بر سر کار است و دولت چپ میانه روی اکوادور نیز در سال‌های اخیر دوره‌ای پر رونق را در پیش داشته است، ولی به نظر می‌رسد که شرایط و اقبال عمومی نسبت به احزاب چپ در منطقه نسبت به سال‌های اول دهه 2000 تغییر جدی کرده است. تغییراتی که چپ گرایان آن را کودتا‌های پست مدرن آمریکایی می‌دانند.

کودتای مارک دار

"من هیچ شکی ندارم که بر این کودتا مارک " ساخته ایالات متحده آمریکا " است  این سخنان واکنش نیکولاس مادورو، رهبر ونزوئلا،  به برکناری رئیس جمهور سابق برزیل است. این سخنان مادورو چندان هم بی‌پشتوانه نیست. اولاً، پس از رأی گیری در مورد استیضاح روسف، آلوزیو نونِز، از رهبران جریان استیضاح، از واشنگتن بازدید کرده و طی سه روز با مقامات رسمی آمریکا ملاقات داشت. ثانیاً ،گزارش‌های منتشر شده نشان می‌دهد که میشل تِمِر، جانشین روسف، سابقه همکاری با سازمان‌های امنیتی اطلاعاتی آمریکا را دارد و اطلاعات سیاسی رهبران برزیل را در اختیار واشنگتن قرار می‌داده . ثالثاً، لیلیانا آیالده ،سفیر کنونی آمریکا در برزیل، پیش از سرنگونی فرناندو لوگو، رئیس جمهور چپ گرای پاراگوئه ،در این کشور (پاراگوئه )خدمت می‌کرده، لذا، انتصاب وی به عنوان سفیر آمریکا در برزیل در سال 2013 شک و تردیدهایی در افراد به وجود می‌آورد.

دست پنهان واقعیات ژئوپلتیکی

ریچارد نیکسون- رئیس جمهور سابق آمریکا- زمانی  خطاب به دونالد رامسفلد جوان عنوان کرده بود: «این روز‌ها مردم آمریکا حتی لعنت هم به آمریکای لاتین نمی‌فرستند». اما این روز‌ها شرایط کاملا تغییر یافته است. آمریکای لاتین از جهت منافع بلند مدت برای آمریکا اهمیت ویژه‌ای یافته است. در این منطقه، کشور برزیل قرار دارد که از نظر رشد اقتصادی و ثبات سیاسی شایان توجه است. از سوی دیگر نا‌آرامی‌های این روز‌ها در خاورمیانه، حاکی از شکننده بودن امنیت در این منطقه است. این درحالی است که آمریکا می‌تواند با گسترش ارتباطات خود در این منطقه از امنیت تامین انرژی آسوده خاطر باشد. البته بایستی توجه داشت که چین نیز در حال گسترش ارتباطات خود با این منطقه است. شاید همین واقعیات ژئوپلتیکی است که باعث شده این روزها بسیاری از دست پنهان آمریکا در تحولات سیاسی آمریکای لاتین سخن بگویند.