پایگاه اینترنتی مرکز مطالعاتی الزیتونه در مقالهای به بررسی ابعاد و پشت پرده سیاستهای آمریکا در منطقه و به ویژه سوریه پرداخته است. سیاستهایی که در پنج سال گذشته با هدف حذف دولت بشار اسد در این کشور دنبال شده اما به صورت جدی نتوانسته به این هدف دست پیدا کند. آمریکا با این وجود روند تضعیف و تجزیه این کشور را آغاز کرده و حمام خونی ر در این کشور به راه انداختند تا بتوانند سایکس پیکوی اجتماعی ؛ فرقه ای و طایفه ای جدیدی را در منطقه راه بیندازند.
سیاستهای آمریکا در سوریه را میتوان مشابه سیاستهای واشنگتن در قبال عراق ارزیابی کرد، این سیاستها در راستای مهار حوادث و تحولات سوریه به صورتی است که به آمریکا اجازه موارد زیر را بدهد:
الف: ادامه درگیریها تا طولانیترین زمان ممکن جهت تخریب بافت اجتماعی سوریه و افزایش حمام خون بین ساختارهای فرقه ای و نژادی این کشور.
ب: ادامه درگیریهای ویرانگر در این کشور در چارچوب تخریب اقتصاد و زیرساختها و ابزارهای تولید.
ج: ادامه درگیریها در چارچوب تخریب دولت مرکزی و ارتش سوریه بدون اینکه نیروهای مرکزی و تأثیرگذار بتوانند جایگزین آن شوند. در چنین شرایطی شبهنظامیان و جریانهای فرقهای و نژادی تشکیل میشوند که حاکمیت بخشهای مشخصی از جغرافیای سوریه را در دست داشته و قدرت مرکزی ضعیفی روی کار خواهد بود.
د: تضمین امنیت رژیم صهیونیستی در هر گونه ساختاربندی متعلق به تحولات منطقه.
به این ترتیب آمریکا به دنبال مداخله مستقیم در سوریه نیست ، بلکه میخواهد مدیریت این بازی را در دست گرفته و بر روند کلی آن نظارت داشته باشد ، به گونهای که تحولات در مسیر منافع و سیاستهای این کشور پیش برود. این موضوع با دیدگاههای دموکراتیک اوباما که مبتنی بر استفاده از ابزارهای نرم است، تطابق دارد.
ساختار مداخلههای خارجی
از زمان سقوط رژیم صدام حسین در عراق در سال 2003 و ترور رفیق حریری در لبنان در سال 2005 ، نو محافظهکاران آمریکایی فشارها بر سوریه برای کنار گذاشتن حمایت خود از محور مقاومت را در دستور کار قرار دادند تا بتوانند این کشور را در روند سازش مسالمتآمیز با رژیم صهیونیستی وارد کنند. چارلز کراوتامر با انتشار مقالهای در روزنامه واشنگتن پست در سال 2005 به محور شر جدیدی متشکل از سوریه و ایران و حماس و حزبالله و جهاد اسلامی اشاره و تأکید کرد که فشار وارد کردن بر سوریه ساده تر است. رابرت ساتلوف مدیر اجرایی مرکز مطالعات خاور نزدیک واشنگتن در آن زمان مدعی شد که دولت سوریه در اوضاع بسیار شکننده قرار دارد و آمریکا باید از این شرایط استفاده کند. دنیس راس و دیگران نیز اظهاراتی مشابه این موارد داشتند. مطالباتی که در رابطه با سوریه مطرح بود ، بیشتر در زمینه اوضاع عراق و لبنان و روند سازش با رژیم صهیونیستی و کنار گذاشتن حمایت از مقاومت بود و تمرکز ویژهای بر روی اصلاحات و اجرای دموکراسی در این کشور وجود نداشت ، به این ترتیب از همان ابتدا تلاشهای انجام شده در رابطه با ترسیم مجدد نقشه منطقه براساس منافع آمریکا و اسرائیل بود.
در سپتامبر سال 2005 نیکلاس بلاند فورد خبرنگار روزنامه کریستین ساینس مانیتور به نقل از جان لاندیس کارشناس مطالعات خاورمیانه نوشت که: آنها فشارها بر سوریه را افزایش خواهند داد و این کشور را به شدت به لرزه در خواهند آورد تا ببینند به این ترتیب چه چیزی گیر آنها میآیند.
سیاستها و اقدامات آمریکا در قبال سوریه
دولت آمریکا همچنان به دنبال اجرای سیاستهای خود در سوریه است. این کشور در درجه اول از مخالفان سوریه برای براندازی دولت بشار اسد حمایت میکرد و از سوی دیگر چشم خود را به تجهیز گسترده گروههای مسلح و اقدام آنها برای تسلط بر بخشهایی از اراضی سوریه بسته بود. آمریکا در عین حال بههیچوجه اجازه دستیابی مخالفان دولت به سلاحهای پیشرفته را نمی داد و نمیگذاشت دولتهای حامی مخالفان نظیر قطر ، عربستان و ترکیه چنین سلاحهایی را برای عناصر مسلح فراهم کنند.
این سیاست باعث شد مصیبتهای زیادی دامنگیر ملت سوریه و طرفهای متخاصم در این درگیریها شود. تعداد قربانیان بحران سوریه به این ترتیب افزایش پیدا کرده و طی پنج سال به عددی بالغ بر 282 هزار سوری رسید. بیش از دو میلیون نفر نیز در این حملات زخمی شده و بالغ بر 11 میلیون نفر دیگر نیز آواره شدهاند. تلفات انسانی در نیروهای نظامی دولت سوریه و شبه نظامیان همراه با دولت نیز بالغ بر 100 هزار نفر ارزیابی شده است.
آمریکا در موضوع تسلیحات شیمیایی سوریه ، سعی کرد خلع سلاح شیمیایی سوریه را در مسیر تضعیف این کشور و خدمت به منافع رژیم اسرائیل به کار بگیرد، به همین علت است که سوریه را به کنار گذاشتن تسلیحات شیمیایی اش واداشت. این راه حل البته به دولت سوریه آزادی عمل در مبارزه بر ضد مخالفان در ابعاد زمینی ، دریایی و هوایی را داد.
مواضع آمریکا نسبت به داعش نیازمند بررسی ویژه و جدی است، چگونه ممکن است که داعش بتواند زیر نظر آمریکا در بخش زیادی از اراضی سوریه با سرعتی فوقالعاده مسلط شود، چرا آمریکا از تمامی پتانسیل نظامی خود که در سه هفته اول اشغال عراق در این کشور به کار برد ، برای مبارزه با داعش استفاده نمیکنند. جیمس تری فرمانده نیروهای نظامی آمریکا بر ضد داعش در دسامبر سال 2014 اعلام کرده بود که برای رسیدن ائتلاف ضد داعش به نقطهای از تحول بر ضد این گروه تروریستی نیازمند سه سال زمان است. این در حالی است که جان کری وزیر خارجه آمریکا در ژوئن 2015 میلادی از 3تا 5 سال زمان برای این موضوع خبر داد. لئون پانتا وزیر دفاع سابق آمریکا البته نظر دیگری داشت. وی در پاییز سال 2014 پیش بینی کرد که جنگ بر ضد داعش بر اساس روشی که دولت آمریکا در پیش گرفته است ، ممکن است 30 سال طول بکشد.
این نکته بدان معنا است که آمریکا به دنبال باقی نگه داشتن مترسک داعش در بیشترین زمان ممکن است تا بتواند مطالبات و منافع خود را از این طریق محقق سازد، چرا که رویکرد افراطی که داعش نماینده آن است، ایدهآلترین شرایط برای موضعگیریهای فرقهای و نژادی و افزایش کینه و نفرت و خونریزی بین مسلمانان است. به این ترتیب آمریکا میتواند مبارزه با داعش را به عنوان شعاری تبلیغاتی و سیاسی برای خود به کار بگیرد و به این ترتیب منتظر تضعیف بیشتر این بخش از تحرکات موجود در منطقه باشد.
آمریکا همچنین تلاش دارد فشارها بر دولت بشار اسد را جهت تضعیف و از بین آن افزایش دهد و به این ترتیب این کشور را از تعهد به برنامههای کاری و شعارهای مقاومت باز داشته و آن را در روند مسالمتآمیز محور اعتدال عربی و عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی وارد کند. آمریکاییها البته میخواهند روند تغییر حاکمیت در سوریه را به سمتی پیش ببرند که باعث افزایش نفوذ اسرائیل و آمریکا در منطقه شود.
بررسی رفتارهای سیاسی و عملیاتی آمریکاییها بهویژه از طریق مطالعات منتشر شده از سوی مراکز مطالعاتی و پژوهشی و آثار نویسندگان و سیاست پردازان تأثیرگذار در روند تصمیمسازی آمریکا دو سناریو را از اوضاع سوریه در برابر کاخ سفید قرار داده است:
اول اینکه دولت سوریه بر اساس مرزهای رسمی خود باقی بماند و با این وجود نظام سیاسی ضعیفی در این کشور مستقر شود که قدرت حل مشکلات و درگیریهای داخلی را نداشته باشد. در این شرایط خونریزیهای فرقهای و نژادی افزایش پیدا کرده و نیروهای محلی بر مناطق سکونت خود مسلط میشوند. البته این کشور به صورت کلی قدرت حفظ امنیت و ثبات مرزهای خارجی خود را خواهد داشت. شبیهترین نمونه ها در این سناریو را می توان عراق و لبنان دانست.
دوم اینکه سوریه به دولتهای کوچک علوی، سنی، دروزی و کرد تقسیم شود. براساس این سناریو تقسیمبندی مذکور در چارچوب مرزهای سیاسی مشخص صورت میگیرد. شاید بتوان گفت در شرایط کنونی اولویت آمریکا رسیدن به سناریوی اول باشد، با این وجود بسیاری از شرقشناسان و جریانهای وابسته به نو محافظهکاران آمریکایی و راستگرایان افراطی راهکار دوم را ترجیح میدهند و معتقدند که این تجزیه میتواند هویت یهودی رژیم صهیونیستی را به عنوان یک رژیم عادی در میان سایر رژیمهای مبتنی بر رویکردهای طائفهای و فرقهای تثبیت کند.
به صورت کلی راهکارهای ارائه شده از سوی آمریکاییها برای بحران سوریه موافق با رویکرد تضعیف دولت و تجزیه داخلی این کشور است. جاناتان استیونسون در مقالهای در روزنامه نیویورک تایمز آمریکا نوشت جان کری وزیر خارجه آمریکا به صورت تلویحی در برابر کمیسیون مناسبات خارجی مجلس سنا اعلام کرد که تجزیه سوریه میتواند "طرح ب" آمریکا در صورت شکست مذاکرات سیاسی برای این کشور باشد. جان برینان مدیر آژانس مرکزی سازمان اطلاعات آمریکا نیز در همین راستا از احتمال تسلط برخی جریانهای افراطگرا در برخی مناطق سوریه خبر داده است.
ارزیابیهای مطرح شده از سوی مرکز مطالعات رند آمریکا که یکی از مهمترین اتاق فکرهای آمریکا به شمار میرود، به این مطلب اشاره دارد. مرکز مذکور در پژوهشی که در تاریخ دسامبر 2015 منتشر کرد ، از طرح سازش در سوریه پرده برداشت که براساس آن اولویت آتش بس مبتنی بر تجزیه سوریه به چهار منطقه خواهد بود. براساس این طرح یک منطقه تحت حاکمیت دولت کنونی قرار میگیرد، یک منطقه نصیب مخالفان دولت میشود، یک منطقه به کردها میرسد و منطقه چهارم نیز زیر نظر داعش قرار میگیرد.
با توجه به شرایط و برنامههایی که آمریکا برای سوریه و منطقه دنبال میکند، ملتها باید به آزادی و حق خود در ایجاد رژیمهای سیاسی برآمده از اراده خود تأکید کنند. آنها باید برای تأسیس پروژه نهضت بخش و متمدن خود با یکدیگر همکاری کرده و در برابر شکافهای فرقهای و نژادی ایستادگی کنند. ملتهای منطقه باید با همبستگی خود راه نفوذ و مداخله خارجی به ویژه دخالتهای آمریکا و رژیم صهیونیستی را ببندند.