تشکیل اجلاس اخیر ناتو در «ورشو» با محوریت افغانستان، اعلام حمایت ناتو از کابل و متعاقب آن سفر اعلام نشده «اشتون کاتر» وزیر دفاع آمریکا به افغانستان در جهت اعلام اعطای صلاحیتهای بیشتر به ژنرال «جان نیکلسون» فرمانده نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان، ابراز تعهد مالی آمریکا به نیروهای امنیتی افغانستان و ادامه حضور این نیروها در سال ۲۰۱۷ میلادی، همه و همه نشان از اهمیت افغانستان برای ناتو و موقعیت ویژه این کشور دارد.
در واقع می توان گفت منافعی که آمریکا از حضور در افغانستان می برد بیش از آن است که با خروج نیروهای خود- سیاستی که پیش از این اوباما برای خروج نیروهایش از افغانستان تا پایان ۲۰۱۶ اعلام کرد و دوباره تمدید شد- بخواهد به آن پایان دهد.
با این همه با آغاز سال ۲۰۱۶ جنگ آمریکا و متحدانش در چارچوب ناتو در افغانستان، وارد پانزدهمین سال خود شده است. این طولانی ترین جنگ در تاریخ آمریکا، افغانستان و در تاریخ ناتو محسوب می شود و اولین جنگی است که ناتو نیروهای زمینی خود را به کار گرفته و در خارج از محیط اروپا مبادرت به جنگ کرده است. بنابراین این جنگ، از جنبه های مختلفی حائز اهمیت است.
برخی جنگ افغانستان را در اصل ادامه تلاش آمریکا برای تثبیت موقعیت خویش، به عنوان تنها ابرقدرت در دوران پس از جنگ سرد تلقی می کنند و نابسامانی هایی که بعد از آن اتفاق افتاده را ناشی از همان هرج و مرج و چالشهایی می دانند که آمریکا در این راستا با آن موجه بوده و یکی از آن صحنهها در افغانستان بوده و هست.
در واقع می توان گفت که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که موجب احساس ضعف در بلوک شرق و کشورهای عضو پیمان ورشو و نیز ایجاد نگرانی و تا حدودی ترس در سرزمین امپراتوری ها یعنی چین کمونیست گردید؛ سران کاخ سفید زمینه را مساعد دیدند تا حضور شان را در عمق خاورمیانه بیشتر و پیشتر از آن گسترش دهند.
بنابراین خلق سناریوی ۱۱ سپتامبر، آمریکا و متحدانش را کمک کرد تا حضورشان را در افغانستان تثبیت کنند و چنانچه آگاهان از پیش می گفتند و عملکرد آمریکا و متحدان آن در طول ۱۵ سال حضور شان در افغانستان به بهانه مبارزه با تروریسم نیز ثابت کرد، بلوک غرب و ناتو به سرکردگی ایالات متحده امریکا هیچگاه در فکر مبارزه با تروریسم نه در افغانستان و نه در هیچ جای دیگر دنیا نبوده و تنها عامل و انگیزه ای که امریکا و متحدانش را به افغانستان و به تبع آن به خاورمیانه کشاند، فقط و فقط عملی نمودن نقشه ای بود که سران کاخ سفید، از سالهای بسیار دور بدین سو برای حضور موثر و در جهت تک قطبی ساختن جهان، برنامه ریزی کرده بودند.
مردم افغانستان و جهانیان به وضوح دیدند که آمریکا و متحدان جهانی و منطقه ای آن بجای مبازره واقعی و موثر با عوامل تخریب و ترور و دهشت در افغانستان، در طول یک و نیم دهه تمام مردم افغانستان و دولت آن را بازی دادند و از این مدت ۱۵ ساله حضور می توان گفت که حتی چند روز را برای نبرد واقعی با تروریسم هزینه نکردند.
اوضاع و احوال افغانستان و مردم آن بجای آنکه در حضور نیروهای جامعه جهانی به رهبری امریکایی ها، هر روز بهتر و بهتر شود و در دو زمینه اقتصاد و امنیت، روز به روز شاهد پیشرفتهایی باشند، با تاسف این روند سیر قهقرایی در پیش گرفت و به جرأت می توان گفت دو گزینه اقتصاد و امنیت چنان وضعی پیدا کردند که در هیچ یک از دوره های این کشور نمی توان نمونه و مانندی برای آن سراغ گرفت.
حال و با یک چنین کارنامه و پرونده سوال برانگیز و سیاهی که نیروهای ناتو و در راس آنها امریکایی ها در افغانستان از خود بر جای گذاشته اند، امریکا تقلا دارد تا به حضور بیشتر خود و متحدانش در افغانستان، پافشاری کند.
حتی می توان گفت که واقعه قندوز سناریویی بود طراحی شده از سوی آمریکایی ها و با کمک دولت پاکستان و حلقاتی در حکومت افغانستان تا اوضاع در افغانستان را به گونه ای نشان بدهند که در نبود نیروهای خارجی و به خصوص امریکایی، ابدا نمی توان به ثبات و امنیت حتی نسبی در افغانستان امیدوار بود.
لذا لازم است تا حکومت افغانستان از آمریکا و متحدان آن در ناتو بخواهند تا مدت زمان بیشتری را در این کشور بمانند که به نظر می رسد چنین هم می شود و آمریکایی ها و در واقع مثلث امریکا و پاکستان و حلقه هایی خاص در دولت افغانستان، در عملی کردن نقشه ظالمانه شان موفق نیز می شوند.
اما نکته ای که وجود دارد این است که اوباما سیاستهای آمریکا در افغانستان را بدین گونه تعریف نمود: از میان بردن طالبان، برپاداشتن یک دولت کارآمد در کابل و فراهم آوردن نیروهای نظامی -امنیتی بومی و کارآمد در افغانستان تا پس از بازگشت نیروهای غربی اداره کارها را به دست گیرند.
پر واضح است که رسیدن به این اهداف و پیروزی در افغانستان دور از دسترس است، در این زمینه چند واقعیت انکار ناپذیر وجود دارد: نخست اینکه آمریکا نمی تواند پناهگاههای طالبان در پاکستان را نابود کند، دوم اینکه دستگاه دولت در افغانستان آلوده به فساد و ناکارآمدی است، سوم اینکه کامیابی آمریکا در پیاده کردن استراتژی ضد شورش در افغانستان در گرو وجود یک شریک داخلی است که نیروهای آموزش دیده به دست آمریکایی ها نیز دلبستگی به سیاست های آمریکا ندارند.
لذا با در نظر گرفتن واقعیت های پیش رو می توان دلایل متعددی را مبنی بر ناکارآمد بودن حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان و لزوم خروج این نیروها برشمرد:
۱.با طولانی شدن جنگ در افغانستان، احساسات ضد آمریکایی در جهان افزایش یافته است. این جنگ که بنا به پیش بینی های اولیه نباید از چند ماه و یا سال محدود تجاوز می کرد، اکنون یک دهه است که کشورهای حاضر در جنگ و افغانستان را به خود مشغول کرده و امیدی به پایان آن نیز در آینده نزدیک به چشم نمی خورد.
۲. مشکلات افغانستان راه حل های غیرنظامی را می طلبند. به دلیل سه دهه جنگ و اشغال نظامی در افغانستان، هم اکنون این کشور چهارمین کشور فقیر در جهان است که مشکلات آن بیشتر مربوط به چالش های سیاسی و اقتصادی می شود و بنابراین با راه حل نظامی قابل حل نیست.
۳. ادامه حضور امریکا در افغانستان منجر به اقدامات جسورانه تر گروه های القاعده و طالبان شده است. اخیرا حملات نیروهای افغان به عنوان استراتژی جدید طالبان برعلیه نیروهای آمریکایی افزایش یافته و نیز روحیه نیروهای آمریکایی تضعیف شده است. بنابراین بر تسریع روند خروج این نیروها از افغانستان تاکید می شود.
۴. خروج نیروهای آمریکایی و غربی از افغانستان هیچ گونه خطری را برای این کشورها افزایش نخواهد داد چرا که حضور نیروهای ناتو در افغانستان و عراق زمینه «جنگ برای آزادی» را در این کشورها بوجود آورده است.
۵. آموزش نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان دلیل کافی برای ادامه حضور در این کشور نیست زیرا آموزش این نیروها در حالی که کشور از مشکلات عمیق اقتصادی و سیاسی رنج می برد، راه به جایی نخواهد برد.
۶. در شرایط کنونی هزینه های جنگ و حضور بیشتر در افغانستان، از هزینه های توسعه فراتر رفته است. جنگ فرسایشی با طالبان که هزینه های هنگفتی را برای کشورهای حاضر در جنگ داشته است، با توجه به بحران اقتصادی در این کشورها بار سنگینی را بر دوش آنها می گذارد که با توجه به طولانی شدن جنگ، دولت ها قادر به پاسخ دهی به افکار عمومی کشورهایشان نمی باشند. براساس اعلام برخی از رسانه ها یک سرباز ناتو در افغانستان سالانه بیش از یک میلیون دلارهزینه دارد.
۷. کافی است از ویتنام درس بگیریم تا دریابیم که جنگ برای ایجاد ثبات در افغانستان بی فایده است و دیگر هیچ راه حل نظامی برای مشکلات افغانستان وجود ندارد. افغانستان نیز همچون ویتنام به توسعه اقتصادی و اجتماعی نیاز دارد تا جنگ. در افغانستان نیز همچون ویتنام، پیروزی دست نیافتنی به نظر می رسد.
۸. افزایش نیروهای خارجی تنها تنش در افغانستان را طولانی خواهد نمود. گروه طالبان به عمد درصدد ایجاد اغتشاشات گسترده در افغانستان هستند تا افکار عمومی جهان و سیاستمداران جهان را به ابعاد منفی حضور نیروهای خارجی در افغانستان جلب نمایند.
۹. بیشتر مردم افغانستان خواهان خروج نیروهای بین المللی هستند. علی رغم خطرات امنیتی بی شماری که در افغانستان وجود دارد، مردم این کشور خواهان خروج نیروهای خارجی هستند. اشغال نظامی نمی تواند به صلح در افغانستان بیانجامد و تنها قادر به تامین منافع عده ی معدود و یا جوامع دیگر است.
۱۰. جامعه بین المللی می بایست تنها به افغانستان کمک کند تا دموکراسی در آن شکل گیرد، نمایندگان اصلی مردم بر سر کار آیند و زمینه ای برای فعالیت طالبان در آن نباشد. مشکل افغانستان توسط خود افغانها باید حل شود و اتحاد و وحدت مردم افغانستان جز توسط خودشان، با هیچ قدرت خارجی دیگری قابل دستیابی نیست. برخی معتقدند اگر افغانستان عاری از هر نوع دخالت خارجی باشد به توافق بین گروههای مختلف خواهد انجامید.
۱۱. ادامه اشغال افغانستان به آسیب بیشتر زنان و کودکان منجر خواهد شد چرا که اشغال نظامی به بی خانمان شدن بسیاری از زنان و کودکان منجر شده است و می توان گفت که پس از خروج نظامیان سازمانهای حمایت از زنان بیشتر می توانند از حقوق آنان دفاع کنند.
این دلایل کافی است تا دیدگاه ها نسبت به ترک افغانستان توسط نیروهای غربی، خوشبینانه تلقی شود. چرا که هدف اصلی نیروهای امنیتی ناتو ظرفیت سازی برای نیروهای امنیتی افغان بود که از نظر «راسموسن» دبیر کل پیشین ناتو این مهم محقق شده و نیازی به تمدید مدت زمان حضور این نیروها در افغانستان وجود ندارد.
در شرایط کنونی به نظر می رسد که تنها راه برگشت امنیت وثبات به افغانستان خروج نیروهای خارجی از افغانستان و سپردن اختیارات و تعیین سرنوشت سیاسی به دست خود افغان ها باشد و اگر واقعا دولت و مردم افغانستان مورد حمایت جدی قرار بگیرند هیچگاه نیازی به حضور این چنینی نیروهای خارجی در داخل این کشور نخواهد بود. این نیاز به حمایت نه تنها از جانب نیروهای بین المللی بلکه از جانب همسایگان این کشور نیز ضروری به نظر می رسد.
با این وجود آنچه که ضروری تر است، اتحاد و همبستگی مردم افغانستان برای ایجاد توسعه و پیشرفت در ابعاد مختلف این کشور است. مردم و دولت افغانستان و همچنین شرکای بین المللی این کشور در راستای چشم انداز توسعه افغانستان به سوی یک کشور باثبات، امن و مرفه در منطقه سهیم هستند. ناتو به عنوان نیرویی که ۱۵ سال تامین امنیت در افغانستان را برعهده داشته، می بایست قبل از خروج کامل امنیت در افغانستان را تضمین کند تا چشم انداز توسعه در این کشور، روشن تر از قبل باشد.
با این وجود، واضح است که ثبات سیاسی در افغانستان تنها توسط یک فرایند آشتی ملی گسترده محقق خواهد شد که تماما مربوط به ملت افغانستان می شود.