یک عضو اردنی جدا شده از داعش از خاطرات خود در خصوص چگونگی پیوستن به این گروه تروریستی، اقدام وحشیانه آنها در آتش زدن خلبان اردنی و فرار خود سخن گفت.
ابوعلی، عضو جدا شده از داعش در کتاب جدید رابرت ورث، خبرنگار نیویورک تایمز که بخش هایی از آن را دیلی میل منتشر کرد، از چگونگی وادار کردن آنها به مشاهده فیلم سوزانده شدن خلبان اردنی و فرار از دست داعش سخن گفت.
در این کتاب آمده است: صبح یک روز در نیمه ژانویه سال 2015 (دی 93) مردی کوتاه قد که سر خود را زیر یک ژاکت سیاه و یک کلاه پنهان کرده بود، در بخش ترکی گذرگاه مرزی آقچه قلعه (گذرگاه میان ترکیه و سوریه) ایستاد.
این مرد که با نگرانی به اطراف خود می نگریست، به یک رفتگر خیابان ها که لباسی آبی رنگ بر تن داشت نزدیک شد و گفت: می خواهم به آن طرف مرز بروم، آیا می توانم؟ رفتگر 75 لیره ترکیه از او درخواست و سپس به سوراخ کوچکی که نزدیک دروازه اصلی گذرگاه و در حصار آنجا وجود داشت اشاره کرد.
گذرگاه مرزی آقچه قلعه
مرد پول را پرداخت کرد؛ اما هنوز شک داشت. از رفتگر پرسید: پس نگهبانان چه می شوند؟ او پاسخ داد: مشکلی نیست. فقط برو.
در ادامه این کتاب آمده است: مرد به سمت این حفره در حصار گذرگاه رفت و از آنجا عبور کرد. هنگامی که به آن طرف مرز رسید، شروع به دویدن کرد. در همین هنگام، یکی از نگهبانان ترک او را دید و شروع به فریاد زدن کرد؛ اما او نایستاد. نام عضو جدید داعش، ابو علی است؛ 38 ساله از اردن. او نام و زندگی دیگری داشت؛ اما از آنها دست کشید. همچنانکه بیشتر افراد ملحق شده به داعش به دنبال آن هستند که از نو متولد شوند.
در ادامه این کتاب آمده است: پس از گذشت یک ساعت، یک ماشین آمد و یکی از عناصر داعش ابو علی را به خانه ای که مخصوص پذیرایی از اعضای جدید آماده شده بود، برد. ساختمان بزرگی بود که از یک طبقه و باغی در پشت آن تشکیل می شد. 12 عضو جدید دیگر نیز که برای عادت کردن به زندگی جدیدشان تحت آموزش قرار گرفته بودند، آنجا حضور داشتند.
ابو علی می گوید: آنجا شبیه فرودگاه بود. آنجا آمریکایی ها، انگلیسی ها، فرانسوی ها و افراد دیگری را از کشورهای مختلف مشاهده می کردی. آنجا فقط یک سوری حضور داشت.
گوشه از آموزشهای تمرینی داعش
در مدت پنج روز، ابوعلی فقط بر روی فرش دراز کشیده بود و با اعضای دیگری که بیشتر آنها به انگلیسی صحبت می کردند، گفتگو می کرد. ابو علی می گوید: یک مرغ در باغ پشتی بود که تنها به آمریکایی ها و اروپایی ها اجازه سربریدن آن داده می شد؛ چرا که این مسأله به منزله آموزش آنها برای قتل کافران بود.
ابوعلی می گوید: پس از گذشت پنج روز، به نیروهای جدید اعلام شد زمان ترک این مکان فرا رسیده است. ابو علی به همراه 15 نیروی دیگر سوار بر اتوبوس کوچکی شد و به سمت کوه خشک و بسیار شیب دار "بلعاس" واقع در شرق شهر حمص رفت.
وی در ادامه می گوید: به مدت دو هفته، مسئولان داعش تمامی نیروها را پیش از سپیده دم بیدار می کردند. نیروها نماز صبح خود را می خواندند و پیش از آن که درس های شرعی با طلوع سپیده دم آغاز شود، تمرین های ورزشی و سنگین انجام می دادند. درس های شرعی بر مسأله تفاوت میان مسلمانان و غیر مسلمانان و نیز شرایط مخصوص به مبارزه با کفار و مرتدان متمرکز بود.
ابو علی می گوید: یک شب فرمانده مسئول آموزشی داعش که فردی سوری با موهای طاس و صورتی با رنگ های پریده بود و پیشتر در حمص درس تاریخ می داد، به آنها گفت: بزودی با رویدادی متفاوت روبرو خواهید شد.
گوشه ای از آموزشهای تمرینی داعش
وی در ادامه افزود: پس از آن که همگی در دخمه ای به روی زمین نشستند، این فرمانده فیلمی را بر روی دیوار انداخت. در آن فیلم مردی عرب به نمایش درآمده بود که لباسی نارنجی رنگ بر تن داشت و داخل یک قفس بود. پس از آن زبانه های آتش به سرعت به سوی قفس شعله ور شد و آن مرد را در بر گرفت. در روی این فیلم صدای ضبط شده ای بود که اعلام می کرد: این مرد "معاذ کساسبه" خلبان اردنی است که پس از سقوط هواپیمایش به اسارت گرفته شد. اعدام وی باعث شده بود توجه جهانی به این مسأله جلب شود و حتی برخی عناصر تروریستی آن را اقدامی غیراخلاقی توصیف کرده بودند.
ابو علی در ادامه می افزاید: فرمانده ایستاد و اعلام کرد این خلبان به ریختن بمب بر سر مسلمانان اقدام می کرد و اعدام او به شیوه سوزانده شدن، طبق آیین شریعت، خونخواهی عادلانه ای است. در این هنگام تمامی نیروها در حالی که ساکت بودند به سخنان او گوش فرا می دادند.
آتش زدن خلبان اردنی، معاذ کساسبه
این کتاب در ادامه می افزاید: ناگهان ابوعلی متوجه شد تمامی نگاه ها به سوی او برگشته است. او تنها اردنی آن جمع بود و همه از این مسأله خبر داشتند. ابوعلی سخنی نگفت؛ اما شوک این مسأله در صورت او پیدا بود. فرمانده نیز به صورت او نگاه کرد.
ابو علی می گوید: مشخص بود این مسأله نوعی امتحان برای وفاداری نیروهاست. ابوعلی به آنها نگاه کرد و به خود لرزید. او در کودکی آموخته بود سوزاندن انسانها تا سر حد مرگ در اسلام ممنوع است. این تصاویر سبب انزجار وی شده بود و با خود گفت : خدایا کمکم کن.
پس از آن دو نگهبان داعش آمدند و دستان او را گرفتند و به خارج از دخمه بردند. فرمانده داعش نیز پس از آن به بیرون آمد و بر تخته سنگی نشست و از او پرسید: آیا در آنچه داعش انجام داده تردید به خود راه داده ای؟ او پاسخ منفی داد .
فرمانده داعش خوشحال شد و گفت: در ابتدا تو کافر بودی، اما هم اکنون مسلمان شدی.
ابوعلی می گوید: احساس راحتی شدیدی کردم. من از مجازات رهایی پیدا کرده بودم. اما از آن لحظه به بعد در همه آنچه که در اطرافم می گذشت تردید کردم.
ابوعلی برای آن به داعش پیوسته بود که شغلی اداری در آنجا پیدا کند و یک مسلمان نیکوکار شود. وی پیش از پیوستن به داعش به میخانه ها می رفت و در جشن ها و شب نشینی ها شرکت می کرد. با وجود آزار و اذیت های همسرش، زن او نازا بود و آنها احساس پوچی بزرگی در زندگی می کردند؛ چرا که فرزندی نداشتند.
مغاذ کساسبه، خلبان سوزانده شده اردنی
در این کتاب همچنین توضیح داده شده است که هنگامی که وی پیامی از طریق واتس آپ از همسر خود دریافت کرد، تردید به خود راه نمی دهد که زمان رفتن فرا رسیده است . او سرانجام پس از آن که به تل ابیض سوریه منتقل شد، خود را در یک کافی نت مشاهده و پیامی از طریق واتس اپ از همسر خود دریافت کرد.
گوشه ای از تمرینهای نظامی عناصر داعش
او همچنین توضیح می دهد که چگونه بوسیله واتس اپ، برنامه فرار خود و ملاقات با قاچاقچیان انسان را فراهم کرد. وی پس از آن که خود را شبیه به یک افغانی عضو داعش درآورده بود، به رقه سوریه می رود. پس از آن وی به کمک قاچاقچیان انسان می تواند در شب 25 می 2015 پس از 4 ماه از پیوستن او به داعش، از طریق گذرگاه مرزی عبور و فرار کند.