تأملی بر انتخابات آمریکا

مارتین لوتر در قرن ۱۶ جان لاک در قرن ۱۷ و ژان ژاک روسو در قرن ۱۸ از متفکرانی بودند  که پایه‌های این الگوی سیاسی اجتماعی  جدید  را استحکام بخشیدند .

این الگو که آزادی در همه عرصه‌های اعتقادی ،اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی را مدنظر قرار داده بود در قرن بیستم به اوج گستردگی و شکوفایی خود رسید به‌طوری‌که فوکویاما فیلسوف آمریکایی  آن را اوج تکامل انسان و ایدئولوژی پایان تاریخ  نامید و هانتینگتون برای جهانی کردن این الگو و حذف الگوهای دیگر   نظریه‌پردازی کرد .

مهم‌ترین شاخصه این الگوی جدید  در ساده‌ترین بیان  عبارت است از جدا کردن دین از دولت و اکتفا کردن به  عقل و علم انسان  و حذف کردن وحی و دین و ارزش‌های الهی از ساحت اجتماعی و حکمرانی که اصطلاحا سکولاریسم نامیده می‌شود .

شاخصه مهم بعدی این الگو  ، نظام سرمایه‌داری  یا لیبرالیسم اقتصادی است  که در دوران اخیر با برخی تغییرات نئو لیبرالیسم خوانده‌شده و در بعد اقتصادی   آزادی سرمایه و سرمایه‌دار و حاکمیت نظام سرمایه‌داری را محقق می‌کند  .

این الگوی جدید  ، که از ابتدا  با شعار عدالت ، آزادی ، برابری و برادری آغاز شد و وعده پدید آوردن بهشت زمینی به‌جای بهشت آسمانی را داد  ، به‌تدریج جهان را فراگرفت ولی به‌تدریج از درون با بحران‌هایی مواجه شد که غیرقابل کتمان بود ، مهم‌ترین بحران  ، گسترش  نیهیلیسم یا پوچ‌انگاری بود که جهان و حیات را فاقد معنا تلقی می‌کرد و انسان‌ها را به باتلاق افسردگی و اعتیاد و فساد جنسی و  خودکشی سوق می‌داد  . متفکرین  و فیلسوفان بزرگ غرب کرارا در مورد تبعات  این بحران‌ها هشدار داده‌اند  .  این ایدئولوژی جدید و این  الگوی حکمرانی جدید باوجود برخی موفقیت‌ها اما  نه‌تنها در کشورهای غربی و  در سطح جهان نتوانست  وعده‌های خود را محقق کند و  عدالت ، آزادی ، برابری و برادری و سعادت انسان را به ارمغان آورد بلکه وحشیانه‌ترین اشکال استعمار و استثمار ملت‌ها و بردگی و نژادپرستی و سیاه‌ترین اشکال بی‌عدالتی و شکاف طبقاتی و کثیف‌ترین فسادهای اقتصادی و  بحران‌های اخلاقی و روحی  و بزرگ‌ترین جنگ‌ها و کشتارهای تاریخ  را  پدید آورد  به‌طوری‌که امروز برخی از بزرگ‌ترین فیلسوفان معاصر غرب ، این فرهنگ و تمدن را و پایه‌های فکری و فلسفی  آن را  مردود اعلان  می‌کنند و برای نجات جوامع خود  در جستجوی الگوی جایگزین هستند .

یورگن هابرماس که اورا یکی از بزرگ‌ترین فیلسوف های معاصر غرب و معتبرترین متفکر  مدافع لیبرال دموکراسی می‌دانند با صراحت گفته است دوران مدرنیته ( فرهنگ و تمدن جدید غرب ) پایان‌یافته و دیگر  قابل دفاع نیست و دوران پست‌مدرن (دوران پس از مدرنیته )  آغازشده ،  ولی چون هنوز جایگزینی برای لیبرال دموکراسی پیدا نکرده‌ایم به‌ناچار  از آن دفاع می‌کنم .

 به‌غیراز مراجعه به آراء فیلسوفان و اندیشمندان  معاصر غرب  و نقدهای اساسی آن‌ها به مبانی فکری لیبرال دموکراسی و نظام سرمایه‌داری  ، راه ساده‌تری هم برای اثبات شکست  و سقوط این  الگو  وجود دارد .

ازآنجاکه مکتب‌ها و الگوهای حکمرانی  ،  در میدان  عمل ، انسان‌ها و جوامع  را مطابق با معیارها و ارزش‌های خود تربیت می‌کنند و تمدن جدید پدید می‌آورند  با نگاه  به جوامع تربیت‌شده می‌توان   میزان موفقیت آن الگوها را دریافت  .

 به‌عنوان‌مثال جامعه آمریکا که حداقل دویست سال  تحت تربیت الگوی لیبرال دموکراسی و نظام سرمایه‌داری سکولار قرار داشته و امروز مدینه فاضله این مکتب محسوب می‌شود و  طبق شعارها و وعده‌های  اولیه باید ازنظر تربیت جامعه به اوج درخشش و تکامل رسیده و بهشت زمینی ایجاد کرده باشد باید دید  در چه موقعیتی قرار دارد  . از سوی متفکرین و کارشناسان آمریکایی مطالعات گسترده‌ای در مورد وضعیت ،

 اقتصادی ،سیاسی ، اجتماعی ، اخلاقی و فرهنگی آمریکا صورت گرفته که جای تأمل بسیار دارد اما با نگاهی گذرا و فقط با تأمل بر انتخابات اخیر آمریکا ، آنچه فیلسوفان و  اندیشمندان گفته‌اند برای افراد عادی هم قابل‌فهم  می‌شود  ،

در روزهای قبل ، فردی  به‌عنوان  برجسته‌ترین شخصیت و الگوی سیاسی ، از طرف بزرگ‌ترین احزاب آمریکا برای قرار گرفتن در عالی‌ترین جایگاه مدیریت آمریکا و حتی مدیریت جهان انتخاب شد  که یک سرمایه‌دار بدنام و بدسابقه و یک  مجرم نژادپرست  زن‌باره و مفسد اقتصادی است .

او مثل دیکتاتورها و فاشیست‌ها صریحا گفته  اگر در انتخابات پیروز نشود  جنگ داخلی آغاز می‌شود  و دیگر انتخاباتی وجود نخواهد داشت .اکثریت  مردم آمریکا  که طی ده‌ها نسل تحت تربیت  الگوی لیبرال دموکراسی بوده  و امروز باید در اوج کمال انسانی ،  الگوی جوامع دیگر باشند ،   ازنظر فکری در موقعیتی هستند که  این مجرم فاسد بدسابقه را برای رهبری کشور خود انتخاب کرده  و حتی بیش از دوره قبل به او رأی داده‌اند  .

 نگاهی به این حزب و این کاندیدا و این  اکثریت  که همه  تربیت‌شدگان نظام  لیبرال دموکراسی  هستند برای مردود دانستن این الگو کفایت می‌کند . شاید گفته شود این‌یک اتفاق و یک استثناء است ولی قبل از این هم از الگوی لیبرال دموکراسی غربی ، جنایتکاران  نژادپرستی  مثل هیتلر و موسولینی سر برآورده‌اند  و امروز هم در کشورهای اروپایی نژادپرستان و رهبران آن‌ها قدرت و محبوبیتی رو به گسترش دارند . این روزها  بسیاری از فیلسوفان ، اندیشه‌ورزان ، دانشگاهیان  و هنرمندان آمریکا  که جزء کوچکی از جامعه آمریکا هستند  از این نظام و از این انتخاب و از این رئیس‌جمهور   دچار سرافکندگی و شرمساری هستند و راهی برای نجات خود نمی‌بینند .

کاندیدای بازنده هم که نماینده یکی دیگر از  بزرگ‌ترین احزاب  آمریکا است و  نیمی دیگر  از مردم آمریکا به او رأی داده‌اند رسماً حامی مالی و نظامی و تسلیحاتی  رژیم جنایتکار اسرائیل است که ظرف یک سال ،  صدها هزار زن و کودک و پیر و جوان بی‌دفاع  غزه و لبنان را به خاک و خون کشیده و از قطع آب‌ونان  و برق و سوخت و دارو هم دریغ نکرده و  از طرف همه مراکز جهانی و افکار عمومی مردم دنیا به‌عنوان جنایتکار جنگی محکوم‌شده است .

این کاندیدا ، بزرگ‌ترین وعده‌اش بعد  از تداوم  حمایت از اسرائیل ، آزادی سقط‌جنین و آزادی همجنس بازی است و نیمی از مردم آمریکا به این تفکر و به این وعده‌ها رأی داده‌اند .

نگاه به  این کاندیداها و این رأی‌دهندگان  هر انسان اهل فکر در سراسر دنیا را به این نتیجه  می‌رساند که اگر  ثمره نهایی لیبرال دموکراسی و نظام سرمایه‌داری   این است ،  باید بشریت  از این الگو امید بردارد و  در جستجوی الگوی جایگزین باشد .

سید مسعود شهیدی