نظم جهانی یا سود آمریکایی؟

آمریکا به کرات مدعی شده چین آنچه را که نظم جهانی نامیده می‌شود، با اقداماتش دچار خلل جدی کرده، اما واقعیت امر این است که آمریکا با ورود به هر مقوله نامرتبط با خویش و حسدورزی‌های بی‌پایانش در قبال این غول شرق آسیایی سهمی فزون‌تر از هر کشور دیگری در مخدوش شدن نظم جهانی داشته است.

منطق جاری و شرایط موجود می‌گویند بزرگ‌ترین نبرد ژئوپلیتیکال را در ادامه قرن بیست و یکم آمریکا و چین خواهند داشت که مدت‌هاست می‌کوشند حاکمیت بر شاهراه‌های اقتصادی جهان را در دست گیرند و البته چین طی ۱۰ سال اخیر دائماً تفوق بیشتری بر طرف آمریکایی پیدا کرده است. آمریکا ادعا می‌کند بعد از پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم لازم بود که غرب اداره امور دنیا را در دست گیرد و به همین سبب خودش «نظم جهانی» را پی ریخت. کارشناسان معتقدند نظم جهانی هر چه باشد و هر کشور ابداع‌گر آن باشد، باید حتماً با قواعد و دیدگاه‌های سازمان ملل که ۸۰ سال پیش تأسیس و مشغول به کار شد، همخوانی داشته باشد، اما خبری از این همسویی نیست. خبری نیست، چون آمریکا همیشه می‌خواسته نظم جهانی را به گونه‌ای تعبیر و آن را اجرایی کند که منافع خودش در آن مستتر باشد. اینچنین است که پایه‌های تشکیل دهنده این «نظم جهانی» صوری فقط اصول و موادی از منشور سازمان ملل را دربر دارد که به ضرر آمریکا و چند شریک بزرگ غربی‌اش نباشد و گزینشی عمل کردن آنها و اکتفا به بند‌ها و اصولی محدود، تنها چیزی که برجای نگذاشته، یک نظم واقعی جهانی است.

آمریکا کجا و چین کجا؟

پس از سال‌ها برقرار ماندن روال مخدوش فوق، اینک آمریکا و البته آلمان و فرانسه مدعی‌اند چین یک خطر اصلی و بزرگ و تازه برای آنهاست، زیرا هم قدرت قبضه کردن بازار‌های اقتصادی جهان را دارد و هم از عزمی راسخ در این زمینه بهره می‌گیرد. این واقعاً تمسخرآمیز است که آمریکا در شرایطی چین را به انحصارگرایی و زورورزی در صحنه‌های جهانی متهم می‌کند که چینی‌ها نیم قرن است ارتش خود را به هیچ مصاف برون‌مرزی گسیل نکرده‌اند حال آن که سالی نیست که آمریکا به یک یا چند نقطه از جهان لشکرکشی نکند و به بهانه سرکوب تروریسم عده زیادی را به ورطه مرگ نکشاند.

آمریکا طی ۷۰ سال اخیر بانی کوتاهی‌هایی متعدد علیه رژیم‌های قانونی کشور‌ها و برکناری آنها و روی کار آمدن رژیم‌هایی شده که وابسته به این کشور بوده‌اند و نقاط اوج این بی‌عدالتی گسترده در گذشته دور در شیلی و آرژانتین و اخیراً در مصر و تونس مشاهده شده که دولت‌های مردمی برکنار شده و قدرت به دست رژیم‌ها و عمدتاً ژنرال‌هایی افتاده که برای هر یک از اقدامات و حرکات‌شان ابتدا از آمریکا اجازه گرفته و سپس اقدام کرده‌اند.

چین در نقطه مقابل در امورات داخلی هیچ کشور دیگری دخالت نکرده و تلاش برای سرنگونی هیچ رژیمی و روی کار آمدن رژیمی دیگر نداشته و برخلاف آمریکا که صد‌ها پایگاه نظامی در سطح جهان دارد، فقط از یک پایگاه در کشور آفریقایی جیبوتی برخوردار است. نیروی دریایی چین هم نه در سطح جهان بلکه فقط بر دریای چین که یک شاهراه بین المللی برای مراودات این کشور به شمار می‌آید، نظارت می‌کند و این در حالی است که ناوگان‌های جنگی آمریکا به هر آبراهی ورود و مهلکه ایجاد می‌کنند و عنصر امنیت را از بسیاری از دریا‌ها و اقیانوس‌ها ربوده‌اند.

خاورمیانه؛ خط تفکیک آشکار دو کشور

چین البته سال‌هاست که ادعای تملک تایوان را داشته و این کشور را که با طراحی‌ها و توطئه‌های غربی‌ها و بویژه آمریکا از درون چین کنده شد و به کشوری مستقل و دارای رویکرد‌های غربی تبدیل گشت، جزئی از خویش معرفی کرده و ملزم به بازگشت به مام وطن یعنی محدوده خویش دانسته است. اما این تنها مجادله ارضی و به روایت غربی‌ها مداخله‌جویی چینی‌ها در امورات دیگران بوده و این نیز محصول نگاه غیرمنصفانه غربی‌ها به تاریخ حیات چین و فراز و فرود‌های سیاسی آن بوده که جدایی مذکور را در پی داشته است و ادعای پکن در مورد تایوان شاید عین واقعیت باشد.

 اگر خواستار شناسایی کشوری باشید که واقعاً بیشترین خطرات را متوجه نظم جهانی و صلح بین الملل کرده و خط تفکیکی بین آمریکا و چین ترسیم کنید، کافی است به اتفاقات ۸ دهه اخیر خاورمیانه پس از مستقر شدن نسل‌کُش‌های صهیونیستی در این منطقه و بخصوص جنگ جاری در غزه که دوازدهمین ماه خود را سپری می‌کند، نگاهی بیندازید. واشنگتن البته مدعی است که بیشترین اقدامات آرامش‌بخش را در این منطقه اعمال داشته، اما واقعیت امر چیزی خلاف این است و هر چیزی در رفتار ریاکارانه آمریکا در منطقه مشاهده شده الا صلح‌طلبی. حتی در زمان‌هایی که غربی‌ها ادعا می‌کردند آوردن سران فلسطین و اسرائیل به کمپ دیوید و تلاش برای انعقاد پیمان‌نامه صلح بین آنها اقدام‌های مثمرثمری بوده، هیچ اثری از صلح در منطقه مشاهده نشد و نه یاسر عرفات رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین (PLO) و انور سادات، رئیس جمهوری وقت مصر با یکدیگر کنار آمدند و نه زمانی که سادات توسط مخالفان صلح ترور و حسنی مبارک جانشین وی شد، اثری از یک همسویی واقعی بین دو طرف مشاهده نشد. پس از آن نیز تهاجم تاریخی، اما بشدت ناموفق ارتش آمریکا به خاک افغانستان و عراق با ادعای سرکوب تروریست‌ها هیچ حاصلی را برجای نگذاشت و فقط مو جب اتلاف ۲۰ سال وقت و بودجه پنتاگون و مرگ صد‌ها سرباز و هزاران شهروند شد.

 

شراکت آشکار آمریکا در نسل‌کُشی اسرائیلی‌ها در غزه

نقطه اوج تفاوت‌های بین نیات صلح‌جویانه پکن و اهداف جنگ‌طلبانه واشنگتن در غرب آسیا در سیاستگذاری‌های ۱۸۰ درجه متفاوت آنها در مورد جنگ غزه به چشم خورده است. در حالی که آمریکا حامی اصلی و بزرگ رژیم جعلی صهیونیستی در بزرگ‌ترین قتل عام سراسری در باریکه غزه بوده، چین از هیچ تلاشی برای پایان دادن به این جنگ نابرابر خودداری نکرده و بار‌ها بر لزوم برقراری آتش‌بس فوری و کمک‌رسانی به خیل مجروحان فلسطینی پای فشرده و این را در قالب قطعنامه‌های متعددی جست‌وجو کرده که با همراهی سایر کشور‌های صلح‌طلب تنظیم و به شورای امنیت سازمان ملل ارائه شده و البته آمریکا در ضدیت با آن و با هدف طولانی‌تر کردن جنگ تمامی این قطعنامه‌ها را طی یک سال اخیر یکی پس از دیگری وتو و غیرقابل اجرا کرده است.

وقتی آمریکا میلیارد‌ها دلار را صرف تجهیز ماشین جنگی رژیم کودک‌کُش تل‌آویو کرد و به عنوان حامی اصلی این رژیم شریک در ستاندن جان حدود ۴۳ هزار فلسطینی و مجروح شدن بیش از ۹۵ هزار نفر از آنها در جریان بمباران‌های شبانه روزی غزه شد، واشنگتن حتی مانع از اجرایی شدن احکام پیگرد کیفری نتانیاهو، قصاب تل‌آویو و نخست وزیر کابینه جنگ اسرائیل شد که توسط دیوان بین الملل داوری لاهه در هلند صادر شده بود و این بهانه را آورد که رسیدگی به بزرگ‌ترین نسل‌کُشی سنوات اخیر جهان در غزه و صدور حکم در مورد آن جزو صلاحیت‌های این دیوان نیست و حتی اقدام به تحریم سران این دیوان و صدور حکم بی‌کفایتی برای آنها کرد. مواردی که ثابت کرد آمریکا به هیچ وجه خواهان صلح واقعی در غزه نیست و منافعش در استمرار جنگ نهفته است و هر چه در مورد برقراری آتش‌بس می‌گوید، دروغی آشکار بیش نیست.