شهیده «وفاء علی ادریس» اولین دختری بود که پا بر روی تمام آرزوهای جوانیاش گذاشت و برای آرمانی که در سینه داشت، یعنی آزادی وطنش که نظامیان صهیونیستی آن را به زور اشغال کرده بودند، تصمیم مقدسی گرفت.
او تحصیلات خود را در مدرسههای اردوگاه آوارگان فلسطینی سپری کرد و در دانشکده پرستاری دانشگاه ملی «النجاح» در نابلس ادامه تحصیل داد و مشتاقانه در جمعیت هلال احمر به عضویت درآمد تا به عنوان یک افسر امداد برای نجات جان و مداوای زخمهای هموطنان خود که به دست تروریستهای صهیونیستی با فجیعترین جنایات مواجهاند، شروع به کار کند.
اما دل وفاء آرام و قرار نداشت. گویی خود باید اقدامی میکرد تا نام و یادش نه فقط به عنوان یک امدادگر، بلکه به عنوان یک الگو برای تمام زنان و دختران سرزمین زیتون تا ابد ورد زبانها باشد. او تصمیم گرفت پا در مسیری بگذارد که مقصدی جز شهادت ندارد و اولین زنی باشد که با عملیات استشهادی، بهار زندگی خود را پایان میدهد و صهیونیستهای اشغالگر را روانه جهنم میکند.
در ۲۲ ژانویه ۲۰۰۲ «وفاء» با قدمهایی استوار و محکم پا بر روی خاک اشغال شده سرزمینش گذاشت، در یکی از چمدانهایش بمبی جاسازی کرده بود و وارد یکی از محلههای تجاری صهیونیستی شد تا با انفجاری بیسابقه در آنجا، لرزهای بر تن اشغالگران بیاندازد. هیچکس فکر نمیکرد که پیکر وفاء، روزی وسیله سوخته شدن غاصبان شود و بدن مطهرش به دور از خانواده، هر کدام به سمتی بر روی خاک اشغال شده وطنش بیفتد.
دختر سرزمین زیتون توانست با این کار شجاعانه و فداکارانه خود یک صهیونیست را به هلاکت برساند و ۹۰ نفر دیگر را هم به شدت مجروح و زخمی کند. درست است که وفا باعث شد خانه شان ساکت و کم نور شود، اما برای مادر و پدر خود باعث سرافرازی و سربلندی شد تا خانوادهاش به او افتخار کنند.
دوست وفا که رفاقتی بیش از ۱۴ ساله با او داشت و در فعالیتهای کمیته زنان اردوگاه «الامعری» واقع در «رام الله» همراه و همپای او بود فقط با یک جمله از وفا یاد میکند که او دائما زیر لب میگفت «کاش مرا فدای وطن کنند». حالا وفا نه تنها فدای وطن زیبای خود شد، بلکه الگویی برای تمام زنان مبارز و آزادی خواه در فلسطین اشغالی شد.