چین به عنوان یکی از مهمترین قدرتها در نظام بینالملل کنونی است که در سیاست خارجی این کشور موضوعات مختلفی مطرح شده است؛ از مقابله با امپریالیسم و نظریه سه جهان تا همزیستی مسالمتآمیز، سیاست درهای باز، مصالحهگرایی و چندجانبهگرایی، همگی در تبیین نگاه و رفتار چین با جهان خارج نقش داشتهاند. چین به مدت طولانی یک سیاست خارجی مستقل را در پیش گرفت که به طور کلی از تعهدات مبتنی بر اتحاد اجتناب میکرد. از نیمه دهه ۱۹۹۰ راهبرد بیرون رفتن در برابر راهبرد دعوت به درون مورد توجه دستگاههای سیاستگذاری پکن قرار گرفت که محور کلی آن تشویق چین برای حضور در خارج از کشور جهت برآوردن نیازها و کسب تجربه لازم برای انتقال به درون کشور است. در این بین نظام بینالملل آنارشیک، چین را نیز همچون سایر دولتهای موجود در این نظام درگیر گسترش تواناییهای هستهای به ویژه در رقابت با آمریکا و رقبای دیگر نموده است.
بازدارندگی هستهای
ظهور سلاحهای هستهای و قابلیت تخریبی دهشتناک آن جهان را متحول کرده و از سال ۱۹۴۵ تا به امروز پیشرفت فناوریهای هستهای، سیاست جهانی را دستخوش تحولات بنیادین کرده است که یکی از مهمترین آنها، وضع نظریه بازدارندگی هستهای است. واژه بازدارندگی (Deterrence) به معنای پیشگیری از انجام عملی به سبب تهدید و ترور است. این مفهوم نوع خاصی از رابطه سیاسی بین واحدهای درگیر در کنش متقابل با هم را منعکس میکند که در آن یک واحد سعی دارد تا از طریق تهدید به مجازات و تلافی، دیگری را از اقدام تهاجمی بازدارد. بازدارندگی در مفهوم جدید آن حاصل پیدایش سلاح هستهای و موازنه وحشت بین دو ابرقدرت در زمان جنگ سرد است که به رغم نفرت از یکدیگر هر گونه تهاجم علیه رقیب را غیرعقلانی میدانستند.
بازدارندگی هستهای نظریهای است که از سوی کنت والتز در سال ۱۹۸۱ مطرح شد. در این نظریه، ابزار بازدارنده در حد سلاحهای اتمی و امکانات رساندن آنها به دشمن است. والتز با ارائه این نظریه بیان کرد که هراس از خرابیهای سلاح هستهای پایدارترین ویژگی نظم بینالمللی است و بنابراین هیچ دلیلی برای نگرانی در مورد گسترش این سلاحها در نظام بینالملل وجود ندارد. همان گونه که در طول جنگ سرد بازدارندگی هستهای به جای خلع سلاح به ویژگی مسلط روابط قدرتهای بزرگ تبدیل شد و ثبات را پدید آورد، بعد از جنگ و در شرایط بحرانی نیز میتواند ثباتبخش روابط میان دولتها باشد.
به نظر والتز در محیط آنارشیک بینالمللی که امکان همکاری میان دولتها محدود است و آنها را به خودیاری برای تأمین بقا و امنیت وامیدارد، سلاحهای هستهای هم به دلیل قدرت بازدارندگی که در مقابل تهدیدات بیرونی دولتها ایجاد میکنند و هم به دلیل افزایش هزینه جنگ، باعث کاهش وقوع آن شده و امنیت فیزیکی و سرزمینی دولتها را حفظ میکنند؛ بنابراین قدرت بازدارندگی این سلاحها باعث ایجاد امنیت برای دولت و کاهش فشارهای رقابتی میان آنها و رقبای منطقهای و ایجاد ثبات استراتژیک برای نظام بینالملل میشود.
از نظر والتز افزون بر کشورهای هستهای موجود اگر کشور دیگری نیز به سلاح هستهای دست یابد، نباید چندان نگران بود. برعکس؛ آن چه نگران کننده و باعث احتمال وقوع جنگ میشود گسترش سلاحهای متعارف است؛ زیرا امکان استفاده از آنها توسط دولتها زیاد است. به نظر او در جهان با سلاحهای متعارف، دولتها در مورد برد و باخت خود نگراناند؛ حال آن که در جهان با سلاحهای هستهای نگرانی دولتها، بقا و یا نابودی آنها است. در مجموع بازدارندگی هستهای والتز بر سه پیشفرض استوار است: ۱- احتمال وقوع جنگ عمده میان دو دولت دارای سلاح هستهای، کم است؛ ۲- احتمال جنگ، بحران و استفاده محدود از نیرو بین دو دولت بیبهره از تقارن هستهای در یک منطقه زیاد است؛ ۳- احتمال جنگ و بحران دو دولتی که دارای سلاح هستهای نباشند، بسیار زیاد است.
توان تسلیحاتی هستهای چین
چین اولین آزمایش بمب اتمی خود را در منطقه سین کیانگ در شمال غرب این کشور در روز ۱۷ ژوئن سال ۱۹۶۷ انجام داد. چین از پیشرفتهترین کشورهای دنیا در ساخت و نگهداری تسلیحات اتمی است و از فناوری بالایی در این زمینه برخوردار است. به گونهای که این کشور با ۳۵۰ کلاهک هستهای بعد از روسیه و آمریکا در رده سوم قدرتهای هستهای در جهان قرار دارد. راهبرد اصلی چین در این حوزه عدم استفاده از سلاح هستهای است؛ مگر این که از سوی یک کشور مورد حمله اتمی قرار گیرد. در این راستا، پکن همچنین در مارس ۱۹۹۲ به پیمان عدم اشاعه سلاحهای هستهای (NPT) پیوست. چین همچنین در صدد ارتقا کمی و کیفی توان بمبهای هستهای است.
بر اساس گزارش «قدرت نظامی چین در سال ۲۰۲۱» که از سوی وزارت دفاع آمریکا پنتاگون منتشر شد، چین در حال تسریع توسعه کلاهکهای هستهای استراتژیک خود و ساخت ۷۰۰ کلاهک هستهای تا سال ۲۰۲۷ و ۱۰۰۰ کلاهک تا سال ۲۰۳۰ است. بر اساس این گزارش، چین در حال سرمایهگذاری و گسترش تعداد سکوهای پرتاب هستهای زمینی، دریایی و هوایی خود و ایجاد زیرساختهای لازم برای حمایت از گسترش عمده نیروهای هستهای خود است. به گونهای که اسناد دفاعی آمریکا، چین را چالش شماره یک واشنگتن برشمرده است. در این گزارش آمده است که چین در نظر دارد آمادگی نیروهای هستهای خود را در زمان صلح با حرکت به سمت موقعیت پرتاب در حالت هشدار با یک نیروی مستقر در سیلو افزایش دهد. پکن این موضع را با سیاست عدم استفاده اول از سلاح هستهای سازگار میداند.
بازدارندگی هستهای در سیاست خارجی چین
سیاست خارجی چین بعد از روی کار آمدن دنگ شیائوپینگ در ۱۹۷۹ بر مبنای توسعهگرایی شکل گرفت. در این قالب پکن به جذب منابع بینالمللی به درون مرزهای خود اقدام کرد و اکنون بعد از چهار دهه به پیشرفت چشمگیری رسیده است. بعد از روی کار آمدن شیء جینپینگ در سال ۲۰۱۲ الگوی سیاست خارجی توسعهگرا در سیاست خارجی چین با تغییراتی مواجه شد؛ به گونهای که پکن از الگوی انعطافپذیر دهههای قبل فاصله گرفته و با قاطعیت سیاسی- نظامی بیشتری سیاست خارجی خود را شکل میدهد. سیاست خارجی چین در این دوره بیش از همه بر مبنای برهم زدن نظم بینالمللی به رهبری آمریکا و رقابت استراتژیک با آن سامان یافته است. نگرانی چین در مورد آمریکا محدود به مساله حوزههای نفوذ در مناطق مختلف جهان نیست، بلکه دخالت در امور داخلی چین البته جدا از موضوع تایوان نیز مطرح است. چین باور دارد که هژمونیجویی آمریکا پتانسیل انحراف یا امپریالیستی شدن را دارد، کما این که در دوره نومحافظهکاران چنین انحرافی ایجاد شد.
چین بخشی از دستاوردهای اقتصادی خود را برای توسعه قدرت نظامی اختصاص داده است. طبق آمار مؤسسه تحقیقات صلح استکهلم SIPRI، بودجه نظامی چین در سال ۲۰۲۱ در حدود ۲۹۳ میلیارد دلار بود که بخشی از آن به ارتقا توان هستهای اختصاص یافت. چه این که سیاست بلندمدت چین در دوره ریاست جمهوری شیء جین پینگ بر مبنای ایجاد یک ارتش در کلاس جهانی قرار دارد که بتواند موازنه قوا را در منطقه هند - آرام Indo – Pasific را تغییر دهد. بازدارندگی هستهای در سیاست خارجی چین بیش از همه در مقابل آمریکا معنا و مفهوم دارد. به ویژه این که مقامات دفاعی آمریکا نگرانند که چین در تلاش برای دستیابی به برابری رقابت با آمریکا است.
وجود برخی از مسائل عملیاتی بین چین و آمریکا در منطقه دریای چین جنوبی نیز اهمیت بازدارندگی هستهای در سیاست خارجی چین را افزایش داده است. نخست، افزایش قابلیت هستهای چین، آمریکا را از این منظر که با مجموعهای از کشورهای مخالف (روسیه، چین و کره شمالی) با توان هستهای بازدارنده و فزاینده مواجه میکند، برای چین دارای اهمیت است. دوم، پکن با مساله تجزیهطلبی تایوان روبرو است که تحت تأثیرات مستقیم محافل آمریکا و غرب قرار دارد. پکن این جزیره را بخشی جداییناپذیر از سرزمین خود میداند و استفاده از زور را برای الحاق آن به سرزمین اصلی با توجه به فاصله اندک آن رد نکرده است. سوم، با توجه به افزایش آسیامحوری در سیاست خارجی آمریکا از دوره اوباما تاکنون و افزایش رقابت آمریکا و چین در منطقه هند - آرام ضرورت بازدارندگی هستهای برای هر دو کشور اهمیت دارد.
در نهایت باید گفت که چین تنها عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل است که متعهد است که اولین کشوری نباشد که از سلاح هستهای استفاده میکند. این فاکتور یک قابلیت موازنهگری هستهای را در اختیار پکن قرار داده است؛ موضوعی که در جنگ اخیر اوکراین به ویژه با افزایش نگرانی از درگیری احتمالی هستهای روسیه و غرب به صورت جدی مطرح شد. به گونهای که بسیاری معتقدند چین بتواند این بحران را خنثی کند. استیو تسانگ مدیر مؤسسه چین در دانشگاه سوآز انگلیس در این باره بر آن است که اگر قدرتی بر پوتین نفوذ داشته باشد، آن چین است. تنها محدودیت این موضوع این است که پکن در سیاست خارجی خود پیش از همه، مزایا و معایب مشارکت در هر موضوع بینالمللی را در نظر میگیرد و بر اساس آن دست به اقدام میزند.