درست است که ترامپ بالاخره کاخ سفید را ترک می کند اما تا پایان دوره ریاست جمهوری خود می ماند تا آمریکایی آشفته و آکنده از هرج و مرج با ایالت های از هم گسسته به جای بگذارد و در نهایت، چیزی که به دولت بعدی می رسد - پس از خروج ترامپ از همه پروتکل های سیاسی و معاهداتی که به روابط بین الملل سر و سامان می داد -، یک بحران چند وجهی بین المللی است که از زمان اوباما با ورود آمریکا به جنگ سوریه آغاز شد و تا زمان زمامداری ترامپ ادامه یافت. برخی معتقدند که اغلب کسانی که طی سال های اخیر در آمریکا به قدرت رسیده اند رویکرد جنگ طلبانه داشته اند.
در تحلیل روند تغییر سیاست های آمریکا، نمی توان روی تغییر اشخاص حساب کرد. لذا روی کار آمدن بایدن و غیر بایدن، تأثیری بر مشی و مرام تجاوزکارانه و خصمانه دولت آمریکا ندارد. زیرا مشکل اصلی در اداره سیاست های این کشور، دولت در سایه است که سراسر کره زمین را به میدان جنگ اعم از گرم و سرد تبدیل کرده است و برای تحقق اهداف و مطامع خود سلاح ها و مزدوران و شگردها و ابزارهایی را به کار گرفته است که به ذهن هیچ انسانی خطور نمی کند. بنابراین نمی توان نحوه برخورد دولت بایدن با مسأله سوریه به خصوص اوضاع شمال این کشور را به راحتی پیش بینی کرد و در عمل می بینیم که در کش و قوس حوادث و تحولات سیاسی و با نگاهی به مواضع پنتاگون و وزارت خارجه این کشور، همه شعارهای انتخاباتی بایدن رنگ می بازند. در واقع هر رئیس جمهوری در آمریکا به محض ورود به کاخ سفید شده دچار همین مشکل می شود. لذا به جای تمرکز بر روی اشخاص، باید دید که تحولات بین المللی چگونه پیش می رود. باید دید که بایدن دقیقا از سوریه چه می خواهد. از شعارهای انتخاباتی او چنین برمی آید که ظاهرا مواضع وی در تعامل با پرونده سوریه دچار پارادوکس فرصت و تهدید شده است. او از یک سو نشان می دهد که قصد ندارد نیروهای آمریکا را از سوریه خارج کند و این نشان می دهد که بایدن قصد دارد از این موضوع به عنوان برگ برنده برای اعمال فشار و چانه زنی و مداخله در راه حل سیاسی استفاده کند. در قطعنامه 2254 و دیگر قطعنامه های سازمان ملل به صراحت تصریح شده است که راه حل سیاسی بحران سوریه در انحصار رهبران و حاکمیت این کشور به دور از هر گونه مداخله خارجی است. از این گذشته اتخاذ چنین موضعی به بایدن فرصت می دهد که از اوضاع موجود در شمال شرق سوریه که به نوعی از سایر بخش های این کشور جدا افتاده است به عنوان اهرم فشاری برای تجزیه استفاده کند مخصوصا که شخص وی نظریه تجزیه عراق را مطرح کرده است. همزمان شکست های شوک آور و پیش بینی نشده، با پیامدهای منطقه ای، مشکل اصلی این کشور را نمودار کرد که همان ذهن توجیه گری است که گاه به دنبال توجیه تجاوز است و گاه سعی می کند توجیهی برای شکست های پی در پی نقشه های غرب به خصوص آمریکا در منطقه پیدا کند.
بدیهی است که برای درک اهداف بایدن در سوریه باید منتظر اوضاع کلی منطقه و شکل و ساختار روابط بین الملل بود و منتظر ماند و دید که وی چه کسانی را وارد دولت خود می کند. طبعا این اشخاص، ارکان جنگ نوینی هستند که بر کرسی های وزارت در دولت بایدن تکیه خواهند زد وهمین نشان می دهد که جنگی چند بعدی در حال تدارک است و با توجه به رویکردهای ضد و نقیض بایدن در سطوح منطقه ای، باید منتظر نبردی فراتر از حد بحران سیاسی و دیپلماتیک بود.
درست است که بایدن سیاست های به شدت خصمانه و کینه توزانه ترامپ در قبال برخی مسائل را نفی کرده است اما اغلب ناظران معتقدند که رویکردهای او در قبال سوریه جای تردید دارد که البته اینهم بخشی از راهبرد جدید آمریکاست که نه تنها قصد ندارد آسیب هایی را که دولت ترامپ در منطقه بر جای گذاشته بهبود بخشد بلکه سبک خاص آمریکا را در جنگ های بعدی اعمال کند. اینجاست که تا حد زیادی متوجه آنچه که در ذهن بایدن می گذرد می شویم؛ او ترکیبی از استراتژی، نگرش سیاست های آنی را مد نظر دارد و لذا با توجه به شاخص های ضد و نقیض و نفوذ لابی ها و دولت در سایه و نهادهایی که در سیاستگذاری آمریکا دخالت دارند، باید منتظر سیاستی آکنده از بحران به خصوص در قبال سوریه از سوی این کشور باشیم. اظهارات اخیر نماینده ویژه آمریکا در سوریه مبنی بر اینکه واشنگتن قصد دارد طی هفته های آینده تحریم های جدیدی را بر سوریه تحمیل کند، گواه روشنی بر این مدعاست و نشان می دهد که حداکثر کاری که دولت جدید آمریکا تا این لحظه انجام داده است، حفظ شرایط سیاسی موجود در منطقه تا تکمیل روند تغییرات و بررسی اشتباهات ترامپ است. این امر همچنین مستلزم استفاده از ابزارهای جدید و اصلاح بسیاری از سیاست هاست. نتیجه ای که می توان در اینجا گرفت این است که این رویارویی همچنان ادامه دارد منتها این بار ابزارها و استراتژی ها و تاکتیک های جدیدی به کار گرفته خواهند شد. ضمن اینکه لازم به ذکر است که محور مقاومت به طور همزمان هم از عنصر انعطاف پذیری بهره مند است و هم صلابت و قاطعیت لذا می تواند خود را با هر نوع تغییر رویکردی از سوی دولت جدید آمریکا وفق بدهد و با طیف وسیعی از گزینه ها از واقع بینانه ترین و آزادترین رویکرد گرفته تا سخت گیرانه ترین برخورد، خود را آماده مقابله با شرایط جدید کرده است حتی اگر این کشور سیاستی به مراتب خصمانه تر از سیاست های ترامپ در پیش بگیرد که البته با در نظر گرفتن روند کنونی تحولات، چنین احتمالی بسیار ضعیف است.
در نهایت باید گفت که منطقه بیش از این نمی تواند در مقابل سیاست های قلدرانه آمریکا تاب بیاورد؛ پیروزی های میدانی و سیاسی و اقتصادی اخیر در منطقه گویای این حقیقت و تأییدی است بر افزایش احتمال رویارویی با دولت آمریکا و همه شواهد نشان می دهند که باید منتظر اوج گیری تنش ها در منطقه باشیم.