«جان رالستون سائول» نویسنده معروف، معتقد است که آمریکا در حال گذار به سمت یک کشور ورشکسته است. وی معتقد است مثلث «فساد، خشونت و مصونیت از مجازات» برای مدت زیادی باقی نخواهد ماند. نخبگان حاکم در تلاش برای کسب قدرت و به استثمار کشیدن و بهره برداری از شهروندان هستند. نهادهای دموکراتیک شامل دادگاه ها مکانیزمی برای سرکوب شده اند. فریبکاری مالی و جرایم شرکتی به وسیله مصونیت از مجازات انجام می شود. فساد به وسیله استفاده بی قید و شرط از خشونت در داخل و خارج از آمریکا در حال افزایش است و نهادهای مجری قانون شهروندان را آزار داده، بازداشت می کنند و اغلب، آن ها را بدون داشتن هیچ سندی به قتل می رسانند. یک جمعیت عصبانی و افسرده که به وسیله بیکاری، مصرف بیش از اندازه مواد مخدر و خودکشی محاصره شده اند.
این مسئله منجر به اقدامات خشونت باری مثل تیراندازی های دسته جمعی شده و گروه های نفرت را افزایش داده است. سائول نویسنده کتاب هایی مثل «دیکتاتوری عقل در غرب» و «فروپاشی جهانی شدن و بازآفرینی جهان» معتقد است کنگره آمریکا از طریق فساد کار می کند، در کنگره کرسی هایی وجود دارد که بدون قید و شرط مختص افراد و احزاب خاص است. حدود ۴۰ کرسی از ۴۳۵ کرسی مجلس نمایندگان مورد مناقشه دادگاه عالی است و از زمانی که ترامپ روی کار آمده است این وضعیت بدتر شده است.
هر دو حزب در واقع یک حزب هستند و سر مسائل حساس با یکدیگر با هم مشاجره نمی کنند. هر دوی آن ها از گسترش جنگ های امپریالیستی، بودجه نظامی، دیکته کردن سرمایه داری جهانی، وال استریت و نقض حقوق اولیه شهروندی حمایت می کنند. آن ها تنها بر سر مسائل فرهنگی مثل سقط جنین، حقوق همنجنس بازان و مسائلی مثل عبادت در مدارس بحث می کنند. ما سیاستمداران را بر اساس این که چه احساسی در روابط عمومی به آن ها داریم انتخاب کرده ایم. سیاست به ضد سیاست تبدیل شده است.
حزب جمهوری، اساسِ سیاسی خود را بر سر جنگ های فرهنگی مثل فاشیست های مسیحی، بومی گرایان و حامیان سفید پوست ها بنا کرد. حزب دموکرات اساسش را بر افرادی نهاد که از حقوق کارگران، چند-فرهنگی ها، تنوع و برابری جنسیتی حمایت می کردند. اصول هر حزب توسط نخبگان آن ها مورد استفاده و دستکاری قرار گرفت. نخبگان حزب جمهوری خواه هیچ قصدی برای ممنوعیت سقظ جنین و تبدیل آمریکا به یک کشور مسیحی نداشتند. نخبگان حزب دموکرات نیز هیچ قصدی برای حمایت از کارگران نداشتند.
ما نباید با ترامپ مسامحه کنیم زیرا ترامپ بسیار خطرناک است. همه رژیم های مستبد در مرحله نبرد نهایی شان برای کنترل بروکراسی دولت دست به عوام فریبی می زنند. آن ها به شکل جاه طلبانه ای به دنبال قدرت هستند اما با زبان دموکراسی سخن می گویند. با این حال عده کمی که آگاهی به دست بیاورند می توانند روند رشد استبداد را آهسته سازند. اما حکومت این افراد و نهادهای دموکراتیک را به مثابه یک تهدید می بینند. مستبدین برای تضعیف و نابودی این نهادها تلاش می کنند و هنگامی که این فرآیند تخریب کامل شود، سیستم به سمت دیکتاتوری می رود. در این وضعیت هیچ مکانیزم داخلی، حتی اسما برای پیشبرد اصلاحات وجود ندارد. این فرآیند تباه کننده، در دروغ ها، خشم ها و غضب های روزانه توییتر ترامپ و هم چنین توهین هایش به کسانی که خود آن ها را تعیین کرده است، مثل دادستان کل «جف سیشنز» و نهادهایی مثل اف بی آی قابل مشاهده است.
هیچ کس نمی داند چه اتفاقی در حال وقوع است. هیچ شانیتی وجود ندارد. شما نمی توانید یک دموکراسی را بدون داشتن سطحی از احترام و شانیت داشته باشید. اما ما فقط هرج و مرج داریم و این هرج و مرج سرانجام به سمت یک نظم استبدادی خواهد رفت و ترامپ از این وضعیت سود خواهد برد.
تصمیم ترامپ برای راه انداختن جنگ تجاری با کانادا- کانادا اقدام تنبیهی بر ۱۲.۶۳ میلیارد دلار ارزش کالاهای وارداتی آمریکا انجام داد- یک مثال از آسیب فردی است که فهم کمی از اقتصاد، سیاست، روابط بین الملل و حقوق دارد. افراد مستبد حملات را علیه اقشار آسیب پذیر افزایش می دهند، درست مثل اقدامی که ترامپ علیه مسلمانان و مهاجرین بدون شناسنامه در آمریکا انجام داد.
ایالات متحده مدعی است که اقتصادش بر پایه بازار آزاد است اما این چیزی نیست که اروپایی ها قبول داشته باشند. آمریکا سوبسیدهای سنگینی بر صنعت کشاورزی خود گذاشته است از طرفی دامداران را مجبور کرده اند که شیر بیشتری تولید کنند، این به آن معنی است که اگر دولت سوبسید خود را از این ها بردارد آن ها ورشکست خواهند شد. مشکل اقتصادی غرب مشکل تولید مازاد است، ما تولید مازاد در مناطق مختلفی داریم اما چون سیستم توزیع وحشتناکی در جهان وجود دارد بسیاری از مردم در سراسر جهان قحطی زده و گرسنه هستند. پس مشکل اصلی در حقیقت توزیع است نه تولید.
اعمال تعرفه های گمرکی و توهین های زشتی که ترامپ به متحدین آمریکا می کند باعث خدشه دار شدن وجهه آمریکا در سلسله مراتب جهانی می شود. این رفتارها پیامدهای منفی برای جامعه، اقتصاد و سیاست آمریکا دارد.
تمام جهان به ویژه جهان غرب این ایده را در ذهن دارد که آمریکا رهبر جهان است. مردم آمریکا فکر می کنند که مردمان جهان آن ها را دوست دارند اما هرگز برای خود تحلیل نمی کنند که مسئولیت های رهبر بودن چیست. اوباما تلاش خود را کرد تا چهره جدیدی از امریکا بسازد که مورد احترام و تحسین جهان باشد اما ترامپ تمام این تلاش ها را از بین برد. از نظر مردم جهان، مردمان آمریکا بعد از انتخاب ترامپ، احمق، فاسد و تحصیل نکرده هستند و نمی توان به آن ها اعتماد داشت.
فروپاشی قوه مجریه و قوه مقننه با فروپاشی قوه قضاییه همراه شده است و فقدان استقلال قوه قضاییه بدترین چیزی است که اتفاق افتاده است. بزرگترین مشکل در آمریکا که بسیار عمیق است فساد دادگاه عالی است. از طرفی اروپا و شرکای تجاری آمریکا می خواهند وابستگی اقتصادی خود را نسبت به بازارهای آمریکا کاهش دهند. روابط سیاسی و استراتژیک سنتی آمریکا به مرور در حال تضعیف شدن است و به نظر می رسد که این آمریکا است که به شرکانش نیاز بیشتری دارد تا آن ها. در پایان این سوال مطرح است که اگر شما به نزدیکترین متحدینتان به شکل یک تهدید نگاه کنید آیا آن ها در کنار شما خواهند ماند؟