میگویند ابوسعید ابوالخیر به منبر رفت و
مسجد خیلی شلوغ بود و جا برای ورود افرادی که پشت در مانده بودند وجود نداشت. از این رو برای آنکه جا باز شود یک نفر فریاد زد خدا بیامرزد کسی را که بپا خیزد و یک گام به پیش بگذارد. مردم بهپا خاستند و جلوتر آمدند و جا برای تازهواردین باز شد، ولی ابوسعید از منبر پایین آمد و گفت همه حرف که میخواستم بزنم همین بود که این مرد گفت، دیگر چیزی برای گفتن ندارم! حالا قضیه ما است که پس از سخنان آقای جهانگیری در دومین همایش
اقتصاد ایران باید از منبر وعظ و خطابه پایین آمد و به صراحت گفت که هرچه میخواستیم یا باید بگوییم، همین است که آقای جهانگیری اعلام کرد. وی که سخن خود را معطوف به ابرچالشهای اقتصادی ایران چون فقر، بیکاری،
رشد اقتصادی ناپایدار و... کرده بود گفت: «حل این ابرچالشها به همگرایی سیاسی و اقتصادی در سطح کشور نیاز دارد. مهمترین چالش کنونی این است که چگونه میان همه ارکان نظام هماهنگی به وجود آوریم تا بتوانیم برای ابرچالشهای گوناگون راهکارهای مناسب پیدا کنیم. هیچکدام از این چالشها صرفا به حوزه اقتصاد مرتبط نیستند، بلکه چالشهای پیش رو، تمامی موضوعهای کشور را درگیر کرده است. هر سال براساس معلومات خود، یکسری حرف میزنیم ولی حتی یکی از مجهولات خود را هم نسبت به گذشته برطرف نکردهایم، یعنی چالشها به قوت خود باقی است و معلومات در دوران مختلف تکرار شده است.» وی همچنین به موضوع دیگری که عدم تمایز میان حوزه علم و سیاست است اشاره کرده و میگوید: «در حوزه سیاستگذاریها، فقدان دیدگاه علمی سبب شده که سیاستهای نادرست نقد نشده است و هر سیاستی که نقد شده به دیدگاههای سیاسی نسبت داده شده و فارغ از دیدگاههای سیاسی، این تحلیلها مورد توجه قرار نگرفته است.» مشکل اصلی اقتصاد و
جامعه ایران این است که همهچیز رنگ و بوی سیاست دارد. سیاست چون بختک روی سایر حوزهها افتاده است و هیچ استقلالی برای سایر حوزهها قایل نیست. نه برای فرهنگ و نه برای اقتصاد و نه علم و نه دانشگاه و نه آموزش. از این بدتر اینکه بختک سیاست یکپارچه هم نیست، شاید اگر یکپارچه بود میتوانست کاری کند و حتی سایر حوزهها چون اقتصاد و علم را به خدمت خود در آورد. ولی متاسفانه چندپارگی در عرصه سیاست و در عین حال کوشش برای
پوشش دادن سایر حوزههای دیگر در ذیل خود، موجب میشود که عملا کارها قفل شود و هیچ اقدام موثری که بتواند جامعه را از حیث توسعه پایدار اقتصادی یک گام به جلو ببرد شکل نمیگیرد. چندپارگی سیاسی موجب میشود که هر جناح سیاسی برحسب اینکه در چه جایگاهی قرار دارد، سیاستهای متضاد با جناح دیگر را درخواست میکند و هیچیک از طرفین اجازه نمیدهند که سیاست یکپارچهای شکل گیرد. در حالی که اتخاذ هر نوع سیاست اقتصادی مستلزم پرداختن هزینههایی است و چون سیاست چندپاره است و هرکدام هم به نسبت قوی هستند، حداقل یکی از جناحها با هزینههای مزبور مخالفت میکند و چون همیشه حداقل یک جناح سیاسی با هزینههای سیاستهای اقتصادی مخالفت میکند، در نتیجه هیچگاه؛ تاکید میشود، هیچگاه سیاست اقتصادی کارآمدی شکل نخواهد گرفت، مگر زمانی که به قول معروف کارد به استخوان برسد و همه جناحهای سیاسی به یک نسبت دچار مشکل شوند و به یک سیاست اقتصادی و غیراقتصادی هزینهدار تن دهند، البته در این شرایط هم آنچه رخ میدهد، شبیه جراحی است و معلوم نیست درباره مدیریت شرایط پس از جراحی نیز توافق کنند.
مشکلات ایران به ظاهر اقتصادی و اجتماعی است، ولی مشکل مهمتری که مانع از حل نسبی آنها میشود، مشکل سیاسی است.
این حد از تنش و عدم تفاهم سیاسی اجازه نمیدهد که تصمیمات مناسب برای اصلاحات اقتصادی اتخاذ شود، به ویژه در شرایطی که حوزههای دیگر در برابر سیاست فاقد حداقلی از استقلال در تصمیمگیری و بیان نظر هستند. هر جناح و نهاد سیاسی ساز خود را میزند. نهادهای گوناگون انواع و اقسام تصمیماتی را میگیرند که تاثیرات مستقیمی بر سیاست دارند و ریشه آن تصمیمات نیز سیاسی است. ولی هنگام مواجهه با سوال، میگویند که کار خودشان را انجام دادهاند و ربطی به سیاست ندارد. نسبت به هر تصمیم حکومتی و دولتی اعتراض میکنند بدون اینکه مسوولیتپذیری از خود نشان دهند و بگویند که اگر این تصمیم نباشد، چه کاری را باید انجام دهند؟ روشن است که هر تصمیمی هزینههایی دارد و صرفا براساس هزینههای آن نمیتوان آن تصمیم را نقد و رد کرد، بلکه هزینههای تصمیمات دیگر را نیز باید در نظر گرفت. همه میخواهند بودجه بخشهای مورد نظر آنان اضافه شود و از کم شدنش مینالند، ولی در عین حال همه آنان نسبت به ردیفهای اصلی افزایش درآمدها اعتراض دارند. ارقام کلان بودجه از قبیل نرخ ارز، نرخ انرژی، یارانهها و... همه و همه درگیر اختلافات سیاسی هستند. سرمایهگذاری خارجی و نظام بانکی، مبارزه با فساد نیز به نوعی تحتتاثیر چالشهای سیاست داخلی است. سیاستهای گمرکی و واردات و صادرات، بحث مالیاتها، محیط زیست و آلودگی هوا و... نیز کمابیش چنین وضعی دارند. بنابراین اگر ایران با ٦ ابرچالش یا حتی ٨ تا مواجه باشد، به معنای دقیق همه این ابرچالشها، یک ابرچالش مادر نیز دارند که آن هم فقدان انسجام سیاسی در کنار فقدان استقلال سایر حوزهها در برابر سیاست است. هر راهحلی در ایران باید همزمان این دو مفهوم مرتبط با یکدیگر را نیز حل کند، در غیر این صورت همان میشود که آقای جهانگیری گفت، معلومات ما از کشور ثابت میماند، ولی مجهولات حل نمیشود.