هفت ماه بود که حقوق نگرفته بود. قبلا هم پیش آمده بود که چند ماه حقوقش عقبافتاده باشد و بعد هم درصدی از حقوقش را گرفته باشد! تجربه تلخی است ولی هست! هم شرمنده دخترش بود که اول مهر باید با همان کیف و کفش کهنه به مدرسه برود و هم شرمنده همسرش که مدتها بود بخاطر خرابی ماشین لباسشویی،با دستهای رنجور و بیمارش ،لباسها را میشست. تقریبا کسی در فامیل برایش باقی نمانده بود که بتواند از او هم پولی قرض کند! به نوعی پایش از خانه همه فامیل بریده شده بود ،چون به همه بدهکار بود و توان بازپس دادن بدهیاش را نداشت.خدا رحم کرده بود که صاحبخانه با مروتی داشت وگرنه ممکن بود مثل کارگر هم شیفتش،اسباب و اثاثیهاش را به کوچه بریزد و آواره شود.
این چند خط،مختصری از حال و روز کارگرانی است که این روزها درآذراب و هپکو (و البته خیلی از کارخانههای دیگر کشور) با سختی و مشقت روزگار میگذرانند و فریاد رسی ندارند!
چرا این اتفاق افتاده و گناه کارگران بیچاره چیست!؟دولت چه نقشی دارد و چه کاری کرده که وضع اینگونه شده!؟ این گزارش میکوشد به برخی پرسشهای اینچنینی پاسخ دهد.
سوار بر پروژه وانت!
پیر مرد دستفروش اردبیلی را به خاطر دارید!؟ همانکه در گرماگرم انتخابات،در یکی از سخنرانیهای رئیسجمهور حاضر شد و خیلی زود عکسش،عکس مهم فضای مجازی شد. فارغ از اینکه آن عکس یک اتفاق بود یا یک سناریو، اندکی بعد آن پیرمرد به دیدار روحانی رفت و سوار بر وانت تندر به اردبیل برگشت! حالا او که تا مدتی قبل با گاری دست فروشی میکرد، میتواند با وانت دستفروشی کند!
این عصاره پروژهها و راهکارهای دولت برای کارگران است! یعنی بهرهبرداری انتخاباتی! در آن گرماگرم و هیجان،هیچکس سؤال نکرد اگر آن پیرمرد استحقاق داشتن زندگی بهتر دارد،چرا دیگر کارگران دارند و اگر دولت قبول دارد که آنها هم حق دارند،چه برنامه و کاری برای بهبود زندگی آنها دارد!؟
برنامههای وزارتخانههای دخیل در زندگی کارگران مثل صنعت و تجارت،کار و رفاه ،جهاد کشاورزی، مسکن و... در یک چیز متفقند و آن اینکه برنامهای برای کارگر و زندگی او وجود ندارد! اگر روزکارگری پیش بیاید،تنها شاخهای گل و پیام تبریک و تمام!رفت تا سال دیگر! اگر انتخابات باشد ،لبخند،عکس یادگاری و تمام! رفت تا انتخابات دیگر ! البته در این دولت،کار به آنجا رسید که رئیسجمهور برای بازدید از یک کارخانه،از خودروی زرهی خود پیاده هم نشد و همان سواره گشتی در سالن زد و رفت! خدا قوت.
دکانی به اسم کارگران
در کنار تکالیف دستگاههای دولتی،برخی سازمانها و تشکیلات به راه افتاد برای احیا حقوق آنها. مجموعهای مثل خانه کارگر،از جمله آن دکانهای دونبشی است که برخی مسئولانش را نماینده مجلس کرده،برخی را به غول سرمایهای شستا فرستاده و برخی را البته رئیسجمهور کرده! اما در این روزهای تنگدستی و گرفتاری کارگران،خبری از آن شنیده نمیشود! حتی یک بیانیه اطلاعیه برای همدردی ظاهری هم در کار نیست! چرا!؟
این مجموعهها البته یک بدهی دیگر هم به کارگر جماعت دارند. آنها سالهاست مهر سکوت بر لب زدهاند و چشمشان رابه مرگ تدریجی جامعه کارگری ایران بستهاند. نه از ظرفیتهای آنها که به مجلس رفتهاند بهرهای برده میشود و نه حتی در یک برنامه علمی یا بیانیه شکلی چیزی گفته میشود! آنها سالهاست در برابر هجوم ویرانگر و نابودکننده کالاهای وارداتی و قاچاق، چیزی نمیگویند و با این سکوت ،کمک میکنند که هر شب چراغ یک کارخانه دیگر خاموش شود و کارگرانی به جمع بیکاران اضافه شوند. چرا!؟
زندهباد واردات!
حتما شما هم شنیده اید که «از کوزه برون همان تراود که در اوست»اوایل تشکیل دولت یازدهم برخی نخبگان نسبت به حضور فعالان اقتصادی در کابینه هشدار میدادند. آنها معتقد بودند نباید یک مقام دولتی هم کارگزار اقتصادی باشد و هم سیاستگذار اقتصادی. اما آنچه البته به جایی نرسید،فریاد بود و شد آنچه که شد!اکنون به جماعتی مواجه هستیم که اغلبشان از صدر تا ذیل درگیر کسب و کارند! تا جایی که دختر وزیر آموزش و پرورش سابق، یعنی بیارتباطترین وزیر به امور اقتصادی هم در کار واردات پوشاک بود!(حالا قانونی یا غیر قانونیاش بماند).
حالا همسر فلانی در فلان شرکت سهام دارد! دختر فلانی دلال فلان کالای خاص و برند مشهور اروپایی است! برادر و نور چشمی آنیکی در اتاق بازرگانی مشغول خدمت به جامعه کارگری است و خلاصه، هرکس به هرشکل ممکن، درگیر است تا از این فرصت اندک باقیمانده حداکثر بهره را ببرد و با واردات و دلالی و حتی قاچاق،نانی به سفرهاش ببرد ،حالا اگر نان میلیونها کارگر بریده شد،فدای سر مبارکشان!
هرکالا یک تیر!
اینکه همسر و فرزندان و بستگان و نوهها و... آقای وزیر و آقای رئیسدفتر و آقای معاون و دیگر آقایان و خانمهای تراز اول و دوم دولت در مرکز و استانها، حق دارند کار اقتصادی بکنند یا نه،حرف دیگری است. اما مثل روز روشن است که آنها«ژن خوب» دارند و نان همان را میخورند!چیزی که کارگران بیچاره ندارند و بخاطر همین،مستحق بدبختی و حقوق نگرفتن هستند!
در عوض آنها که ژنشان از ما بهتر است،حق دارند کالا وارد کنند. آنها البته هنر دیگری بلد نیستند.نه عرضه فکر کردن دارند نه عرضه تولید کردن و نه عرضه سرمایه جمع کردن! در عوض این امکان را دارند که به منابع بانکی دسترسی داشته باشند،به گمرک،به مرز و خلاصه به همه مبادی رسمی و قانونی و غیر قانونی!
تکلیف روشن است! هر قلم کالای وارداتی ،تیری است به قلب تولید ملی و موشکی است به یک کارخانه تولیدی!
دولت بیهیچ تعارفی،منافع عدهای از نورچشمیها را به منافع میلیونها کارگر و در اصل به منافع یک ملت ترجیح داده است.
وقتی از پخت غذا برای قطار تا نماسازی آزاد راه تهران شمال تا هرچیز دیگر به خارجیها واگذار میشود،وقتی وزیر مسکن بعد از نابودی بخش مسکن در اقتصاد ملی حالا زمزمه میکند که برای راهها و مسکن پایتخت و... باید سرمایه خارجی وارد بشود،معلوم است که چه کسانی منفعت میبرند!
وقتی دسته بیل،خلال دندان،سنگ پا و حتی مداد تراش و... در حجم عظیم و در قالب دهها و صدها هزار تن وارد کشور میشود،کارخانهای باقی میماند!؟
اکنون سیل کالاهای وارداتی ،اعم از قاچاق و غیر قاچاق کمر تولید و بعد از آن کمر کارگر ایرانی را خم کرده است. اما در مقابل مسئولان دولتی ،کارکردی جز بازی با اعداد و ارقام ندارند!
ایجاداشتغال برای چینیها!
روحانی در رقابتهای انتخاباتی سال 92 در اظهاراتی طعنهآلود بااشاره به واردات کالا در دولت قبل گفته بوداشتغال ایجاد شد ولی برای کارگران چینی!اکنون نیم نگاهی به آمار واردات گسترده و قاچاق وحشتناک کالا نشان میدهد که به همت دولتمردان، چندین برابر گذشته برای خارجیها شغل ایجاد شده و در عوض، هزاران هزار کارگر ایرانی ،شغلشان را از دست داده اند!
معنی دیگر این حرف این است که دولت نه تنها برای بیش از 5 میلیون جوان بیکار و نوعا تحصیلکرده شغلی ایجاد نکرده،بلکه زمینهاشتغال میلیونها شاغل به کار دیگر را یا از بین برده یا به خطر انداخته. روند نامتبرکی که همچنان ادامه دارد.
مدیریت بخش خصوصی
یا نورچشمیها!؟
همه این اتفاقات در شرایطی است که دولت، منافع عدهای خاص و نورچشمی را به منافع میلیونها ایرانی ترجیح میدهد. ادعای واگذاری کارها به مردم،ادعای مردمی کردن اقتصاد و ادعای تقویت بخش خصوصی، همان پیامی است که چند سال است از زبان دولتیها شنیده میشود، اما آنچه در عالم واقع درحال رخ دادن است، شکل گیری طبقهای بزرگ از نوکیسگان و نورچشمی هاست نه طبقه اقتصادی مردمی! مردم عادی کوچه و بازار اغلب دستشان از منافع بزرگ و مواهب پشت پرده کوتاه است و اگر سهام دار شرکتی هم شده باشند، به گواه تجمعات و اعتراضات دائمی در برابر تالار بورس،درگیر بیش از دویست هزار میلیارد تومان زیانی هستند که سیاستهای اقتصادی دولت به آنها وارد کرده است. در این بین ،سود به نور چشمیها میرسد و از تقویت اقتصاد بخش خصوصی خبری نیست!
بانک کانون همه مشکلات!
در این اوضاع آشفته،یک عامل دیگر هم مزید بر علت شده و آن بهرههای کلان بانکی است. هزاران کارگاه و کارخانه کوچک و بزرگ؛ زیربار سود سنگین بانکی – که هیچ تولیدی نمیتواند آن را به لحاظ منطقی تامین کند- کمر خم کردهاند و یکی پس از دیگری تعطیل میشوند. برخی کارخانههای خاص،هرچه میفروشند، یکباره به جیب بانکها میرود و زمینههای نارضایتی وسیع اجتماعی را فراهم میکنند و برخی صنایع هم بدلیل رکود وحشتناک و بیسابقه حاکم بر بازار، انبارهایشان مملو از کالاست و نمیتوانند بازهم کالایی برای انبار تولید کنند.
آنچه گفته شد، تنها بخشی از رنج کارگر ایرانی است. اینکه در هپکو، آذراب چه به سرکارگران میآید،رنجی به وسعت ایران است و تشکیل جلسات پیدرپی و زیاده خواهیهای صاحبان سهام و مالکان و سیاستهای غلط دولت،عرصه را به کارگر مظلومی که جان و مالش را برای انقلاب فدا کرده و اکنون نیز آماده جهاد در همه عرصههاست، تنگ و تنگتر کرده است.
پذیرفتنی نیست کارگری که آماده جهاد به عنوان مدافع حرم است، در اثر خیانت برخی خواص، زیربار اولیات زندگی کمر خم کند.