بازار بزرگ تهران این روزها برای خود روایتی دارد؛ روایت روزهای سخت رکود و کاهش تقاضا. حتی مردم دیگر برای تماشا و وقتگذرانی هم به بازار نمیآیند. کسبه میگویند روزهای سختی را میگذرانند و به این زودیها هم امیدی به بهبود اوضاع ندارند. از نرخ سود بانکی که کاهش یافته، گلایه میکنند و معتقدند که بهره بانکی که از سپردههایشان در بانکها میگرفتند اجازه نمی داد که نبود مشتری برای خرید و فروش هایشان، فشار زیادی به آنها وارد کند اما دیگر بهره بانکی هم پایین آمده و آنها باید بیشتر از قبل، مراقب دخل و خرجشان باشند.
دستفروشان، شریک حجرهداران
دالانهای بازار، یکی پس از دیگری رکود را روایت میکنند. بسیاری از کسبه، درست در اوج ساعتهایی که مردم برای خرید به بازار میآیند، در حجرههای خود ساکت نشسته و نظارهگر رفت و آمد مردم هستند. نسل جوانشان هم که بیشتر وقت بیکاری پنهان خود در حجرهها را با موبایلهایشان سپری میکنند.
اکنون دیگر بسیاری از پیرمردها هم به شبکه های اجتماعی پیوستهاند تا بلکه بخشی از ساعات کاری همراه با فراغت خود را پر کنند. برخی دیگر از آنها نیز، بخشی از حجرههایشان را به دستفروشانی که به تازگی شهرداری آنها را از پیادهروهای بازار جمع کرده است، اجاره دادهاند تا هم کسب و کار آنها بچرخد و هم درآمدی هر چند ناچیز از قبل حجره بی منفعت خود داشته باشند.
گاه در اواسط دالانهای بازار بزرگ تهران، چنان سکوتی حاکم می شود که انگار نه انگار اینجا قلب تپنده اقتصاد ایران است. بازاری که یک روزهایی برای خود برو و بیایی داشت و اکنون رکود، زخم عمیقی بر کسب و کارش زده و کسادی را برایش به یادگار گذاشته است. سکوت آنقدر سنگین است که نغمه برخی قناریهای در قفس، در فضای بزرگ بازار میپیچید و روایتی عجیب را نغمه می زند که نشان از کسب و کار بی رونق دارد.
اگر حتی یک مشتری برای خرید کالا به حجرهای بیاید، هیچ کس امیدی به خرید کردنش ندارد و آنگونه که کسبه میگویند، مجبور شدهاند تنها برای اینکه دلشان به خریدارها خوش باشد، تخفیفهای خوبی بدهند تا بلکه دَشتی هم در یک روز کاری، از مشتریان داشته باشند. برخی از عمدهفروشان هم تک فروش شدهاند تا بلکه حداقل، مشتریانی خرد را بیابند و حتی یک عدد از اجناسشان هم که شده، به آنها بفروشند، این ها همان کسبهای هستند که در دوران رونق، هیچگاه حاضر به تک فروشی اجناس موجود در مغازهشان نمیشدند.
حجرههایی که دیگر برای صاحبانشان نمیصرفند
گشت و گذاری در بازار بزرگ تهران مغازهها و حجرههایی را نشان میدهد که گویا دیگر برای صاحبانشان نمیصرفند. آنها آگهی فروش دادهاند که میخواهند غرفهها را اجاره دهند و یا حتی اگر مشتری خوبی هم داشته باشند، آن را بفروشند. وقتی پای صحبت صاحبان آن مینشینیم، گلایه از رکود دارند و بر این باورند که دیگر کار کردن در بازار بزرگ تهران با توجه به مجموعه هزینههایی که برای بالا کشیدن کرکره حجرهها بر آنها مترتب است، نمیصرفد. برخی کرکره ها هم که تنها سه روز در هفته بالا می رود.
یکی از کسبه بازار بزرگ تهران در حوزه پارچه فروشی میگوید: ساعتها را در مغازه بدون مشتری سپری میکنیم و اگر سفارشاتی از شهرستانها نداشته باشیم، تقریبا کسب و کار تعطیل است. البته برخی ها هم آنقدر بدقول شده و حساب و کتاب بدی دارند که اصلا این نوع کار کردن را نمیشود کار کردن نامید.
وی می افزاید: از ابتدای امسال، رکود عمیق تر شده است و مردم هم پولی در اختیار ندارند که خرید کنند. یا آنقدر محافظه کار شده اند که پول خود را صرف خریدهای غیرضروری نکنند. به همین دلیل، زنجیره کاری ما در پارچه فروشی، بزازی، خیاطی و حتی باربری، کساد شده است. دیگر رغبتی برای خرید و فروش وجود ندارد و گویا برخی از کسبه هم پذیرفته اند که باید این راه را ادامه دهند و فعلا با مریضی اقتصاد ایران مدارا کنند. گ
البته هستند کسانی هم که ترجیح میدهند تا مشخص شدن اوضاع و احوال کسب و کار در بازار بزرگ تهران، در حجره خود را ببندند تا نه مالیاتی بدهند و نه هزینه کارگری، بنابراین اتیکتهایی را بر روی شیشه مغازه تعطیل خود چسبانده اند که «این واحد تجاری نه اجاره داده می شود و نه فروخته می شود» این شاید خود نمودی از بلاتکلیفی در اقتصاد ایران باشد. برخی ها هم برای فرار از دست ماموران مالیاتی اعلام کرده اند که «این واحد صنفی، هیچگونه فعالیت اقتصادی ندارد و تعطیل می باشد.»
میوههای ممنوعه سر از بازار بزرگ تهران درآورند
در این میان، برخی از کسبه بازار هم طیف متنوعی از کالاها را برای فروش انتخاب کردهاند. برخی دیگر هم در کنار کالاهای اصلی که به عنوان شغل خود به فروش می رسانند، به فروش مواد خوراکی روی آورده اند. عطاریها میوه می فروشند و بزازیها، گیاهان دارویی. برخی فروشندگان مواد غذایی و خشکبار هم که به فروش میوههای ممنوعه رو آوردهاند.
گزارش میدانی حکایت از فروش میوه منگوستین از سوی برخی مغازه های بازار بزرگ تهران حکایت دارد. برخی دیگر از کسبه هم میگویند که میوه های قاچاق در این راسته از بازار به راحتی به فروش می رسد و مردم هم برای خرید یک میوه تازه وارد، کم اشتیاق ندارند و مشتریانی خوب برای میوه های قاچاق به شمار می روند.
توسل به شیوه های جدید جذب مشتری
فرش فروشان را شاید بتوان قشری در بازار تهران دانست که بیشترین کسادی را در این روزها تجربه میکنند. البته بازار نسبت به قبل خلوت است و شاید اولویت مردم هم، خرید فرش دستباف و تابلو فرش نباشد، درست کالاهایی که محل عرضه اصلی شان در تهران بازار بزرگ تهران است، این در شرایطی است که فرش فروشان با استخدام برخی افراد، تلاش دارند تا مشتری را به صورت چهره به چهره جذب کنند.
در این میان، وقتی به دالانی در بازار بزرگ تهران که منتهی به راسته فرش فروشان می شود، می رسیم، افرادی را می بینیم که از هر یک از مردمی که برای خرید قصد ورود به این راسته از بازار را دارند سئوال می کنند که آیا قصد خرید فرش یا تابلو فروش را دارند تا بلکه با معرفی هر یک مشتری، پولی را هم از صاحب غرفه بستانند.
یکی از آنها می گوید: وظیفه ما مثل بازاریابها است و تلاش می کنیم افرادی را که برای خرید فرش یا تابلو فرش دستباف به بازار آمده اند را مجاب کنیم تا از مغازه صاحب کار ما خرید کنند. این طور از هر خریدی که انجام شود، درصدی را هم به ما می دهند و این طور روزی ما در هر روز نصیبمان می شود.
وی می افزاید: به سختی می توان مردم را مجاب کرد که فرش بخرند، مگر اینکه فردی با قصد خرید به بازار آمده باشد. نکته دیگر این است که همه کسانی هم که با قصد خرید به بازار آمده اند، در نهایت مجاب نمی شوند که از این فرش فروش مدنظر ما، فرش خود را خریداری کنند و بنابراین کار بسیار سخت است.
به هرحال بازار این روزها را هیچگاه از یاد نخواهد برد. روزهایی که امید به این داشت تا با بهبود شرایط و اوضاع اقتصاد ایران در عرصه بین المللی، تکانی به خود بدهد و خاطرات بد کاسبی را فراموش کند اما اکنون سهم بازار از اقتصاد ایران، تنها چکهای برگشتی، کسادی و رکود عمیق است.