به گزارش افکارنیوز، عشق در نگاه اول چیزی است که خیلی از افراد آن را تجربه می کنند. اما واقعا مرز این احساس با هوس یا هیجانات کاذب کجاست؟ شما جاذبه خامی نسبت به فردی از جنس مخالف در خود احساس میکنید و سپس بسیار بیشتر از آن چیزی که عملا وجود دارد، دچار عواطف و احساسات میشوید. شما نه به این خاطر که عاشق شدهاید، بلکه به این دلیل که ذهنتان تحریک شده، مدام به او فکر میکنید. خصوصا اگر شما به دنبال یک اوج احساسی لحظهای باشید و به عبارتی، دلتان بخواهد عاشق شوید و شریک زندگی تان را پیدا کنید.
هوس در نگاه اول
این اوج احساسی یا «هوس در نگاه اول»، در پی یک آمادگی خودخواسته برای عاشق شدن به وجود می آید و بعد از آن، شما به محض دیدن کسی که معیارهای ظاهری مورد نظر شما را داشت احساس می کنید فرد مورد نظرتان را پیدا کرده اید. هر رابطه ای یک نقطه اوج دارد که در شروع آن قرار گرفته و یک نقطه فرود که در میانه آن قرار دارد. بعد از گذر از این نقطه های اوج و فرود، همه چیز به تعادل می رسد و شما می توانید درباره طرف مقابل قضاوت کنید که آیا واقعا او را دوست دارید یا نه، آیا او را به قدر کافی می شناسید یا نه و آیا او می تواند شریک زندگی شما باشد یا نه.
در واقع شما در ابتدای رابطه از نظر هیجانی در اوج هستید و همه چیز در نظرتان زیبا و فوق العاده است. در دوره فرود برعکس فکر می کنید و همه چیز از نظرتان به بن بست رسیده و مدام فکر تمام کردن رابطه هستید. اما در دوران تعادل هم هیجاناتتان را کنترل کرده اید و هم احساسات منفی جای خود را به شناخت بیشتر داده اند. بنابراین می توانید بهتر و عاقلانه تر تصمیم بگیرید.
تصمیم گیری در دوران اوج می تواند باعثسرخوردگی و شکست رابطه شود و تصمیم گیری در دوره فرود، ممکن است پشیمانی از اتمام رابطه و فرصت ندادن به خودتان را در پی داشته باشد.
شیفتگی ذهنی
بعضی اوقات، وقتی به کسی علاقمند میشوید، عاشق او نیستید؛ بلکه عاشق تصویر او هستید: «چه قیافهای دارد»؛ «چه کاره است»؛ «چقدر پول دارد»؛ «چه ماشینی سوار میشود»؛ «چه کارهایی در زندگی انجام داده است». «چقدر صدایش آرامش بخش است»، «چه حس خوبی دارد همسر آدم پزشک باشد» و… شما از تمام این چیزها در سرتان رویایی میسازید و ماهیت فرد را نادیده میگیرید.
گذشته از این، آیا ممکن است کسی را ملاقات کنید و در همان لحظه احساس کنید که او همسر ایدهال شماست و اشتباه نکرده باشید؟ زوجهایی وجود دارند که سیسال با هم زندگی کردهاند و میگویند که در همان ملاقات اول، میدانستند که همسر ایدهآل خود را یافتهاند. آیا این همان «عشق در نگاه اول» نبوده است؟
ممکن است بشود چنین تلقی کرد که آنها جاذبهای قوی و ارتباطی روحی را تجربه کردهاند که سپس آن را به رابطهای قوی و موفق بدل ساختهاند. آنان در نگاه اول وجود چیزی را در یکدیگر تشخیص دادهاند، اما عشق حقیقی بین آن دو، میبایست در طول سالیان شکل گرفته باشد. برای دلباختگی یک لحظه کافیست، اما «عشق حقیقی» به وقت نیاز دارد.
تصور کنید که در یک شب سرد، در کلبهای نشستهاید. میخواهید آتش روشن کنید تا خود را گرم کنید. برای اینکار بین روزنامه و هیزم، حق انتخاب دارید. اگر در مورد این کار تجربه کافی داشته باشید، جواب این سوال را میدانید: روزنامه سریعتر میتواند شعله بزرگی درست کند، اما سریعتر هم خاموش می شود. اما هیزم ممکن است به مدت زمان طولانیتری نیاز داشته باشد تا شعلهور شود، اما به آرامی و یکنواخت میسوزد.
عشق سال های جوانی
بسیاری از مردم، به جای آنکه به دنبال همسری باشند که بتوانند با او رابطهای پر دوام و محکم را بسازند به اشتباه در ابتدای روابط به دنبال همان شعله ناگهانی هستند. البته شما میتوانید هر دو را داشته باشید، همانطور که میتوان هم روزنامه و هم هیزم را برای درست کردن آتش، استفاده کرد. اما اگر متوجه شدهاید که مدام کسانی را انتخاب میکنید که برای شما نامناسبند، شاید بهتر باشد به دنبال «آقا یا خانم هیزم» بروید و از «خانم یا آقای باروت»، برحذر باشید.
بنابراین ضرورتی ندارد برای ایجاد رابطه ای در جهت آشنایی و شناخت و پیش زمینه ازدواج، این روند را با علاقه فراوان و وابستگی فوق العاده همراه کنید. مهم داشتن احساسی مثبت برای ایجاد گرایشی در شما است تا او را بهتر بشناسی. عشق و علاقه باید پس از انتخاب به وجود آید. زمانی که شما مطمئنید با استفاده از اصول عقلانی و منطقی محاسن و معایب شخص مقابل را محک زدید و پس از ارزیابی محاسن او را ترجیح دادید.
برگرفته از همپرواز، آفتاب
عشق در نگاه اول واقعیت است یا توهم؟
با یک نگاه فهمیده اید که او شریک زندگی شماست و حالا با همه وجود می خواهید با او زندگی کنید. اما از شما اصرار است و از خانواده تان انکار. شما با تمام وجود مطمئنید که زندگی با هر کسی غیر از او برایتان غیر ممکن است چون فقط او توانسته قلب شما را تسخیر کند اما دیگران معتقدند کمی که بگذرد هوای عاشقی از سرتان می افتد. در این مواقع، حق با چه کسی است؟ شما که از دلتان خبر دارید یا والدین که تجربه آینده را دارند؟