همه ما این کار را انجام داده ایم. لحظهای که گروهی از کلمات از دهانمان بیرون میپرند بدون این که در مورد آنها فکر کرده باشیم و بلافاصله پشیمانی خودش را به صورت سرخ شدن صورت و معذرت خواهیهای مکرر نشان میدهد. کاش میتوانستیم قبل از حرف زدن فکر کنیم! نباید این طور باشد و با کمی تمرین در واقع میتوان جلوی این اتفاقها را گرفت.
«سعی کنید همواره قبل از حرف زدن فکر کنید، زیرا کلمات و ثاثیرات شما دانهی موفقیت یا شکست را در ذهن دیگران میکارند.» - ناپلئون هیل
آیا ما به یک زبان مشابه صحبت میکنیم؟
مادرم اخیرا پیامی برای من گذاشت تا برای مراقبت از پرنده هایش از من تشکر کند. او زیر آن را با عبارت LOL"" امضا کرده بود. در زبان من معنی این عبارت یعنی «بلند بخند» (Laugh Out Loud)! و در زبان او معنای آن میشود «با عشق فراوان» (Lots Of Love). شگفت انگیز است که ما میتوانیم با هم صحبت کنیم.
زمانی که صحبت میکنیم، به حرف هایمان با کلمات و عباراتی که برایمان شخصی شده اند رنگ میبخشیم. ما این عبارت را از دوستان، خانواده یا حتی مطالب طنزی که در اینترنت میخوانیم یادگرفته ایم. این ترکیب کلمات، طبیعی جلوه میکند و ما از شنوندگان یا خوانندهها انتظار داریم که منظور ما را متوجه شوند. اگر واقعا میخواهید که شونده متوجه منظور شما شود، سعی کنید قبل از حرف زدن کمی فکر کنید، و سپس از عبارات یا کلماتی استفاده کنید که خود آنها ممکن است استفاده کنند.
آیا من تنبل شده ام؟
زمانی که برای مدتی با کسی رابطه داشته باشید، دگرگونی عجیبی رخ میدهد. مردم تنبلتر میشوند به طوری که در هنگام صحبت کردن با همدیگر کمتر به احساسات و افکار طرف مقابل فکر میکنند. اشتباه نکنید! هیچ سوء نیتی در کار نیست؛ ما تنها با همدیگر وارد یک «محدودهی راحتی» میشویم و میدانیم که طرف مقابل «متوجه منظور ما میشود.»
در این جا بخشی از یک متن روانشناسی را ذکر میکنم تا منظورم را روشنتر بیان کنم:
در روزهای اول رابطه:
«عزیزم، نمیخواهم منظورم را اشتباه متوجه بشوی، اما متوجه شدم که موهای بالای سرت نازک شده اند. میدانم مردها روی از دست دادن موهایشان حساس هستند، اما نمیخواهم کس دیگری بدون این که تو انتظارش را داشته باشی، این حرف را به تو بزند و خجالت زده ات کند.
زمانی که رابطه به خوبی شکل گرفته است:
«متوجه شدهای که بخش زیادی از موهای پشت سرت ریخته است؟ شانه کردنشان دیگر فایدهای ندارد. اگر احساس بدی در موردش داری یک کلاهی، چیزی سرت بگذار. بیشتر مردها موهای بالای سرشان را از دست میدهند و این اصلا مسئلهی مهمی نیست.
کاملا مشخص است که کدام یک از این دو احساس همدردی بیشتری را منتقل میکنند و احتمال زیادتری وجود دارد که برداشت مثبتی به وجود بیاورند. تشخیص این مورد در هنگام صحبت کردن میتواند مشکل باشد، اما با کمی تمرین به کار راحتی تبدیل میشود.
آیا واقعا حرفی برای زدن دارم؟
در زمان کودکی، مادربزرگم به من میگفت که «اگر حرف خوبی برای زدن نداری، پس هیچ حرفی نزن.» مادربزرگم تحمل شنیدن غیبت را نداشت، پس این حرفش کاملا منطقی به نظر میرسید. اما میتوان این عبارت را بسط داد و آن را کمی اصلاح کرد. «اگر حرفی برای زدن نداری، پس هیچ حرفی نزن!
در بسیاری از اوقات مردم تنها برای پر کردن «سکوتهای ناخوشایند» صحبت میکنند؛ تنها برای این که باور دارند گفتن چیزی، یا هر چیزی، بهتر از این است که یک گوشه ساکت بنشینند. این حتی ممکن است برای بعضی از افراد باعث اضطراب و ناراحتی شود.
زمانی که شخص دیگری صحبت میکند، به او گوش کنید. منتظر فرصتی برای حرف زدن نباشید، فقط گوش کنید. در واقع چیزی که طرف مقابل میگوید را بشنوید، به آن فکر کنید و در صورت نیاز پاسخ دهید.
آیا من در حال کشیدن تصویر درستی هستم؟
یکی از متداولترین انواع سوء تفاهمها در هنگام صحبت عدم وجود «شاخص مرجع» است. گونهای از کلی صحبت کردن بدون ذکر کلمات خاص. به عنوان مثال، به این دو عبارت ساده نگاه کنید: «می شود آن را به من بدهی؟» و «آن چیزی که آن جاست را به من بده!» چقدر از جملات مشابه اینها در صحبتهای روزمره خود استفاده میکنید؟
شنونده از کجا باید منظور شما را متوجه شود؟ کسی که حرف شما را میشنود، شروع میکند و جاهای خالی را با چیزهایی که ممکن است کاملا با منظور شما متفاوت باشد، پر میکند. شما به «نمک را به من بده» فکر میکنید، اما به جای آن فلفل به شما داده میشود. این میتواند باعث پریشان خاطر شدن شنونده شود و مهمتر از آن، باعث عدم درک و گاهی هم مشاجره میشود؛ بنابراین بهتر است قبل از حرف زدن سعی کنید مردم، مکانها و اشیاء را برچسب گذاری کنید؛ به گونهای که درک حرف شما برای هر شنوندهای ساده باشد.
من از چه کلماتی استفاده میکنم؟
کاملا مشخص است که کلمات و فعلهایی که ما استفاده میکنیم، یا نمیکنیم نشان دهندهی محلی که در آن بزرگ شده ایم، تحصیلات، یا افکار و احساسات ما هستند. با کمی وضوح کمتر، ضمایری که استفاده میکنیم بینشی نسبت به احساسات ما در جملاتی که بیان کرده ایم ارائه میدهند. تحقیق «جیمز پنبیکر» در دههی ۱۹۹۰ میلادی به این نتیجه رسید که کلمات دستوری، نشانههای مهمی از وضعیت روان شناختی افراد هستند و نسبت به کلمات محتوایی اطلاعات بیشتری در خود دارند.
شروع یک جمله با «به نظر من...» نشان دهندهی تمرکز بر خود به جای همدردی با شنونده است؛ در حالی که درخواست از گوینده برای توضیح بیشتر و واضحتر در مورد حرفی که میزند، نشان دهندهی این است که شما به آنها گوش میدهید و حتی اگر با حرف هایشان موافق نباشید، برایشان احترام قائل هستید. پس همواره قبل از حرف زدن این نکته را هم مدنظر داشته باشید.
آیا نقشه واقعا نشان دهندهی قلمرو هست؟
قبل از حرف زدن، ما گاهی یک سناریو میسازیم که باعث میشود به گونهای رفتار کنیم که ضرورتا وضعیت واقعی را منعکس نمیکند. کمی پیش، یکی از دوستانم به من قول داد در پروژهای که من در حال کار روی آن بودم کمک بزرگی به من بکند. بعد از ملاقات اولیه و چند قول و قرار بزرگ، ما یک نقشه کشیدیم و شروع به اجرای آن کردیم. یک هفته و چند روز گذشت و من سعی کردم از دوستم بپرسم اوضاع چطور پیش میرود. بعد از پیامهای صوتی و ایمیلهای بی پاسخ و سکوت طولانی، یک هفته بعد دوباره سعی کردم و دوباره پاسخی دریافت نکردم.
من ناامید شده بودم و احساسی بیشتر از کمی ترس و خشم داشتم. آن پروژه به وضوح برای من نسبت به او اهمیت بیشتری داشت و من شروع به ساخت همهی انواع احتمالات دیوانه وار کردم. بالاخره توانستم دوستم را پیدا کنم و بلافاصله برای او دربارهی قول و قرارهایی که توانایی که نگه داشتنش را نداشت، شروع به یک سخنرانی جانانه کردم. اما او در میانهی صحبتم با خبر فوت برادرش من را متوقف کرد. کاش قبل از حرف زدن کمی فکر کرده بودم.