جوان معروف به «دم اسبی» که در پی آشنایی خیابانی با یک زن متاهل و با دسیسه شیطانی، شوهر آن زن را به طرز فجیعی به قتل رسانده و جسد او را نیز در حمام منزل مسکونی به آتش کشیده بود، در گفت وگویی زوایای پنهان این جنایت هولناک را فاش کرد. این متهم به قتل، که تنها چند روز بعد از کشف جسد با صدور دستورات ویژه و راهنماییهای قاضی کاظم میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) توسط کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شد به سوالات خبرنگار خراسان این گونه پاسخ داد.
نامت چیست و چند سال داری؟
«بهروز. ت» هستم و ۳۰ سال دارم.
سواد هم داری؟
تا کلاس دوم راهنمایی درس خوانده ام!
چرا ادامه ندادی؟
هیچ علاقهای به درس و مدرسه نداشتم.
اهل کجایی؟
مشهدی هستم یعنی از همان دوران کودکی در شهرک قرقی (مهرگان) زندگی میکنم.
چند خواهر و برادر داری؟
برادر ندارم تنها یک خواهر دارم که حدود پنج سال از من کوچکتر است. او ازدواج کرده و یک فرزند هم دارد.
بعد از ترک تحصیل چه میکردی؟
شغلهای متفاوتی را تجربه کردم از آهنگری که اتاق کمپرسی میساختیم تا آشپزی وکار در ریخته گری و ...
فقط در مشهد کار میکردی؟
نه! یک سال هم در یکی از رستورانهای جزیره کیش کار کردم! ولی دلم برای خانواده ام تنگ شد و به مشهد بازگشتم!
پس باید پول زیادی پس انداز کرده باشی؟
نه! من همه درآمدم را خرج تفریح و خرید انواع پوشاک میکردم! میخواستم طوری زندگی کنم که بعد از ازدواج حسرت روزهای مجردی را نخورم!
یعنی حتی نتوانستی یک خودروی مدل پایین هم بخری تا حسرت سوار شدن به خودرو را نداشته باشی؟
نه! من فقط به ظاهرم میرسیدم!
چرا به «دُم اسبی» معروف شدی؟
به خاطر این که موهایم را بلند میگذاشتم و آنها را از پشت سر میبستم! این مدل مو به «دم اسبی» معروف است، بعضیها نیز با همین اسم مرا میشناختند!
برای چه این زیورآلات را به دست و گردنت آویخته ای؟
میخواستم از خوانندگان «رپ» الگوبرداری کنم! موهایم نیز به سبک آنها بود، مگر من چه چیزی از آنها کم دارم! فرق بین من و خوانندگان رپ که این گونه «تیپ» میزنند فقط در این است که من پول ندارم و آنها پولدارند!
چگونه توانستی چنین جنایت وحشتناکی را مرتکب شوی؟
خودم هم نمیدانم! آن زن (همدست متهم) مغزم را شست و شو داده بود! الان که فکر میکنم، حتی تصور آن هم برایم امکان ندارد!
فیلم جنایی زیاد میبینی؟
نه! من فیلم خیلی کم نگاه میکنم فقط رمانهای جنایی و مجلات را میخواندم!
اهل خواندن روزنامه هم بودی؟
نه! روزنامه نمیخواندم!
پس به همین خاطر جسد را آن گونه سوزاندی؟
بله! به سبک رمانهای جنایی بود میخواستم کسی نتواند جسد را شناسایی کند!
با خانواده مشکل داشتی؟
مادرم هفت سال قبل از پدرم طلاق گرفت، چون پدرم مخارج زندگی را نمیداد! از سوی دیگر هم با زن دیگری ازدواج کرده بود که مادرم نمیتوانست داشتن «هوو» را تحمل کند. با وجود این مادرم تنها یک سال بیوه ماند و بعد از آن با شوهر فعلی خودش آشنا شد و با او ازدواج کرد، ولی من علاقهای به آنها نداشتم.
چه کسی خانه مجردی (محل قتل) را در اختیارت گذاشت؟
یکی از دوستانم که در کارگاه ریخته گری بود! من آن جا کار میکردم و شبها را نیز در کارگاه میخوابیدم. او دلش به حالم سوخت و کلید منزل خالی را به من داد.
ازدواج کرده ای؟
بله! چهار سال قبل با دختری از بستگان شوهر مادرم نامزد کردم، ولی در همان روزهای اول دوران نامزدی در مرکز ترک اعتیاد بستری بودم که فهمیدم قصد طلاق دارد، شش ماه بعد هم از من طلاق گرفت.
الان هم از او خبری داری؟
نه! نمیدانم کجاست.
معتاد بودی؟
بله! قبلا اعتیاد داشتم، ولی الان مدتی است که ترک کرده ام.
چرا سعی نکردی نزد مادرت بمانی؟
میخواستم مستقل باشم! ولی همه راهها را اشتباه رفتم!
اولین بار کجا مواد مصرف کردی؟
وقتی نوجوان بودم در میدان فوتبال با بچه ها، هیزم جمع میکردیم و بعد کنار هم تریاک میکشیدیم!
سیگار هم میکشی؟
خیلی کم! چون وقتی کسی سیگار را دست تو ببیند با یک چشم دیگر نگاهت میکند...!
چه نوع مواد مخدری مصرف میکردی؟
به خاطر بوی مواد مخدر معمولا به صورت خوراکی شیره مصرف میکردم.
بعد از آن که همسرت طلاق گرفت ازدواج نکردی؟
نه! ولی با زنان خیابانی در ارتباط بودم!
با «ف» (همدست متهم) کجا آشنا شدی؟
من با یکی از دوستان «ف» رابطه داشتم. حدود سه ماه قبل وقتی با آن زن جوان در پارک قدم میزدیم با «ف» روبه رو شدیم که آشنایی ما از همان جا شروع شد یعنی من شماره تلفن به او دادم و همان شب نیز به منزل «ف» رفتم.
چه شد که نقشه قتل کشیدید؟
نقشه را «ف» کشید او آن قدر روی مخم راه رفت که دیگر مغزم را شست و شو داد! «ف» با شوهرش اختلاف داشت و به هر طریقی وسوسه ام میکرد تا او را بکشم! من موافق کشتن او نبودم، ولی «ف» میگفت: اگر او را بکشی به راحتی میتوانیم با یکدیگر ازدواج کنیم!
همسر «ف» متوجه ارتباط شما نشده بود؟
نه! «ف» یک سیم کارت مخفی داشت با همسرش تماس میگرفت و وانمود میکرد که چند شب نزد یکی از دوستانش میماند!
قبل از ازدواج هم با کسی در ارتباط بودی؟
آن موقع فقط عاشق یک دختر شدم سال ۸۹ بود که در یک رستوران در خیابان طبرسی کار میکردم. روزی دختری با خواهرش به رستوران آمدند! آنها اهل شهر دیگری بودند آن دختر شماره اش را روی میز گذاشت و من هم با او تماس گرفتم، ولی نتوانستم با او ازدواج کنم!
به افرادی که مثل تو به دنبال ارتباط خیابانی هستند چه میگویی؟
اشتباه محض است! این گونه ارتباطها واقعا ارتباط شیطانی است! بدانید به راحتی فریب میخورید و زمانی به خود میآیید که طناب دار انتظارتان را میکشد! احساسی نشوید و راه درست را بروید!
فکر نکردی بعد از این جنایت وحشتناک دستگیر میشوی؟
فکر میکردم مملکت این طوری بی حساب و کتاب نیست و روزی بالاخره دستگیر میشوم، اما با نقشهای که «ف» ریخته بود هیچ گاه تصور نمیکردم به این زودی به چنگ کارآگاهان بیفتم! وقتی «ف» دستگیر شد فهمیدم که دیگر آخر خط است.
پشیمانی؟
واقعا این لذتهای آنی، ارزش اعدام را ندارد! آن زن مثل یک شیطان در جلدم فرو رفته بود! فقط وعده و وعید میداد که با هم ازدواج میکنیم.
سابقه خبر
گزارش خراسان حاکی است، هشتم شهریور، جسد سوخته مرد ۳۵ سالهای در شهرک مهرگان مشهد کشف شد. بررسیهای قاضی ویژه قتل عمد، بیانگر آن بود که جسد مربوط به مرد قصابی است که در همان نزدیکی زندگی میکرد. وقتی با صدور دستورات ویژهای از سوی قاضی کاظم میرزایی و با نظارت مستقیم سرهنگ بیات مختاری (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) محل سکونت مرد قصاب شناسایی و همسر او به اتهام قتل عمد دستگیر شد، پای جوان معروف به «دم اسبی» به میان آمد. این زن ۲۴ ساله اعتراف کرد با جوانی به نام بهروز ارتباط داشت و آن جوان ۳۰ ساله با دسیسه شیطانی او، همسرش را به قتل رساند و جسد او را در حمام منزل مجردی خودش به آتش کشید. بعد هم با کمک یکدیگر جسد سوخته را در محل کشف رها کردند.