«اول از شما میپرسند مدرک را برای چه کاری میخواهید و بعد تصمیم میگیرند کارتان را قبول کنند یا نه. به هر حال آنها هم دنبال درد سر نمیگردند. ترجیح میدهند کار شسته و رفته و تمیز را تحویل کسی بدهند که انتظار زیادی از مدرک تقلبی ندارد. بهترین موارد آنهایی هستند که فقط میخواهند با مدرکشان پز بدهند. بله، درست شنیدید؛ اتفاقاً تعدادشان هم کم نیست. آنها میتوانند با مدرک جعلیخواستگاری بروند، جلوی دوست و فامیل خودی نشان دهند، مدرک را قاب کنند و روی دیوار مغازه یا دفتر کارشان میخ کنند و حتی با آن مخ بزنند. این جملهای است که یکی از دلالهای فروش مدرک میگوید. یکی از آنهایی که با پرس و جو در حوالی میدان انقلاب میشود پیدایشان کرد.
دفتر کار ندارند اما اگر مشتری به نظر برسید، یکی از دوست و رفیقهایش را به شما نشان میدهد. مردی جوان در حال پرسهزنی. هم توی کار دیپلم است و هم لیسانس و دکترا. دیپلم اما راحتتر است. خصوصا ماقبل سال۸۰، چون آن جور که میگوید تا آن موقع هنوز هیچ چیز سیستماتیک نشده بود: «شما یک سری مدارک شناسایی که بهتان اعلام میکنیم، به ما میرسانید و ما مدرک را تحویلتان میدهیم. خیالتان هم راحت باشد. اگر مال دهه هفتاد باشد که خیلی راحت است. فقط حواستان باشد که یک عکس قدیمی باید بدهید که به آن موقع بخورد.»
این را در جوابم میگوید که از او پرسیدهام چطور میتوانم برای یکی از آشناهایم دیپلم بخرم. البته قبلش سوال کرده بود که دیپلم را برای چه کاری میخواهد و گفته بودم میخواهد مدرک مربیگری بگیرد و بدون دیپلم نمیشود و البته این جملهای بود که فیالبداهه به ذهنم رسید: «خب پس اصلاً مشکلی نیست. برای این جور کارها زیاد مدرک درست کردهایم. اگر عجلهای باشد، نهایتا تا دو هفته و اگر زمان دارید، یک ماهه انجام میشود. هزینهاش هم ۲ میلیون تومان است. اگر عجله دارید، ۳۰۰ هزار تومان اضافه میشود.»
او ادعایی ندارد که کار قانونی انجام میدهد. خودش هم میگوید صفر تا صد این کار غیر قانونی است اما به هر حال کار کسی را راه میاندازد و ضرری هم ندارد. با خنده میگوید: «حالا آنها که لیسانس و دکترای واقعی دارند، مگر چقدر حالیشان است که بیمدرکها نباشند؟! بیا هماکنون اینجا پر از دانشجو است، برو ازشان چهار تا سوال بپرس در مورد رشتهشان، ببین چی جوابت را میدهند!» حرفش مرا یاد خاطرهای میاندازد که از دوستی شنیده بودم. این که دختری که ادبیات خوانده و فارغ التحصیل شده بود، گفته بود فرق شعر حافظ و سعدی این است که شعر حافظ قافیه دارد و شعر سعدی ردیف!
«برای مدرک لیسانس و فوق لیسانس کمی بیشتر زمان میبرد. آن هم باید بدانیم برای چه کاری میخواهید. ما دنبال دردسر نیستیم. قطعاً کسی که بخواهد برود آموزشگاه کنکور تأسیس کند، برایش کاری نمیکنیم چون به هر حال امکان لو رفتنش بیشتر است. این که میگویم، سابقه داشته ها! با ۱۰ میلیون تومان برای طرف لیسانس درست کردند و رفت که استخدام شود اما قضیه رو شد. من خودم از چهره آدمها میفهمم دنبال چی هستند. این کارمان است. کسی که دلی بخواهد مدرک بگیرد، مشتری خوبی است.»
با تعجب میپرسم: «دلی؟!» جواب میدهد: «بله دیگر. بعضیها هستند که دلشان میخواهد لیسانس داشته باشند یا دکترا. برایشان سخت است بروند درس بخوانند. با همین مدرک یک جورهایی دلشان را راضی میکنند. حالا یک پزی هم به بقیه میدهند. آزاری برای کسی ندارند. هماکنون که دانشگاه رفتنش هم کاری ندارد. همین پیام نور و غیر حضوری و پارهوقت و راه دور و این حرفها. تا دلتان بخواهد دانشگاه هست. فقط زمان میبرد که بعضیها حوصلهشان نمیگیرد.» آنها که حوصلهشان نمیگیرد چیزی بین ۱۰ تا ۲۵ میلیون تومان البته باید هزینه کنند تا مدرک دلخوشکنک نصیبشان شود.
راسته خیابان انقلاب روبهروی دانشگاه، دادزنها با پلاکاردها ایستادهاند. بیشترشان برای پایان نامه و مقاله، صحنهای آشناست. چند سالی هست که عابران به حضورشان عادت کردهاند. قبلاً روی یک تکه مقوا مینوشتند و سر گذر میایستادند، حالا اما تختههای چاپی و پلاکاردهای شکیل دارند. یکیشان پلاکاردی گردنش انداخته که روی آن با فونت درشت چاپ شده: «دیپلم رسمی.» اگر نزدیک شوید هم میتوانید این عبارت را بالای آن بخوانید: «دیپلم ردیها، ترک تحصیلیها، دانشآموزان دبیرستانی، شما هم میتوانید دیپلم بگیرید.»
مرد، همان که پلاکارد را گردنش انداخته، وقتی ازش درباره محتوای نوشته سوال میکنی، نشانی فرد دیگری را میدهد. خودش چیزی نمیداند. دادزنهای راسته انقلاب اصولاً اطلاع زیادی از کاری که برایش تبلیغ میکنند، ندارند و وظیفهشان فقط جذب مشتری و هدایت به سمت مشاور است. مشاور میتواند در واحدی واقع در طبقه بالای یکی از ساختمانهای قدیمی حوالی میدان باشد یا حتی جایی در راه پله. بیشترشان دفتر و دستک ندارند؛ مانند همانی که دادزن پلاکارد به گردن، من را به ملاقاتش میبرد.
در پاگرد پله ایستاده و مشغول چانه زنی با فرد دیگری است. دادزن به من اشاره میکند و او مکالمهاش را ناتمام میگذارد. میگویم برای دیپلم میخواستم سوال کنم. شرایطش چیست؟ مدرک را درست میکنید؟ مرد جواب میدهد: «نه خانم. کار ما مدرک جعلی نیست. خودتان میروید سر جلسه و امتحان میدهید. فقط ما سوالها را به شما میدهیم.» میپرسم یعنی رابط دارید در آموزش و پرورش؟ مرد از سوالم خوشش نمیآید: «شما کاری به این نداشته باش. میروی امتحان میدهی و مدرکت را میگیری. شما کار خودت را بکن، ما هم کار خودمان را میکنیم.»
این کار چیزی حدود ۵ میلیون تومان البته خرج برمیدارد که خب حتماً ارزشش را دارد چون مدرک اصل میگیری و ترسی از استعلام نداری. شماره را میگیرم و از پلهها پائین میآیم. دادزن سراغم میآید: «چی شد؟ حل شد؟ کارشان درست است. برادر خودم دیپلمش را گرفت همینجوری. رفت برگه را خالی داد. هماهنگ بود با استاد. هماکنون دانشگاه هم میرود. همان لنگ دیپلم بود. البته دیپلم هم داشت ها. ما شهرستان بودیم خانهمان آتش سوزی شد، مدارک سوخت...» داستانش از سوختن مدرک تحصیلی و اجبار به دوباره دیپلم گرفتن را که خب البته نمیشود باور کرد اما با خودم فکر میکنم کسی که کنکور داده و دانشگاه قبول شده، حتماً دیپلم را هم میتوانسته خودش بگیرد.
پسر جوانی مشغول چسباندن آگهیهای دیپلم رسمی روی دیوار است. زیر آگهی، هم شماره دارد و هم آدرس. این یکی ادعا میکند مؤسسه آموزشی است و کاری به کار فروش مدرک و خرید سوال و این حرفها ندارد. خصوصی یا عمومی با داوطلب کار میکند تا آماده امتحان شود؛ همین. هزینه شرکت در کلاس آمادگی دیپلم هم حدود یک میلیون تومان است و دیگر بستگی به خودتان دارد که چقدر قدرت یادگیریتان بالاست که آن هم خیلی بستگی دارد به این که چقدر از سالهای تحصیلتان در دبیرستان یا راهنمایی گذشته باشد. البته آن جور که میگویند بیشتر داوطلبان دیپلم ردی هستند.
کسانی را که برای دل خودشان یا حتی برای پز دادن میخواهند مدرک بگیرند میشود یک جورهایی به متقاضیان چاپ کتاب تکجلدی ربط داد. کتاب تک جلدی؟! احتمالاً شما هم مانند من تعجب میکنید. در همان راسته انقلاب هستند کسانی که با کمال میل برای شما کتاب چاپ میکنند. برای این کار هم نه احتیاج به مجوز ارشاد دارید و نه پیدا کردن ناشر. محتویات کتابتان را تحویلشان میدهید و کتاب را با طرح جلد انتخابی خودتان یا خودشان تحویل میگیرید، آن هم در هر تعداد جلدی که خودتان بخواهید. حتی یک جلد. شاید به نظر عجیب برسد اما هستند کسانی که متقاضی چاپ یک جلد کتاب به اسم خودشانند. برای چه؟
«خیلیها تحقیق و پایان نامهشان را کتاب میکنند و بعضیها هم دلنوشتهای دارند و دلشان میخواهد کتاب شود و حوصله افتادن دنبال مجوز و ناشر را هم ندارند. کتاب را چاپ میکنند و میگذارند توی کتابخانهشان یا جایی در معرض دید که دل خودشان خوش باشد.» این را دختری جوان، منشی یکی از دفترهای چاپ کتاب میگوید و فرم تقاضا را میگذارد جلویم تا پر کنم و من در همان حال دارم به حرف همان دلال مدرک فکر میکنم که اگر اینجا بود لابد میگفت: «حالا آنها که کتاب واقعی دارند مگر چه کار میکنند؟»