این مرور و بازخوانی ترورها منافقین در ایامی بود که سرکرده آنها مریم رجوی، همزمان با اعتراضات محدود برخی بازاریان تهران خواستار گسترش اغتشاش و آشوب در بازار شده بود.
وی در سال گذشته و همزمان با اغتشاش در برخی شهرهای کشور، مردم را به گسترش کانونهای شورش دعوت میکرد هرچند که صحبتهای او تاثیری در عموم مردم ایران ندارد و علت این مسئله جنایتهای گسترده آنها در طول دهه 60 و همچنین سالهای اخیر است.
ماجرای شرطگذاشتن اعضای گروهک منافقین در حمله به شهر اسلام آباد همزمان با عملیات مرصاد بود. در این عملیات منافقین با ورود به داخل خاک ایران به بیمارستان اسلام آباد غرب وارد شده و با پاره کردن شکم زنان آبستن، بر سر اینکه کودک داخل رحم دختر است یا پسر شرطبندی میکردند! در این زمینه با صفاءالدین تبرائیان شرقشناس و پژوهشگر تاریخ و نویسنده کتاب خوابگردها ارتباط رهبران سازمان مجاهدین خلق با نهادهای نظامی و امنیتی عراق به گفتوگو نشستیم.
سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در بدو تولد یک سازمان چپگرا و ضد امپریالیستی بود چگونه امروز به دامان امپریالیسم افتاده است!. اصولا سازمانی مثل سازمان مجاهدین خلق که با روش ماکیاولیستی برای رسیدن به هدف ابزار را توجیه میکند چه سابقه و پیشینهای در این زمینه دارد؟
سازمان مجاهدین خلق در واقع خشنترین، قدیمیترین و شناختهترین اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران است، اولین تقابل سازمان با جمهوری اسلامی را قبل از انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی در نظر بگیریم حدود 4 دهه است که منافقین علیه نظام مشغول به فعالیت هستند. شاید مسائل سازمان که به قبل از انقلاب برمیگردد مورد توجه نباشد اما چون پرسش شما درمورد روش ماکیاولیستی سازمان مجاهدین خلق(منافقین) است من فقط چند مورد در این خصوص طرح میکنم.
سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بعد از پیروزی انقلاب به باز تولید خشونت پرداخت، به طور مثال در 26 تیر ماه 1352 رژیم پهلوی در مصاحبهای با دو تن از اعضای سازمان به نام احمدرضا کریمی و فاضل البسطام کرد که فاضل البسطام جاسوس حزب بعث بود و فاضل با مرکزیت سازمان ارتباط داشت و چون با ساواک همکاری کرد ساواک از شاه خواست که حکم اعدام او را با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل کند و چند سال بعد فاضل آزاد شد اما بعد از آزادی از زندان دوباره به سازمان وصل شد و جالب است بدانید فاضل در سال 1361 بعد از وقایع هفتتیر در درگیری مسلحانه کشته شد.
فاضل البسطام نمونه صادقی است که سیاست ماکیاولیستی سازمان را بهتر درک کنیم. فاضل در آن مصاحبه رسما اعلام کرد قصد داشت مسجد هدایت و جواد و جاوید را آتش بزند و به گردن ساواک بیندازد.
اوقاف زمان شاه قصد داشت مساجد و حسینیه ارشاد را زیر نظر خود ببرد و اولین مسجدی که خواست زیر نظر خود بیاورد مسجد احمدیه بود که پیشنماز آن مسجد حجتالاسلام جلالی خمینی بود که او قبول نکرد مسجد زیر نظر اوقاف برود و یک شب کتابخانه مسجد آتش گرفته بود و همه جا شایعه شده که این کار ساواک است که مسئول مسجد حاضر نشد تولیت مسجد را به اوقاف بسپارد.
بعد از آن سازمان طرح آتشزدن مسجد هدایت، جواد و جاوید را برعهده گرفت تا به گردن ساواک بیندازد. اینها آمدند این طرح را در 26 تیر ماه 1352 مطرح کنند که ما میخواستیم در این سه مسجد بمبگذاری کنیم تا مسئولیت آن را برعهده سازمان بیندازیم. این دو نفر در همین مصاحبه اعتراف کردند اطلاعاتی را در اختیار کاردار و سفارت فرهنگی عراق قرار دادند و ادعا کردند که نمیدانستیم این افراد عراقی هستند و فکر میکردیم چون گذرنامه اردنی دارند فلسطینی هستند و به عنوان فلسطینی به ما معرفی شدند.
این مصاحبه اعتراف اعضای سازمان بود که اطلاعات مراکز نظامی، سیاسی، اقتصادی و محل مستشاران خارجی و اطلاعاتی و پایگاه نظامی پهلوی دوم و اطلاعاتی در مورد فرودگاههای کشور در اختیار این دو نفر قرار دادند. این دو نفر دیپلمات عراق بودند که در آن موقع کسانی که اجازه دادند این اطلاعات در اختیار عراقیها قرار بگیرند آقای رضا رضایی و مجید ظابطی بود.
رضا رضایی قبل از انقلاب کشته شد و ظابطی در مناظره با آیتالله بهشتی در تلویزیون ظاهر میشود. سازمان قبل از انقلاب که به قول خودشان هنوز راست افراطی روی کار نیامدند همان موقع داشت دست به چنین کارهایی میزد. سازمان قبل از انقلاب اقداماتی را علیه آمریکاییها انجام دادند. نخست ترور چند افسر بلند پایه آمریکایی آمریکایی در خیابان دولت بود. دوم ترور منطقه قیطریه بود که کیفی را ربودند و در اختیار سفارت روسیه قرار دادند.
معلوم نشد تیم تقی شهرام اطلاعات ذی قیمتی را که از آمریکاییها بدست آورد و چگونه در اختیار اتحاد جماهیر شوروی قرار داد. در آستانه انقلاب افراد سازمان که در زندان بودند حدود دویست و خردهای نفر بودند که از زندان آزاد شدند و کار سازماندهی را شروع کردند بخصوص در کار تشیکلاتی مهارت داشتند این دویست و اندی نفر کار عضوگیری و جذب را آغاز کردند و متاسفانه از نقاط ضعف نظام آگاه بودند و استفاده کردند. این دویست و خردهای نفر تکثیر شدند و در خرداد 60 اقدام مسلحانه را علیه جمهوری اسلامی آغاز کردند.
23 تیر 1360 قیام مسلحانه را به نوعی آغاز کردند که تمرینی برای بازتولید خشونت بود. ملیشیا را که به قول خودشان چریک نیمه وقت بودند را به صحنه آوردند تا واقعه 30 خرداد قیام مسلحانه را با نظام رسما شروع کنند. آنها در زندان علما را راست ارتجاعی مینامیدند و از رژیم شاه خطرناکتر میدانستند.
آقای کاظم بجنوردی در کتاب «به رنگ شفق» که منتشر شد گفت: در زندان مسعود رجوی به من اعلام کرد که رسما مارکسیست است منتهی برای حفظ ظاهر نماز میخواند،کار به جایی رسید بعد از انقلاب نشریهای را به نام مجاهد منتشر میکردند. در این نشریه تعابیر عجیبی درباره امام خمینی به کار میبردند از جمله پرچمدار، قهرمان، امام مجاهد، زعیم عالیقدر، پدر بزرگ و حتی یک جایی به امام میگویند خورشید که تابناکتر از هر ستارهای است. ظاهر نفاق همینه بعد از پیروزی انقلاب به ایجاد شبکه اختلاف افکنیها، درگیریهای قومی که بتواند جمهوری اسلامی را سرگرم کند پرداختند تا به قدرت برسند برای همین منظور کانون اصناف، دانشجویان مسلمان، انجمن مادران مسلمان، انجمن زنان مسلمان، کانون زنان مسلمان، جنبش ملی مجاهدین را ایجاد کردند پایینتر از میدان ولیعصر مرکز آنان بود و جنگ روانی متعددی را علیه انقلاب آغاز کردند.
74 روز بعد از پیروزی انقلاب بود که محمدرضا سعادتی نفر دوم سازمان مجاهدین خلق دستگیر شدکه اسناد بسیار محرمانهای توسط سرلشکر مقربی از طریق یک رابط سازمانی به نام اکبر طریقی در اختیار ولادیمیر کیتوویچ فیسینکو دبیر اول سفارت شوروی قرار داده شد. من یک بار از آیتالله سیدحسین موسوی تبریزی که دادستان کل وقت آن کشور بود پرسیدم آیا کپی پرونده را در اختیار شوروی قرار دادند یا اصل آن را که او گفت اصل را در اختیار آنان قرار داده بودند.
مقربی یکسال قبل از انقلاب به جرم جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی اعدام شد و روسها خیلی مایل بودند بدانند مقربی چگونه لو رفت؟ اینها اصل پرونده را در اختیار مامور K.G.B قرار دادند. سازمان با ترور قیطریه که سرهنگ عالی آمریکا بود به نام جک ترنر و پل شفر اطلاعات بسیار عجیبی در کیف سامسونت آمریکاییها بود که این دو نفر را کشتند و کیف را تحویل بیگانگان دادند.
یعنی عملا اتحاد شوروی به آنها گرا داده بود؟
بله؛ آنها بازوی اجرایی بودند و کار عملیاتی انجام میدادند.
یعنی سازمان مجاهدین خلق نیز مانند حزب توده که از اتحاد جماهیر شوروی دستور میگرفتند با اتحادیه جماهیر شوروی ارتباط داشتند؟
بله؛ شما ملاحظه میکنید که در پرونده سازمان یک ترور عنصر چپ انجام نگرفت، اتفاقا ترور خیابان دولت، یک مادر با بچهای نیز آسیب دید. این شخص اتفاقا زنده ماند و پای خود را از دست میدهد و رسما سازمان این ترور را برعهده گرفت.
اولین اطلاعیه سیاسی و نظامی سازمان 26 فروردین 1358 صادر شد که در آن اطلاعیه بحث از امپریالیسم که به تعبیر آنان به «ائمه کفار» بود باید مبارزه کرد. مسعود رجوی در میتینگ امجدیه سخنرانی پرشوری انجام میدهد و اعلام میکند وای به حال روزی که مشت با مشت،گلوله با گلوله پاسخ دهیم ان وقت شما پیشمان خواهید شد.
وقتی از او میپرسند که شما نظام را تهدید میکنید میگوید ما تهدید نکردیم بلکه هشدار و اخطار به نظام میدهیم. در انتخابات ریاست جمهوری چون مسعود رجوی به قانون اساسی رای نداده بود رد صلاحیت شد البته در آن انتخابات تعداد قابل توجهی از نامزدها تایید صلاحیت شدند. یکم شهریور 1359 تهاجم رژیم پهلوی عراق به خاک ایران است، جالب است در اولین اعلامیهای که سازمان منتشر میکند در مورد جنگ تحمیلی از خلق و خوی فاشیستی رژیم بعث میگوید.
قبل از انقلاب سازمان با حزب بعث ارتباط داشت؟
دقیقا؛
چون حزب بعث یک حزب چپگرا بود؟
نه، ارتباط سازمان با حزب بعث در ماجرای دزدیدن هواپیمای خط دبی - بندرعباس توسط سازمان مجاهدین خلق اتفاق افتاد و آقای نجات حسینی در کتاب «بر فراز خلیج فارس» توضیح داد وقتی هواپیما را دزدیدند و بردند بغداد، حزب بعث به اینها مشکوک میشوند و ربایندگان را به شدت کتک زده به آنها اعتماد نمیکردند و تصور میکردند این توطئه شاه و ساواک است که میخواهد روابط ایران و عراق را تیره و تار کند.
آنها از آن موقع ارتباط برقرار کردند. منتهی یک اتفاقی در 14 اسفند 1359 افتاد که نوعی تمرین ایستادگی در برابر جمهوری اسلامی ایران بود. منافقین در 14 اسفند در کنار بنیصدر ایستادند تا با ماجرای مربوط به انفجار نخستوزیری با برنامهریزی مسعود کشمیری، جواد قدیری که همسر زهره عطریانفر و خواهر محمد عطریانفر است. و انفجار درفتر حزب جمهوری اسلامی کار جمهوری اسلامی را یکسره کنند.
وقتی سازمان به عراق پناه برد تعابیر آنها این بود که جمهوی اسلامی ایران یک قدرت است و برای سرنگونی نظام ما چارهای جز توسل به یک ابر قدرت نداریم. ابرقدرت امروز آمریکا است. البته تخیلات و اوهام و خوابگرد آنان که منجر به سوتفاهم کرد این بود که فکر میکردند که با تکیه بر پایگاه عظیم تودهای، ایجاد فضای هیجانی میتوانند با جمهوری اسلامی مقابله کنند.
مواردی مانند شرکت 5 هزار نفر در کلاس تبیین جهان مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف و شبهای ماه رمضان و سخنرانی موسی خیابانی که در دانشگاه تهران برگزار میشد این سونفاهم را بیشتر میکرد. مهدی ابریشمچی که در دانشگاه علم و صنعت صحبت میکرد و تیتراژ نشریه آنها با توجه به جمعیت 30 میلیونی قبل از انقلاب و قبل از قیام مسلحانه آنان در برابر جمهوری اسلامی به 400 هزار نسخه رسید.
28 خرداد ماه به بهانه ورود ماموران امنیتی به خانه پدر ابریشمچی سازمان اطلاعیه سیاسی و نظامی شدیدالحنی را صادر کرد و دو روز بعد سازمان اعلام کرد 500 هزار نفر در تظاهرات اعتراضی آنها شرکت کردند در حالی که خبرگزاری رویترز گزارش داد 3 هزار نفر بیشتر نبودهاند.
سازمان مجاهدین خلق 28 ماه تنها توانست جمهوری اسلامی ایران را تحمل کند و بعد هم طرفداران سازمان هم مات و مبهوت بودند و برای این قیام مسلحانه که آماده نبودند از پیچگوشتی، کارد، تیغ موکتبری و خنجر نیز استفاده کردند.
در بحث انفجار هفت تیر منافقین فکر میکرد جمهوری اسلامی ایران میمیرد و طرح آنان به قتل رساندن کلیه نامزد های احتمالی بعد از رهبری امام خمینی بود و قبل از آن نیز آیتالله خامنهای را ترور کردند و در 6 مرداد 1360 شاهد قرارداد بین بنیصدر و رجوی هستیم. یعنی همان شخصی که شاه را به خارج برد و سرهنگ معزی توانست بنیصدر و رجوی را فراری دهد.
سرهنگ معزی بعد از عملیات مرصاد دچار زاویه با سازمان شد به تعمیرگاه ماشین تبعید میشود و سازمان خوب میداند هواداران خود را چگونه تحقیر کند و در عملیات مرصاد سازمان 9 لشکر داشت که البته به اندازه یک گردان هم نبود که نه با شعار برابری زن و مرد بلکه برای تحقیر مردان فرماندهانش همه زن بودند.
سرهنگ معزی از خط پرواز ناتو هواپیما را از ایران به فرانسه میبرد. بامداد روز بعد به فرودگاه پاریس میرسند. سوال این است چطور این هواپیمای به این بزرگی جا برای اشرف ربیعی همسر اول مسعود رجوی و مصطفی فرزندش نبود که همان موقع در خانههای تیمی که بنیصدر را میبردند مسعود طرح ازدواج با فیروزه بنیصدر را با خود ریخته بود و اشرف 5 ماه بیشتر زنده نبود.
8 ماه بعد، بعد از کشته شدن اشرف ربیعی مسعود با فیروزه بنیصدر ازدواج کرد که 16 سال از او بزرگتر بود. به محض اینکه استفاده خود را از بنیصدر برد فیروزه بنیصدر را طلاق داد. بنیصدر بعد از مدتی دیگر متوجه شد رجوی آدم زیادهخواه است. این در حالی بود که بنیصدر خود معروف کیش شخصیت بود و بعد از آنکه سازمان با طارق عزیز دیدار میکند بنیصدر متوجه میشود که چه اشتباهی کرده است.
ازدواج بنیصدر با فیروزه بنی صدر چقدر طول کشید؟
2 سال بیشتر طول نکشید. مسعود رجوی تا آنجا که یادم است اواخر سال 1363 با مریم قجر همسر مهدی ابریشمچی ازدواج میکند.
یعنی بعد از اینکه شواری ملی مقاومت کارایی خود را از دست داد فیروزه بنیصدر را طلاق میدهد.
در انگلیس مجازات اعدام وجود ندارد اما اگر کشور در شرایط جنگی قرار بگیرد فرد انگلیسی با دشمن همکاری کند به جرم همکاری با دشمن اعدام میشود. در اینصورت قضات انگلیسی میتواند حکم اعدام صادر کند.
عده زیادی از اعضای سازمان در ماجرای طلاق دادن زن مهدی ابریشمچی اسم سازمانی ابریشمچی برادر شریف است که کار ناشرفانه میکند. همسرش را طلاق میدهد در اختیار دوستش قرار میدهد که رهبر سازمان است. با سازمان زاویه پیدا می کنند. این ماجرای طلاق ارتقای مریم رجوی به نوعی ارتقای همسر سابق مهدی ابریشمچی نیز است. که همراه نفر اول سازمان میشود. بعد از اینکه ابریشمچی همسرش را در اختیار مسعود رجوی قرار میدهد ایثارگر بزرگ ملقب میشود. از این ازدواج به نام انفجار رهایی یاد میکنند. به نظرم اعضای از سازمان که چنین کار ناشریفانه را بپذیرند. آن وقت می توانند در سال بعد در 17 خرداد 65 به همپیمانی با دشمن آب و خاک تن دهند رهبر سازمان با هواپیمای اختصاصی که صدام برایش میفرستد به کشوری برود که با زادگاه آنان در حال جنگ است.
و هر روز دست آنان در مفرغ به خون هموطنانش آلوده است وقتی بتوانید ازدواج سازمانی و طلاق زنت را و اهدا کردن او به رفیقت را بپذیری میتوانی بپذیری که با دشمن آب و خاکت همپیمان شوی. زمانی که این واقعه را درک کنند میتوانند جاسوسی با صدام را درک کنند.
سازمان در توجیه رفتن به خاک عراق در زمان جنگ با ایران به تئوری استالینستی متوسل میشوند استالین در جنگ جهانی دوم با این تئوری که اتحاد با امپریالیسم علیه فاشیسم است با آمریکا همپیمان شد. چون فاشیسم بدتر از امپریالیسم است. رهبر سازمان نیز در همپیمانی با صدام دچار این توطئه ابلهانهای اتحاد با امپریالیسم علیه فاشیسم شد. جمهوری اسلامی را معادل فاشیسم تلقی کردند. که به همین دلیل با امپریالیسم دست دوستی میدهند.
فراز و نشیب بسیار پاردوکسیکل از یک حزب چگونه امکانپذیر است و چگونه طرفداران حزب این نظر پاردکسیکال را میپذیرند. در حالی که فکر می کنم ذهن سالم نباید چنین نظر پارودیکسکال را بپذیرند؟.
سازمان از یک مرحله به بعد فرقه می شود و در فرقه اعضای آن فرقه شستشوی مغزی می شوند به همین دلیل نظر سازمان را میپذیرند اگر سازمان بگوید زنت را طلاق بدهد طلاق میدهند با دشمن همکاری کن همکاری میکنند.