امیرحسین انبارداران، نویسنده و ناشر دفاع مقدس به تازگی نگارش داستانی درباره سردار شهید محمدحسن غفاری، جانشین اطلاعات عملیات لشکر ویژه 25 کربلا را به اتمام رسانده است. آنچه در ادامه می خوانیم، بریده ای از این کتاب است که قبل از چاپ در اختیار مشرق قرار گرفته است.
***
لیاقت حسن آقا اینقدر بود که ما یکی از محورهای اطلاعات لشکر را به او بسپاریم. شهید حسن غفاری به لحاظ هوش، ذکاوت، تقوا و تدیّن، مدیریت، و ایمانی که به خدا داشت، اعتقادی که به ولایت فقیه و حضرت امام داشت، واقعاً در کار لحظه ای کوتاهی نمی کرد. حتی وقتی در مقطعی زخمی شد عقب نرفت، در منطقه ماند و کارش را ادامه داد. عملکردش به گونه ای بود که اعتماد ما را جلب کرد تا جایی که وظایف مسئول اطلاعات لشکر را در غیاب مسئولش به او بسپاریم. مثلاً اگر آقای طوسی به مرخصی یا مأموریت می رفت امور مسئول اطلاعات لشکر را حسن غفاری به عهده میگرفت، یعنی ما این وظیفه را بر عهده اش می گذاشتیم.
الحمدلله با اعتماد خوبی که به ایشان پیدا کرده بودیم توانستیم از وجودش به نحو مطلوب استفاده کنیم. لیاقتش به حدی بود که برنامه داشتیم روی او حساب کنیم و در حد فرماندهی تیپ یا جانشینی لشکر ارتقاء بیابد. این مهم، در کنار سایر مسائل شخصیتی اش به دلیل درایت، صبر، سکوت، دقت و ظرافتی هم بود که در کارش داشت. با دقت کارش را انجام می داد.
خیلی کم حرف بود. گاهی تا دوساعت در جلسه ای می نشست و تا وقتی سؤالی از او نمی پرسیدی حرفی نمی زد؛ این از خصیصه های مردان خدایی است، اهل نقوا این گونه اند، علم، سواد و معلومات دارند، و تا وقتی از آنان پرسشی نشود حرفی نمی زنند.
حسن غفاری با چنین روحیاتی و نیز با نماز شب و روزه گرفتن و امثالهم در منطقه حضور داشت. شاهد بودم وقتی در ماه رمضان حسن غفاری و نیروهایش در منطقه ی هور یا فاو حضور داشتند با زبان روزه انجام وظیفه می کردند، ما که به ایشان سرکشی می کردیم چون تردد داشتیم نمی توانستیم روزه بگیریم، من با حسن غفاری شوخی می کردم و می گفتم: «شما هم بیا با ما ناهار بخور چون در سرزمین غصبی هستی و نمی توانی روزه بگیری.» حسن آقا شوخی ام را می فهمید و پاسخی جدی می داد. می گفت: «ما مقلد حضرت امام و سرباز و شاگرد ایشان هستیم، ایشان حتی اگر بفرمایند ما برای دفاع از اسلام به قاره آفریقا هم می رویم و روزه هم می گیریم، نماز و قرآن هم می خوانیم....»
حسن غفاری چنین روحیاتی داشت. محبوب قلوب بچه های لشکر شده بود. از هر فرماندهای که الان بپرسید او را الگو و مصداق عینی تقوا میدانستند. ما به او افتخار میکردیم. وقتی کادرسازی میکردیم به این نتیجه رسیدیم که او را به لحاظ علمی هم رشد بدهیم لذا بعد از عملیات والفجر هشت به دافوس اعزام شد.