«برق خونه هامون که دزدیه از تیر برق سر خیابون اصلی گرفتیم!! آب خوردن هم که می خریم. اینم که از وضع کوچه هامونه پر از لجن و آشغال و کثافت و موش. رفتیم به شهرداری گفتیم میگن که شما جزو محدوده نیستید! نه حموم داریم نه درآمد درست و حسابی نه مدرسه ای نه درمانگاهی ... انگار اصلا ما وجود نداریم. هیچ کسی هم نیست به وضعمون رسیدگی کنه! بچه هامونو صبح ها میان می برن برای گدایی و دست فروشی سر چهارراه ها! خودمونم اگه مواد فروشی نکنیم شب نون نداریم بخوریم... شبا اونقدر خونه ها اینجا سرد میشه نه گاز داریم نه نفت!! یه بخاری برقی داریم که اونم زور نداره خونه رو گرم کنه.. آقا ما اینجا بیخودی زنده ایم هر جا میریم میگن که شما حاشیه نشین هستید شامل شما نمیشه.. شما حاشیه نشین هستید تو محدوده ما نیستید. این حاشیه نشینی شده بهانه ای که زنده زنده بریم بمیریم... انگار ما زیر پونز زندگی می کنیم.. دیده نمی شیم.»
اینها حرف های تعدادی از حاشیه نشین های شهر تهران بود؛ حرفایی که وقتی برای تهیه گزارش به محله اشان رفته بودم به عنوان درد دل به من گفتند.
خیلی از افراد محله به علت نبود آب و بهداشت نامناسب دچار بیماری های عفونی از جمله قارچ شده اند. غذاهایشان را روی حرارت پیک نیک می پزند. آنجا مدرسه نیست و خانواده ها برای تحصیل بچه هایشان هرروز مسافت زیادی را طی می کنند تا فرزندانشان را به مدرسه برسانند.
همچنین هیچ درمانگاه و بیمارستانی در آن محله نیست؛ هیچ فضای فرهنگی و هیچ فضای سبزی در محله دیده نمی شود. و بچه های کوچکتر هیچ فضایی برای بازی ندارند جز زمین های خاکی که با سنگ های کوچک و بزرگ تزئین شده اند و پاهای این کودکان همیشه زخم است و چشمانشان بخاطر حسرت بازی در پارک گریان است و با همان سن کم این سوال برایشان پیش می آید که مگر ما چه فرقی با کودکان دیگر داریم چرا آنها همه چیز دارند و ما نداریم!!
خواستگاران دختران جوان و دم بخت این محله به محض شنیدن محل زندگی دختران فرار را بر قرار ترجیح می دهند. به همین دلیل اکثر دختران مجبور هستند با پسران همین محله ولو معتاد و بیکار ازدواج کنند و تا آخر عمر در حسرت زندگی رویایی خود بمانند همچنین کودکان شاهد مواد کشیدن بزرگ ترها هستند و خود در معرض اعتیاد قرار دارند.
شب به وقت خواب به اتفاقات روز فکر میکردم قلبم درد می کرد از تصور زندگی ساکنان آن محله و به خصوص وقتی به چشمان گریان آن کودکان فکر می کردم؛ قطره های اشک خودم به آرامی روی گونه هایم فرود می آمد.
این موضوع تمام ذهنم را مشغول کرده بود و تصمیم گرفتم این موضوع را پیگیری کنم.
افراد حاشیه نشین در وضعیت مطلوبی زندگی نمی کنند. فقر اقتصادی، فقر فرهنگی و... از بارزترین مشکلات این مناطق است. نبود شغل برای این افراد آنها را به شغل های کاذب کشانده است؛ شغل هایی از قبیل شرخر بودن، دست فروشی، فیش فروشی، نوبت فروشی و دعانویسی، همچنین پخش کردن تراکت یکی دیگر از نمونه های این مشاغل کاذب است.
وقتی با ساکنین این مناطق مصاحبه کردم؛ متوجه شدم؛ اکثر این افراد هم قوم و فامیل هم هستند. به صورتی که درگذشته یکی از این افراد از روستا و شهر خود به تهران مهاجرت کرده است و پس از آماده دیدن شرایط، قوم و خویش خود را به شهر فراخوانده است؛ به علت غیرقانونی بودن، افراد مجبور به ساخت ساختمان ها در زمانی شدند که امکان نظارت وجود ندارد و در طول یک شب تا صبح محل سکونت خود را با مواد و مصالح اولیه قابل دسترس ساختند. این خود گواه بر این مدعا است که ساختمان های این افراد غیراصولی است و هیچ گونه مقاومتی در برابر بلایای طبیعی ندارد.
سوال اینجا است که چرا پدیده حاشیه نشینی اتفاق می افتد و چرا افراد دیار خود را رها می کنند خانه های بزرگ و زمین خود را می فروشند و حاضر به زندگی در یک اتاق کوچک آن هم با این شرایط می شوند و به حاشیه شهرها پناه می آورند؟ برای پاسخ به این سوال بهتر است نگاهی به تاریخ حاشیه نشینی بیاندازیم.
حاشیه نشینی یا گتو واژه ای است که اولین بار در سال1516 در ونیز به کار گرفته شد ولی اگر به دنبال سیر حاشیه نشینی در طول تاریخ باشیم به قدمتی کهن تر از ونیز، در دوران ساسانیان میرسیم. جایی که اسیران جنگی را در مراکز سکونتگاهی جدا از مردم در حاشیه شهرها سکنی میدادند. در سال 1179 شورای کلیسا زندگی مسیحیان را در میان یهودیان ممنوع کرد که موجب ایجاد گتوهای متعدد یهودی نشین در اطراف شهرهای بزرگ اروپائی شد. در ایران نیز تا سالهای متمادی اقلیت های قومی جهت تمایز با سایر گروه ها ملزم به استفاده از نوار زرد رنگ روی لباس بودند.
اما حاشیه نشینی جدید در واقع عمر چندانی ندارد هنوز دیر زمانی از آن ایام نمیگذرد که فقراءو اغنیاء در منازلی چسبیده به هم سکونت داشتند و صرف سکونت در یک محله نشانه ای از جایگاه اجتماعی نبود ،درواقع حاشیه نشینی در طی زمان و گذر از مراحل مختلف تاریخی از فرآیندی مبتنی بر تمایزات نژادی و قومی و زبانی و دینی به فرآیندی مبتنی بر تمایزات اجتماعی و اقتصادی مبدل شده است.
در ایران نیز سابقه حاشیه نشینی جدید به سال 1332 می رسد اما قطعاً اوج حاشیه نشینی با آغاز اصلاحات ارضی هم زمان است در این زمان نخستین اجتماعات آلونک نشین در کوره های آجرپزی جنوب تهران شکل گرفتند تا نیروی انسانی ارزان برای تأمین مواد اولیه شهر روبه رشد تهران فراهم شود.
گسترش تأسیسات شهری و افزایش درآمد حاصل از نفت عامل ایجاد جاذبه شهری و رونق شهری شده است که این امر در کنار اصلاحات ارضی و مکانیزاسیون عوامل اصلی بروز حاشیه نشینی در ایران شد. لازم به ذکر است اصلی ترین عامل بروز حاشیه نشینی در ایران اصلاحات ارضی بود.
حاشیه نشینی دلایل دیگری نیز دارد. پائین بودن درآمدقشر کم درآمد؛ نگاه تمرکز گرای سیستم دولتی و مردمی و افزایش بیشتر امکانات مادی و اقتصادی مسئولین وسرمایه داران به هسته ی شهر و گسترش شکاف طبقاتی، بویژه فقر و بیکاری از جمله مهم ترین علل پیدایش حاشیه نشینی است.
وقتی انسان در خیابان های شهر قدم می زند به دنبال آن مدینه فاضله پیامبر اسلام است اما واقعیتی که از مشاهدات انسان بر می آید نشانگر موضوع دیگری است. ساختار شهرهای امروز؛ ساختاری مملو از تبعیض، تفاوت و بی عدالتی، ساختاری مبتنی بر تقسیم ناعادلانه ثروت ملی و ساختاری دارای دوبخش متن وحاشیه، حاشیه ای که به علت بی عدالتی، ایجاد شد با بی عدالتی با آن برخورد می شود. با بی عدالتی نقد می شود وبا بی عدالتی در موردش تصمیم می گیرند.
در این بین استان تهران را می توان مهد حاشیه نشینی ایران معرفی کرد. چرا که تمام امکانات و ثروت و خدمات در این شهر متمرکز شده است. بیشتر حجم حاشیهنشینی در شهر تهران را میتوان به منطقه ۱۶ پایتخت نسبت داد که از بعد توزیع امکانات نیز در درجه پایینی قرار دارد. اما در استان تهران، مناطق حاشیهای با نام پاکدشت، احمدآباد و قیامدشت، دارای بیشترین جمعیت حاشیهنشین هستند.
اردشیر گراوند کارشناس آسیب های اجتماعی و جامعه شناسی شهری با اشاره به اینکه تعریف حاشیه نشینی آن چیزی نیست که در جامعه ما مصطلح شده است؛ گفت: حاشینه نشین به کسانی گفته می شود که خارج از نظام اجتماعی و فرهنگی خودشان زندگی می کنند. دارا یا ندار بودن این فرد یا افراد تاثیری در اصل قضیه ندارد.
گراوند با اشاره به اینکه حاشیهنشینی با زاغهنشینی متفاوت است، گفت: حاشیهنشینها در همه اقشار هستند، تنها یک قشر از آنها به سمت فضاهای نامناسب برای سکونت میروند، این افراد به علت نداشتن شغل و درآمد مناسب در فضای ناسالم، مسکن ناسالم، ساخت و سازهای ناامن زندگی میکنند.
وی درباره علت پدیده حاشیه نشینی گفت: پدیده حاشیه نشینی محصول عدم تعادل منطقه ای در کشور است. مناطقی از این کشور محروم هستند و ساکنان مناطق محروم مجبور به ترک دیار خود می شوند و به مکانی دیگر مهاجرت می کنند، مکانی که نظام برنامه ریزی ما پول، امکانات و امنیت را در آنجا متمرکز کرده است.
گراوند تصریح کرد: حاشیه نشینی از دهه 30 و 40 شروع شد. در زمان پهلوی حدود 500 هزار نفر حاشیه نشین در اطراف شهرها داشتیم که در حال حاضر این رقم به حدود 12 میلیون نفر افزایش یافته است.
وی در ادامه افزود: تمام کسانی که به شهرهای بزرگ مهاجرت کرده اند به خاطر ناملایمات شهرهای کوچک و تمرکز امکانات و ظرفیتها در شهرهای بزرگتر بوده است. حکومت و نظام برنامهریزی و دولتها مامور به فراهم سازی بستر زندگی سالم برای تمام مردم هستند به نحوی که شاهد حداقل مهاجرت باشیم.
کارشناس آسیب های اجتماعی در پاسخ به این سوال که وضعیت بهداشت، سلامت و آموزش در این مناطق چگونه است و چه اقدام هایی برای بهبود شرایط انجام شده است، گفت: در گذشته به این مناطق خدمات لازم داده نمی شد، حتی رویکرد تخریبی در مواجهه با مردم در دستور کار بود. اما این رویکرد هیچگاه موفقیتآمیز نبود و مهاجران مجبور بودند با انواع روشها در جای نامناسب و به صورت نامناسب ساخت و ساز انجام دهند.
وی در پاسخ به این سوال که چرا این رویکرد موفقیتآمیز نبود، گفت: نظام برنامهریزی کشور هیچگاه برنامه آمایش مشخصی برای مدیریت کشور ارائه نکرد و به همین دلیل برای آباد کردن مناطق محروم فکری نشد و اراده ای برای حل کردن ریشه ای مشکلات وجود نداشت، مدیریت اجرایی هم، چون موضع داشت هیچگاه به مهاجران خدماتی از جمله مدرسه، فرهنگسرا، درمانگاه، فضای سبز و خیابان مناسب ارائه نکرد، به عبارتی سرانههای آنها را تأمین نکرد و در حال حاضر که باید همه آنها را جبران کنند منابع لازم در اختیار نیست.
کارشناس آسیب های اجتماعی در پاسخ به این سوال که علل افزایش مهاجرتهای روستایی به شهر و ایجاد حاشیهنشینیهای جدید چیست گفت: نظام برنامهریزی کشور، کشور را معادل تهران، مشهد و اصفهان دانسته است. و تمام امکانات را در این شهرها متمرکز کرده است.
وی افزود: مسئولیت سازمان مدیریت و برنامهریزی پخش کردن پول و بودجهبندی نیست، سازمان مدیریت باید برنامههای لازم را در بازه زمانی مشخص تهیه کند شاید امید آن باشد که در شهرهای مختلف اشتغال ایجاد شده و تعادل منطقهای به نتیجه برسد اما در شرایط فعلی مسئولیت سازمان مدیریت فقط توزیع منابع مالیست و اقداماتش در بودجهبندی خلاصه شده است.
گراوند با اشاره به اینکه عمر هر دولتی 4 سال است، گفت: نظام برنامهریزی کشور باید برنامه آمایش سرزمین را تدوین کند و همه ارکان کشور، دولتها و مردم ملزم به اجرای این برنامه باشند.
وی افزود: بالاترین استان هایی که مهاجرت از آنها رخ میدهد لرستان، خوزستان، کردستان و ایلام است.
گراوند درباره نحوه نظارت بر این مناطق گفت: چون خدمترسانی اتفاق نمیافتد، نمیتوان هیچ کیفیتی متصور شد و نظارتی هم وجود ندارد.
کارشناس آسیب های اجتماعی با تأکید بر اینکه حکومت و نظام برنامهریزی مأمور رسیدگی به فقرا هستند، گفت: در کشوری که بخش عمده مردم آن بیکار، افسرده، طلاق گرفته و معتاد هستند نظام اجتماعی آسیب دیده دارد، حکومت و دولت باید وظایف خود را تعریف کنند و مردم هم برای حل مشکل خود تلاش و مشارکت کنند.
گراوند درباره آسیبهای اجتماعی حاشیهنشینی گفت: اولین آسیب اجتماعی این پدیده ضعف کنترل اجتماعی است. وقتی کنترل اجتماعی ضعیف میشود نیروی انتظامی به موضوع ورود می کند. اگر نظام اجتماعی به کمک مدیریت کشور نیاید نیروی انتظامی توانایی کنترل اجتماعی جامعه را ندارد.
وی افزود:کنترل اجتماعی می تواند طلاق را مدیریت کند. نظام اجتماعی از دختر و پسر حمایت میکرد و مانع از طلاق می شدند. کسی نمیتوانست به راحتی معتاد و سارق شود، همسایهها مواظب خانههای هم بودند ولی در حال حاضر در شهرهای بزرگ همسایهها حتی یکدیگر را نمیشناسند.
کارشناس آسیب های اجتماعی افزود: آسیب اجتماعی بعدی از بین رفتن حمایتهای اجتماعی است یکی از معضلات کشور،زنان سرپرست خانوار هستند. این افراد به علت طلاق یا فوت همسر و یا دخترانی که هرگز ازدواج نکرده اند سرپرست خانواده شده اند. در جامعه روستایی و سنتی همسایهها از این زنان حمایت میکردند اما در شهرهای بزرگ حمایتهای اجتماعی حذف میشود و جای آن حمایت حکومتی روی کار میآید حکومت در قالب کمیته امداد و بهزیستی باید 100 برابر هزینه کند تا بتواند افرادی را برای کمک به اینها استخدام کند.
گراوند افزود: حاشیهنشینی باعث میشود ترکیب متفاوتی از آدمها در کنار هم زندگی کنند و ممکن است فردی به علت نداشتن پول همسایه سارق و یا همسایه یک معتاد شود که تنها گناه این فرد نداشتن پول است و با همسایگی با این افراد مجبور به هماهنگی با ادبیات آنها می شود و در معرض آسیب قرار میگیرد.
وی تأکید کرد: حمایتهای اجتماعی در مورد اقشار وجود ندارد و به همین دلیل خیلی از آدمهای عزیز، ذلیل میشوند.
گراوند افزود: مقام معظم رهبری به این 5 محور مناطق محروم، اعتیاد، طلاق، حاشیهنشینی و مسائل اخلاقی اشاره کردند و فرمودند: این 5 محور به هم تنیده شده و از هم جدا شدنی نیستند و باید به این مسائل رسیدگی شود.
گراوند در پایان اظهار ناامیدی کرد و گفت: با این شیوه برنامهریزی و این تشتت نهادی در کشور، معضل حاشیهنشینی حل شدنی نیست.
خشایار کاشانی جو عضو هیات علمی دانشگاه گفت: راه حلی که در دنیا برای این مشکل به کار می گیرند توزیع متناسب خدمات یا همان طرح آمایش سرزمین است. در این طرح، خدمات را با توجه به پتانسیل هر منطقه توزیع می کنند. به عنوان مثال برای منطقه ای که پتانسیل رشد کشاورزی دارد در زمینه کشاورزی سرمایه گذاری می کنند و همچنین برای منطقه ای که پتانسیل رشد صنعتی دارد در حوزه صنعت سرمایه گذاری می کنند به این ترتیب در این مناطق اشتغال هم ایجاد می شود.
لازم به ذکر است به استناد ماده 154 بند ج لایحه برنامه چهارم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دولت موظف به شناسایی نقاط آسیب پذیر و بحران زای اجتماعی در بافت شهری و حاشیه شهرهاست و تمرکز بخشیدن و حمایت های اجتماعی، بهداشتی، درمانی، مددکاری، مشاوره اجتماعی، حقوقی و برنامه های اشتغال بااعمال راهبردی و همکاری بین بخش و سامانه مدیریت آسیب های اجتماعی در مناطق یاد شده می باشد.
تمام سرمایه یک شهر، شهروندان آن شهر هستند؛ ابتدایی ترین نیاز شهروند احساس امنیت و آرامش در شهر است. چیزی که ساکنان مناطق حاشیه نشین از آن بی بهره هستند. روشنایی نامناسب در این مناطق، نداشتن شغل مناسب، وجود معتادان در این مناطق همه و همه آرامش و امنیت را از این افراد گرفته است. کاش این افراد حداقل از امنیت و آرامش و یک زندگی آبرومندانه بهره مند باشند.