تهران امروز نوشت:
کارتن خوابها! گاهی لغتها به بدترین شکل ممکن بر زبان و قلم جاری میشوند. فکر میکنم در دنیا لغتی به این نازیبایی وجود نداشته باشد. تفاوت بار مفهومی کارتن خوابها با بیخانمانها فراتر از آن چیزی است که حتی بتوانیم تصورش را بکنیم.
آنهایی که به اشتباه کارتن خواب میخوانیم بیخانمانهایی هستند که خانه و سرپناهی برای ماندن ندارند. مجرم نیستند اما زمینههای جرم در میان آنها بسیار وجود دارد. آنها فقط بیخانمان هستند و مشکلات اقتصادی، مشاغل فصلی، نبود کار در شهرستان، بیپولی، اعتیاد و… باعثشده تا از بد روزگار همگی زیر یک سقف که گرمخانه مینامندش جمع شوند و کارتن خواب نام بگیرند.
اکثر آنهایی که در گرمخانه «همخانه» هستند یک نقطه مشترک دارند. بیشتر فصلهای زندگی کسانی که در این محل سکنا گزیدهاند با اعتیاد نوشته شده است.
سکانس اول: مهمانان شبانه
گرمخانهها واژگانی استقراضیاند که از ینگه دنیا بر پیشانی شهر چسبیدهاند. مکانهای اجتماع وسیع و گروه گرایی که در آمریکا، آلمان، انگلستان، آمریکای لاتین و حتی چین هم وجود دارد. خیابان خوابها در طول روز اینقدر از بالا تا پایین شهر را پرسه میزنند تا شب چادر سیاهش را بر سر شهر پهن کند و بعد آرام و بیسر و صدا و فقط برای این که در سرما نمیرند به گرمخانه پناه میآورند و تا سپیده در آن بیتوته میکنند و صبح دوباره روز از نو و روزی از نو. در میان جمعی که به گرمخانه پناه آوردهاند همه نوع آدمی را میتوانی پیدا کنی. کارتن خوابهای شهر ما یکی فوق لیسانس فیزیک دارد و
دیگری کارشناسی مدیریت، یکی خلبان است و اعضای خانواده رهایش کردهاند و به ینگه دنیا رفتهاند و دیگری بعد از ورشکست شدن و دادن طلب طلبکارها خودش مانده و لباسهای تنش.
یکی از سر ناچاری و بیپناهی به گرمخانه پناه آورده و دیگری به اجبار. اما مهم این است هیچ کس در گرمخانه احساس غربت نمیکند یا ظاهرا اینطور به نظر میرسد که افرادی که در اینجا شبها را درکنار هم به روز میرسانند با هم غریبه نیستند چون همه آنها در یک مسئله با هم تفاهم دارند. همه بیخانمان هستند و هیچ چشمی منتظر بازگشت آنها نیست.
فرقی نمیکند کارتن خوابها در کجای شهرمان روزهای سیاه را میگذرانند. مهم این است که کارتن خوابها گوشهای از ذهن ما را به خود مشغول کردهاند و دم به دقیقه با تلنگری تلاش میکنند ما را از خواب زمستانی که فرو رفتهایم بیدار کنند.
در گرمخانه سهم هر کس از خوشبختی یک جفت دمپایی پلاستیکی آبی، یک وعده غذای گرم، یک دوش آب گرم و جایی برای خوابیدن است. بخاریهای بزرگ، کپسولهای آتشنشانی، یک تلویزیون بزرگ به همراه تعداد زیادی بیخانمان، اعضای ثابت و متغیر گرمخانهها را تشکیل میدهند.
سکانس دوم: مصوبه بیحاصل
ساماندهی بیخانمانها نیازمند یک عزم ملی است و همکاری و تعامل همه نهادها و دستگاههایی را که به نحوی با این مسئله مربوط میشوند را میطلبد. ساماندهی کارتن خوابها از سال ۷۸ تاکنون مصوبه شورای عالی اداری بوده و در این فاصله زمانی اتفاقات زیادی افتاده است. از ابتدای راهاندازی گرمخانهها در سال ۸۴ قرار بود وزارت رفاه و تامین اجتماعی، شهرداری و بهزیستی، نیروی انتظامی، کمیته امداد، سازمان فنی و حرفهای، وزارت کار، صدا و سیما، قوه قضائیه و… در جمعآوری، نگهداری و تحت پوشش قرار دادن این افراد با هم همکاری کنند اما ظاهرا بعد از گذشت مدتی مسئولیت این کار به
عهده شهرداری و نیروی انتظامی افتاد و دیگر سازمانها و نهادها از انجام این مسئولیت شانه خالی کردند.
سکانس سوم: فیزیکدان کارتن خواب
قهر روزگار مرد را که حالا در سن ۴۹ سالگی به پیرمردهای ۶۰ ساله میماند در بند خود گرفتار کرده است. از قهر روزگار و نامرادی دنیا مینالد برای من که میخواهم با سماجت از چند و چون زندگیش سر در بیاورم صحبت که نه درد دل کرد به این امید که شاید در پس ضبط صوت و قلمی که دارم بتوانم امثال او را از این نوع زندگی نجات دهم. هر چه بیشتر میگفت، کمتر باورم میشد.
مرد بیخانمان که نشسته بود و آرام و با وقار حرف میزد فوق لیسانس فیزیک داشت و مدرس یکی از آموزشگاههای خصوصی کنکور بود. اما شب را در گرمخانه سپری میکرد.
مرد با پیروزی انقلاب و تعطیل شدن دانشگا هها مثل بسیاری دیگر از دانشجویان موقتا ترک تحصیل کرد و دوباره در سال ۶۷ برای ادامه تحصیل به دانشگاه رفت و فوق لیسانس فیزیک گرفت و بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه دست به همه کاری زده بود. برای امرار معاش معلم حقالتدریس شده بود اما به علت حقوق کم عطای تدریس را به لقایش بخشید و به کار واردات دستگاههای کپی مشغول شد اما به مرور نتوانسته بود در بازار واردات همتای رقبایش پیش برود و ورشکست شد.
مرد زندگی آرامی داشت اما دست روزگار تقدیر دیگری برایش رقم زد. چند سال قبل در یک درگیری خانوادگی باعثمجروح شدن طرف مقابل شده بود و دادگاه برایش ۲۳ میلیون دیه و چند ماه زندان برید. تقاضای همسرش بعد از زندان رفتنش، طلاق بود.
مرد مجبور بود بعد از آزادی از زندان خیابانگرد شود. در همان شبهایی که در خیابانها میخوابید مدارکش را از دست داد و شروع دردسر زندگیش از همان جا بود. مرد مدتی در خیابانها سرگردان بود شاید به دنبال نیمهگمشده زندگیش و بعد توسط چند خیابان گرد دیگر با محلی به اسم گرمخانه آشنا شد. مرد هنوز با وجود خیابان گردی حاضر نمیشود دست تکدی جلوی رهگذران دراز کند و برای این که حقوق بخور و نمیری داشته باشد سه ساعت در هفته را در یک آموزشگاه کنکور برای بچههای پشت کنکوری تدریس میکند و پولی را که از این راه به دست میآورد برای خرجی دختر ۹ سالهاش میفرستد.
از آرزو – دخترش – میپرسم که با تمام شدن امتحانات خرداد حضانتش به مرد سپرده میشود، میگوید: آخرین بار توی دادگاه دیدمش و ماهی صد هزار توان برای خرجی به مادرش میدهم. می پرسم اگر یک روز در این وضعیت ببیندتان… موزاییکهای زمین را با چشمهایش میشمارد. ضرب و تقسیمشان میکند چند بار دهانش را بیصدا باز میکند و بعد در حالی که سعی میکند از زیر بار نگاهم فرار کند، قبل از رفتن میگوید: ضربه روحی سنگینی میخورد، خیلی سنگین…
سکانس چهارم: عدالت کجاست؟
اگر با چشمهای خودم او را در محوطه گرمخانه ندیده بودم باور نمیکردم که یک بیخانمان است. شاید شما هم اگر روزی او را در یکی از خیابانها ببینید حتی به مخیله تان هم خطور نمیکند فردی که میبینید برای این که از سرما نمیرد به گرمخانه پناه میبرد. سر و وضع مرتب و لباسهای تمیزش حکایت از زندگی مرفه گذشتهاش دارد. زندگیای که سالهاست اثر آن را در خاطراتش جستوجو میکند. دو سال کارتن خوابی بدترین روزهای زندگی او را تشکیل داده است. کارشناس مدیریت بازرگانی است. سالهای سال در شرکت تالبوت انگلستان کارمند بوده و همزمان قطعات یدکی ماشین آلات را به ایران وارد میکرده
اما امروز برای این که امرار معاش کند و پولی برای خرید لباس داشته باشد مجبور است به دار الترجمه برود و به آنها بگوید که در کار ترجمه اسناد و مدارک به زبان انگلیسی تبحر دارد.
برق عجیبی در چشمهای سبزش خانه کرده انگار اشک صدها سال در گودی چشمانش مرداب شده و آنقدر گریه نکرده که حالا سبزی جلبکهای ته چشمش زده است بیرون. برای این که متوجه برق اشک در چشمانش نشوم چشم به زمین میدوزد و آهسته میگوید بعد از بیخانمان شدن تنها دنبال یک چیز بودم: عدالت. اما هر چه بیشتر جستوجو کردم کمتر یافتم.
سهم مرد از دنیایی که روزی با رفاه تمام در آن زندگی میکرده در حال حاضر فقط یک دست لباس است و یک کیف کوچک که صبح به صبح تمام بدبختیهایش را در آن میریزد و تا غروب با خود حمل میکند.
از مرد که حالا از ناراحتی در خود مچاله شده و با انگشتان دستش بازی میکند از زندگیاش میپرسم و بچه هایش. مرغ خیالش را تا بوشهر پرواز میدهد. سری به خانهاش که حالا پنج سالی میشود از آن خبری ندارد میزند، از حال و روز بچهها پرس و جو میکند و بعد که خیالش از بابت زندگیاش راحت شد، میگوید: برادرم برای گسترش کارش دست مردم چک داشت و برای این کار به ضامن احتیاج داشت. به حکم بزرگتری و برادری ضمانتش کردم اما برادرم بعد از مدتی که نتوانست جواب طلبکارها را بدهد خودکشی کرد و من ماندم و یک دنیا طلبکار که ضامن بازگرداندن پولشان شده بودم.
شب و روز از دست طلبکارهایی که برای وصول طلبشان مراجعه میکردند آب خوش از گلویم پایین نمیرفت. تمام زار و زندگیام را فروختم اما فقط توانستم طلب تعدادی از آنها را بدهم و برای خودم جز فرش زمین و روکش آسمان چیزی باقی نماند. پنج سال است فقط از طریق تلفن احوال بچههایم را میپرسم.
سرمایه دار دیروز و گرمخانه خواب امروز میگوید: دو سال آزگار در یک مسافرخانه در خیابان سعدی زندگی میکردم و بعد که دیگر پولی برای کرایه اتاق نداشتم مجبور شدم به خیابان پناه ببرم. اما برای این که از خیابان گردی راحت شوم خودم را به کلانتری معرفی کردم و آنها مرا به گرمخانه فرستادند.
اعتیاد، وجه مشترک بیخانمانها
دکتر رضا جاگیری، معاون اجتماعی سازمان رفاه و مشارکتهای اجتماعی شهر تهران با اشاره به این نکته که در حال حاضر دو گرمخانه درتهران فعال هستند و همزمان دو مرکز شبانه روزی نیز به خدمات دهی به بیخانمانها مشغولند به تهران امروز میگوید: گرمخانههای خاوران و بهمن هر کدام با ۴۰۰ و ۲۰۰ نفر ظرفیت در مواقع عادی و ۶۰۰ و ۲۵۰ نفر در مواقع اضطراری مسغول خدمات دهی به متقاضیان هستند. به گفته وی ۷۰ درصد افرادی که در گشتهای شهرداری جمعآوری میشوند معتاد هستند. وی یکی از علل عمده بیخانمانی این افراد را اعتیاد دانست و گفت این افراد به دلیل معتاد شدن از پایگاه حمایتی خود
طرد شده و ناچار به خیابان خوابی میشوند که ۷ تا ۱۰ درصد آنها را خانمها تشکیل میدهند. به گفته وی در چند سال گذشته سن بیخانمانی پایین آمده است.
اگر چه قرار بر این بوده که ۱۱ سازمان و نهاد در جمعآوری و ساماندهی این کارتن خوابها همکاری کنند اما دکتر جاگیری میگوید: به غیر از نیروی انتظامی، شهرداری و قوه قضائیه هیچ کدام از این سازمانها به مسئولیت خودشان عمل نمیکنند و شهرداری و نیروی انتظامی را در این راه تنها گذاشتهاند. به گفته وی بهزیستی و کمیته امداد به دلیل این که اکثر این افراد اوراق هویتی ندارند از پذیرش آنها سر باز میزنند. این درحالی است که با ورود این نهادها به چرخه جمعآوری و اسکان کارتن خوابها نیاز به توسعه فضاهایی همچون گرمخانهها و مراکز نگهداری کمتر میشود و افراد جدید کمتری در این
مراکز پذیرش میشوند.
حق بعضی شهروندان پایمال شده
پروفسور حسین باهر، بنیانگذار مکتب رفتار شناسی ایران و جامعهشناس نیز در گفتوگو با تهرانامروز با اشاره به این موضوع که فقر در بخشی از جامعه بیداد میکند، گفت: این نکته را نمیتوان نادیده گرفت که حق درصدهایی از دهکهای پایین جامعه به وسیله دهکهای بالای جامعه پایمال شده و تعدادی از این افراد مجبور به کارتنخوابی شدهاند. این استاد دانشگاه تصریح کرد: در عین حال عدهای از افراد هم به دلیل نداشتن کار و امکانات اشتغال از ردههای درآمدی خارج میشوند و به سمت فقر و سرانجام کارتنخوابی کشیده میشوند. باهر از اعتیاد به عنوان سومین عامل برای دور
افتادن از خانه و خانواده نام برد و گفت: این افراد در گوشه و کنار شهر تجمع میکنند و امنیت اجتماعی شهر را زیر سوال میبرند.
وی با اشاره به این نکته که باید با از بین بردن فقر در جامعه از افزایش تعداد این افراد جلوگیری کنیم، گفت: مسئولان باید با ایجاد اشتغال در جامعه از گسترش کارتنخوابی جلوگیری کنند. وی در عین حال تصریح کرد: مجبور کردن کارتنخوابها به انجام کارهای اجباری با پرداخت دستمزد میتواند راهکار مناسبی برای کاهش تعداد این افراد باشد. باهر با انتقاد از کم کاریهایی که در عرصههای اقتصادی و اجتماعی جامعه صورت میگیرد، افزود: این کمکاریها باعثشده تا تعداد افراد کارتنخواب زیاد شده و چهره کلانشهرها نازیبا شود. پروفسور باهر تصریح کرد: در تمام کشورهای پیشرفته دنیا
محلهایی برای کمک به کارتنخوابها و بیخانمانها زیر نظر مراکز دینی فعالیت میکنند و خدماتی از قبیل یک وعده غذای گرم، مددکاری و معاینات پزشکی که به این افراد ارائه میشود شبیه خدماتی است که در گرمخانههای کشورمان به کارتنخوابها ارائه میشود.
سکانس آخر: کارتن خوابها نمیخندند
کارتن خوابها نمیخندند. خیابان خوابها نمیدانند خنده چیست، شاید که سرما را هم دیگر حس نمیکنند. کارتن خوابها دیگر به سرمای کشنده زمستان و گرمای تابستان عادت کردهاند و برایشان مهم نیست که شب را در کوچه پس کوچههای مسگر آباد و مشیریه و دولت آباد بخوابند یا در زمهریر زعفرانیه و محمودیه و کامرانیه شب را به صبح برسانند. زمان برای بیخانمانها تصویر خامی است از تکرار روزها وشبهایی که در تعقیب و گریز عقربههای ساعت و غبار فراموشی از یاد میروند. همشهریان فراموششده حرمان زده در دوزخ پایتخت در حالی شبهای سرد زمستان زودرس را به صبح میرسانند که سرما از هفت
جانشان میگذرد تا به جانشان رخنه کند.
كارتن خوابها، فراموش شدگان زندگي اجتماعي امروزند كه هيچ كس آنها را به خاطر نميآورد. تنها بايد يك كارتن خواب باشي تا كارتن خوابها را درك كني. فقط يك شب كه در سرماي زير صفر در جه در خيابان با يك پيراهن نم دار بخوابي و جز حرير آسمان رو اندازي و جز زمين سخت تشكي نداشته باشي ميتواني ادعا كني كه درد كارتن خوابها را حس ميكني.
شناسه خبر:
۷۰۹۳۵
فیزیکدان کارتن خواب در تهران!
سخن گفتن از معضلاتی مثل کارتن خوابها آن قدر ارزش ندارد که برای مسئولی از مدیران دولت دهم که برای برپایی عدالت شب و روز نمیشناسند مهم باشد. مهم این است که متاسفانه خیابان خوابها در هیچ یک از معادلات این آب و خاک سهمی ندارند حتی جایی برای خوابیدن. زخم ناسور خیابان خوابها در تمام جهان وجود دارند. زخمی که هیچ وقت درمان نشده است. آنها به راحتی مصاحبه میدهند و از این بابت منتی هم نمیگذارند. فخری هم برایشان باقی نمانده تا به ما بفروشند. حرفی ندارند
۰