خبر وقوع زلزله در تهران و دست به دست شدن آن در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی، باعث شد تا دُمل آن نگرانی همیشگی درباره پایتخت چند میلیونی تا حدی سر باز کند. دُملی که حتی فکر کردن دربارهاش هم ترسناک است و جرات میخواهد. تصوری که همیشه از جانب همه، عامدانه نادیده گرفته میشود: «اگر زلزله یا هر رویداد طبیعی جدی دیگری برای تهران حادث شود، تکلیف چیست و چه رخ خواهد داد؟»
این امر به معنای رنگینتر بودن خون پایتختنشینان بر دیگر هموطنانمان در اقصی نقاط ایران نیست و نخواهد بود. هر فرد ایرانی و غیرایرانی و مسلمان و غیرمسلمانی که در سایه و جغرافیای حکومت دینی زندگی میکند، حکومت موظف است جان و مال و ناموس او را حفاظت کند.
صحبت اما آنجاست که حدود یک هشتم جمعیت کل ایران در تهران و حومه زندگی میکنند و آیا به تفکیک و جزئیات برای اداره این اَبَرشهر با جمعیت میلیونی آن در مواقع بحران، تدبیر و چارهای اندیشیده شده است یا نه.
ناهماهنگیهایی که در رویداد اخیر در غرب کشور پیش آمد و درد و رنجِ هموطنان نجیب و صبور ما را در این منطقه مضاعف کرد، اهمیت طرح سؤال قبل را دوچندان میکند. هموطنان ما در غرب از لحظات ابتدایی زلزله با ناهماهنگیهای بسیار روبهرو بودند؛ از نوع لوازم و تجهیزات مورد نیاز گرفته تا نحوه توزیع و اداره بحران.
هرچند رفته رفته با گذشت زمان، از حجم این ناهماهنگیها کاسته شد ولی از آن سو نباید از یاد برد که ساعات اولیه رویدادهای اینچنینی بهعنوان ساعات طلایی امداد و اداره بحران از اهمیت ویژهای برخوردارند.
حال برای لحظاتی تصور کنیم مقیاس مختصات اتفاق غمانگیزی که در کرمانشاه روی داد، در جمعیت چند میلیون نفری گسترش یابد. نتیجه چه خواهد بود؟ با توجه به واکنش یکباره چنین جمعیتی که به درستی در پی گریز از حادثه و تلاش برای نجات جان خود و اطرافیان هستند، مجموعه نهادها و دستگاههای دولتی و حاکمیتی مسوول در اداره بحران چه تدابیری برای حل این موضوع اندیشیدهاند؟
امید که هیچ نقطه ایران عزیز دیگر شاهد چنین حوادثی نباشد اما امید به لطف و تفضل الهی منافی آن نیست که به فکر روز مبادا هم بوده و در برابر حوادث غیرمترقبه دست بسته نباشیم.