پسر جوان وقتی برای تلافی سیلی که دوستش به صورت او زده بود به تعقیب او رفت نمیدانست سرنوشت شومی برایش رقم میخورد و دوستش را به کام مرگ و خودش را به پرتگاه اعدام میکشاند.
این پسر 23 ساله که از 19 سالگی به اتهام قتلدر زندان است، میگوید هرگز فکر نمیکرده دعوای بچهگانه به جنایتی ختم شود و زندگیاش را تباه کند.
چقدر درس خواندهای؟
دیپلم دارم.
چرا ادامه تحصیل ندادی؟
علاقهای به درس خواندن نداشتم به همین دلیل به خدمت سربازی رفتم تا بعد از پایان خدمت سر کار بروم.
مقتول را میشناختی؟
او دوست و بچه محلهمان بود. من و برادرم سالها بود که او را میشناختیم.
چرا با او درگیر شدی؟
از پادگان مرخصی گرفته و برای چند روز به خانه آمده بودم که سهیل را در خیابان دیدم. او به خاطر این که موهایم را کچل کرده بودم به من خندید که ناراحت شدم، اما او به جای عذرخواهی یک سیلی به صورتم زد. دعوا با میانجگری اهالی محل تمام شد.
چرا دوباره با او درگیر شدی؟
از این ماجرا ناراحت بودم به همین دلیل شب وقتی با دوستانم مشروب خورده بودیم موضوع را به سه نفر از آنها گفتم. من که هنوز ناراحت بودم به دوستانم گفتم سهیل بیدلیل به صورتم سیلی زده و قصد دارم کار او را تلافی کنم و همراه دوستانم سوار ماشین شدیم تا سهیل را پیدا کنیم.
چرا گذشت نکردی و خواستی سیلی سهیل را تلافی کنی؟
غرورم جریحهدار شده بود. تازه به مرخصی آمده بودم و انتظار چنین رفتاری را از هم محلهای دوران کودکیام نداشتم.
از ماجرای درگیری بگو
من و دوستانم یک ساعتی با ماشین در کوچه پسکوچههای شهرری دنبال سهیل گشتیم. ساعت نزدیک 11 شب بود که او را در یک مغازه ساندویچی دیدیم و با هم درگیر شدیم.
چرا چاقو کشیدی؟
مشروب خورده بودم و حال طبیعی نداشتم. وقتی با سهیل روبهرو شدم با هم گلاویز شدیم. او به محض روبهرو شدن با من، یکی از صندلیهای ساندویچی را برداشت و به سمتم پرت کرد. من هم صندلی را هل دادم که سهیل روی زمین افتاد. او روی زمین افتاد و با پا از خودش دفاع میکرد و به سمت من لگد میزد که یک ضربه چاقو به پایش زدم، اما هیچ وقت فکر نمیکردم ضربه کاری باشد.
چرا بعد از این ماجرا فرار و خودزنی کردی؟
ترسیده بودم. به خانه رفتم و با همان چاقو خودزنی کردم تا پلیس Police را گمراه کنم. حتی فکر هم نمیکردم که ضربه موجب مرگ سهیل شود. گمان میکردم او روز بعد از من شکایت میکند. به همین دلیل خودزنی کردم تا در کلانتری بگویم سهیل هم مرا با چاقو زده است.
در مدت چهار سالی که در زندان هستی چه کار میکنی؟
در دارالقرآن شرکت میکنم. در این چهار سال نگاهم به زندگی تغییر کرده و فهمیدهام اشتباه بزرگی مرتکب شدهام.
خانوادهات چه وضعیتی دارند؟
یک برادر کوچکتر دارم که درس میخواند. پدرم از سالها پیش که پایش شکست به خوبی قادر به حرکت نبود. حالا هم به تازگی عمل جراحی روی پایش انجام داده و خانهنشین شده است. مادرم دنبال کارهای دادگاه است و من شرمنده او هستم. در مدتی که در زندانم هیچ کدام از دوستانم حتی یکبار هم مقابل در خانهمان نرفتند و حال پدر و مادرم را جویا نشدند.
برای جلب رضایت اولیای دم چه کار کردهای؟
مادرم بارها به خانه سهیل رفته و به پدر و مادر او التماس کرده تا مرا ببخشند، اما آنها راضی به گذشت نیستند. شب و روز دعا میکنم به خاطر دل مادرم راضی به گذشت شوند و از قصاصم صرفنظر کنند.