علل حسادت چیست و در مقابل حس حسادت چه باید کرد؟

«کریستینه باکهاوس»، روانشناس آلمانی در فرانکفورت حسادت را «سم» توصیف کرده است. او می‌گوید: حسادت رابطه‌ای را که بنیان آن بر اعتماد بنا نهاده شده ویران می‌کند و در بدترین حالت حتی به قطع رابطه منجر می‌شود؛ بخصوص وقتی که حسادت به عادت تبدیل شود. اغلب خود کسانی که حسادت می‌کنند نیز در رنجند. رنج آن‌ها از کنترلی است که در رفتارشان به اعتیاد تبدیل شده است.

علل حسادت

حسادت گاهی حاصل ترس از دست دادن شریک زندگی است. اما جالب است که برخلاف عقیده بسیاری که آن را ناشی از عشق می‌دانند، «بریگیته اشپیسهوفر»، روانشناس آلمانی می‌گوید: «حسادت اصلا ربطی به عشق ندارد.» حسادت بسیار بیش از آن که ربطی به عشق داشته باشد با عزت نفس پایین ربط دارد.

کریستینه باکهاوس می‌گوید: حسودها تصور می‌کنند که جذاب نیستند و در نظر شریک خود چندان باهوش و باارزش به نظر نمی‌آیند و به همین دلیل فرد دیگری که دارای این خصوصیات است را خطری می‌پندارند که «می‌تواند نتایجی اسف‌بار به بار بیاورد».

حسادت معمولا در کودکی ریشه دارد. افراد حسود ممکن است در کودکی خود توجه لازم را از والدین دریافت نکرده باشند و خود را آنقدرها لایق عشق دیگری ندانند. گاهی هم ریشه را باید در روابط پیشین فرد پیدا کرد. شاید شریک پیشین زندگی با فرد دیگری ارتباط داشته و خیانت کرده باشد. حالا که او در رابطه‌ای دیگر قرار گرفته ترس شعله می‌کشد که نکند شریک کنونی ‌نیز او را ترک کند. افرادی که بیمارگونه حسودند می‌گویند که اصلا نمی‌توانند بفهمند چرا شریکشان او را انتخاب کرده‌، دیگران که جذاب‌ترند!

چه باید کرد؟

«موریتس ایشه‌بک»، روان‌درمانگر آلمانی به افراد حسود توصیه می‌کند، علت را در درون خود جست‌وجو کنند. آن‌ها باید دقیق از خود بپرسند به چه حسادت می‌کنند؟ آیا زنی که شریک من الان با او می‌خندد از نظر من هیکلی عالی دارد در حالی که من خود را چاق می‌دانم و از این مسئله در رنجم؟ یا این که مرد حسادت می‌کند چون همسرش با کسی که درجه دکترا دارد و او فاقد آن است دارد مشتاقانه حرف می‌زند؟

بریگیته اشپیسهوفر برای بالا بردن عزت نفس توصیه‌ای دارد: خود را همان طور که هستید بپذیرید. تنها زمانی که خودمان را دوست داشته باشیم دیگر به این که دیگری ما را دوست داشته باشد یا نه وابسته نیستیم. در این مسیر نه تنها باید به ضعف‌هایمان اذعان کنیم بلکه به نقاط قوت خود نیز آگاه شویم.

کریستینه باکهاوس نیز پیشنهاد می‌کند که در خود نظر کنیم و بنویسیم دقیقا چه چیزی داریم که ما را شایسته عشق‌ می‌سازد. تنها زمانی که خود به نقاط قوتمان واقف شویم درخواهیم یافت که شریکمان چرا عاشقمان است و به ما اعتماد دارد.

اما اگر خودمان را دوست‌داشتنی نپنداریم شک به شریکمان در جانمان ریشه می‌دواند. اغلب حتی شریکمان عامل حسادت نیست بلکه این ترس‌هایمان است که میوه‌ای به نام حسادت به بار آورده است.

آن‌هایی که شریک‌هایی بشدت حسود دارند باید برایشان روشن کنند که «من دوستت دارم و می‌خواهم با تو سر کنم. تو خودت مسئول حسادتت هستی. باید کاری علیه آن بکنی و اگر نمی‌توانی باید از یک درمانگر کمک بگیری».

کریستینه باکهاوس می‌گوید: در صورتی که حسادت و تخیلات ناشی از آن در ما جان گرفت باید بارها به آن فرمان «ایست» بدهیم. در عوض، باید خاطرات لحظات خوب و رابطه مطلوب خود با شریکمان را زنده کنیم.

برای اینکه اعتماد به نفس را در خود بالا ببریم گاهی باید تأیید را از طریق سرگرمی‌هایمان پیدا کنیم یا گاهی تنهایی و بدون شریکمان با دوستانمان وقت بگذارنیم. در هر صورت به عقیده موریتس ایشه‌بک، روان‌درمانگر، «بر حسادت قطعا می‌توان چیره شد».