دقایقی بعد مأموران راهی بزرگراه چمران شدند.پس از حضور بازپرس محسن مدیر روستا و تیم بررسی صحنه جرم، جسد دست وپا بسته پسر 29 ساله- کیوان- مشاهده شد.
در تحقیقات صورت گرفته مشخص شد یکی از کارگران کارگاه پس از ارتکاب قتل گریخته است، بنابراین دستور بازداشت متهم 67 ساله صادر شد.
در ادامه تحقیقات کارآگاه جنایی اطلاع یافتند قاتل فراری در کمپ ترک اعتیادی واقع در فشافویه بسر می برد. سرهنگ کارآگاه حمید مکرم - معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ- گفت: کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت با اطلاع از موضوع وارد عمل شده و متهم را به اداره آگاهی انتقال دادند. «قربان» که در تحقیقات مقدماتی منکر جنایت بود، ساعاتی بعد لب به اعتراف گشود و به قتل به خاطر مواد مخدر اعتراف کرد.
صبح دیروز متهم برای بازجویی قضایی به دادسرای امور جنایی تهران انتقال یافت و به تشریح جزئیات جنایت پرداخت.
چرا مرتکب قتل شدی؟
قصدم کشتن کسی نبود. فقط میخواستم موادی را که کیوان دزدیده بود بگیرم،ولی چندین بار مسخرهام کرده بود که کینهاش را به دل داشتم.
از کجا میدانستی او مواد را برداشته؟
زمانی که مواد گم شد فقط کیوان و دو نفر دیگر در کانکس بودند. با تحقیقاتی که کردم متوجه شدم کیوان موادها را برداشته است.کیوان و دوستانش مواد فروش بودند و من هم از آنها مواد میخریدم. اما چون گران میفروختند، اینبار از جای دیگری خریدم. خیلی هم خوب بود، حدود 40 یا 50 گرم مواد را 700 هزار تومان خریدم و خیلی هم جنسش خوب بود. البته برای من و چند نفر دیگر بود. کیوان هم از این ماجرا با خبر شد و مواد را برداشت.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
آن روز کیوان را به کانکس کشاندم و بعد از جروبحث شدید با هم درگیر شدیم. بعد دست و پایش را بستم. در فیلمهای خارجی دیده بودم که برای اعتراف گرفتن، فرد را آویزان میکنند. من هم در حالی که دست و پای کیوان از پشت سر بسته بود او را از سقف کانکس آویزان کردم تا اعتراف کند. اما کیوان گفت مواد را به دو نفر از دوستانش داده است. من هم سراغ آنها رفتم ولی گفتند کیوان دروغ گفته است. در حالی که از دستش خیلی عصبانی شده بودم برگشتم و با چوب به جانش افتادم. ناگهان متوجه شدم حالش بد شده. ولی من ضربه کاری و کشندهای به او نزدم. چون حالش بد بود با تلفن همراه خودم با اورژانس تماس گرفتم و از آنجا فرار کردم.
چطور فهمیدی که کیوان مرده؟
گوشی تلفن همراهم در کانکس جا مانده بود و به یکی از دوستانم گفتم که برود و گوشی را برایم بیاورد و ببیند که کیوان بهتر شده است. او برگشت و گفت کیوان تکان نمیخورد و مرده.
بعد از آن چه کردی؟
به شهرهای مختلف رفتم و با جمع کردن ضایعات زندگیام را میگذراندم.
چطور دستگیر شدی؟
دو ماه قبل در طرح جمعآوری معتادان دستگیر و برای ترک به کمپ فشافویه منتقل شدم. چند روز قبل داخل کمپ برای دوستانم تعریف کردم که یکسال قبل جنایتی مرتکب شدهام و هنوز دستگیر نشده ام. نمیدانستم داستانهای شبانهام برای کارتن خوابها و معتادانی که در آنجا نگهداری میشدند کار دستم میدهد و موضوع به گوش پلیس میرسد.
عذاب وجدان نداشتی؟
عذاب وجدان که داشتم، تصمیم هم داشتم خودم را معرفی کنم. اما گفتم که اول ترک کنم بعد از ترک اعتیاد به سراغ خانواده مقتول بروم و رضایت بگیرم و بعد خودم را معرفی کنم. البته باز هم میگم که قصدم قتل نبود. مقتول که راحت شد ولی این من هستم که باید به انتظار بمانم،ای کاش که مرا تا یک ساعت دیگر اعدام کنند و از این زندگی نجات یابم.