او گفت: روز گذشته پسرم به مدرسه رفت، اما هرچه منتظرش شدیم، بازنگشت. وقتی از دوستانش سؤال کردیم، گفتند در راه برگشت از مدرسه او را با مردی به نام امیر دیدهاند. او در ادامه گفت: امیر پسری است که در محل ما زندگی میکند و خیلی رفتار عادی ندارد.
میترسم بلایی سر پسرم آوردهباشد. با این توضیحات مأموران به آدرس محل زندگی پسرجوان رفتند و او را بازداشت کردند. امیر که دچار اختلالات روانی بود در بازجوییها گفت از پسر بچه بیاطلاع است و او را ندیده است.
با انکارهای پسر جوان، تلاش پلیس در این زمینه ادامه داشت تا اینکه بعد از هشتروز دو نفر از دوستان امیر پلیس را از کشف بقایای جسد پسربچه هفتساله باخبر کردند و گفتند: ساعتی قبل امیر به ما گفت که با سنگ به سر هادی زده است و او را در گندمزاری حوالی روستا رها کرده است.
فکر کردیم دروغ میگوید تا اینکه با اصرارش به محل رفتیم و با بقایای جسد که زیر درخت توت افتاده بود، شوکه شدیم. بعد از این توضیحات مأموران به محل اعزام شدند و بقایای جسد را به پزشکی قانونی منتقل کردند تا اینکه طی آزمایش DNA مشخص شد، بقایای جسد متعلق به همان پسر بچه است. بعد از آن بود که امیر ۲۸ساله لب به اعتراف گشود و گفت: من با هادی دوست بودم.
آن روز وقتی از مدرسه برمیگشت او را سوار دوچرخه کردم تا به گندمزار برویم و با هم توت بخوریم. وقتی زیر درخت توت رسیدیم وسوسه شدم و قصد داشتم او را آزار دهم که او متوجه شد و پا به فرار گذاشت. نمیخواستم مرا تنها بگذارد به همین خاطر با سنگ به سر او زدم و به خانه برگشتم. او ادامه داد: بعد از چهار روز متوجه شدم اهالی روستا دنبال هادی میگردند. حرفی نزدم و به گندمزار رفتم که دیدم جنازه او روی زمین افتاده است.
با اقرارهای متهم، پرونده تکمیل و به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در اولین جلسه رسیدگی به پرونده اولیایدم درخواست قصاص کردند و متهم با شرح حادثه از خودش دفاع کرد. در ادامه مادر متهم به هیئت قضایی گفت: امیر دچار عقبافتادگی ذهنی است و چندبار سابقه بستری شدن دارد.
او را از هفتسالگی در مدارس استثنایی گذاشتم تا درس بخواند، اما او قادر به درسخواندن نبود. در خانه هم ناخواسته دست به کارهایی میزد که خطرناک بود و از روی قوه تشخیص نبود. امیر روزی ۱۵قرص میخورد. در ادامه این زن کارتی را به هیئت قضایی نشان داد که در آن مشخص بود امیر عقبمانده ذهنی است.
در آخر هیئت قضایی متهم را با توجه به اعلام گزارش پزشکی قانونی که او را دچار درجاتی از ضعف قوای عقلی و اختلالات رفتاری تشخیص داده بود، از قصاص تبرئه و به حبس و دیه محکوم کرد. این حکم به دیوان عالی کشور فرستاده شد، اما با اعتراض اولیایدم و وکیل متهم نقض و پرونده بار دیگر به همان شعبه فرستاده شد و صبح دیروز روی میز هیئت قضایی به ریاست قاضی زالی قرار گرفت.
با اعلام رسمیت جلسه متهم در جایگاه حاضر شد و با انکار جرمش در آخرین دفاعش گفت: قبول دارم به سر پسر بچه سنگ زدم، اما او را نکشتم. نمیدانستم مجازات قتل چیست و چرا مأموران مرا دستگیر کردند و به زندان فرستادند.
در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.