آقازادگی پدیدهای است معطوف به نمایش. هر چقدر خود «آقا»ها در ساختار سیاسی و اقتصادی تمایل به در چشم نبودن و حتی بعضا پنهانکاری دارند، آقازادهها تمایل به شوآف و نمایش خود دارند. عکس از زندگی لاکچری در اینستاگرام منتشر کنند، در تلگرام و توییتر نمایش بدهند. حتی در همین خیابانها با خودروهای میلیاردی مانور دهند. اگر آقاهایشان تلاش میکردند در دالانهای سیاست و اقتصاد بیسروصدا باشند، آقازادهها تمایل به سروصدا دارند. شاید این مشخصه بارز و تفاوت این دو نسل با هم باشد.
در گذشتههای نهچندان دور تیپ غالب در بین آقاها همان تیپ کلاسیک «حاجی بازاری» بود. تظاهر به فقر و قناعت یک فضیلت بود. آقاهای ثروتمند حتی در نوع پوشش خود سعی به این تظاهر داشتند. اما آقازادهها دقیقا نقطه مقابل هستند. حتی در ظاهر تلاش میکنند خود را متمایز کنند. شوآف ثروت بیایند. دیگر تظاهر به سادهزیستی و نمایش فقر تبدیل شده به نمایش ثروت و زندگی لاکچری. اگر کت و شلوار مندرس سرمهای و تسبیح و ظاهر فقیرانه تیپ غالب آقاهاست، لباسهای آنچنانی، خودروهای میلیاردی و ساعتهای میلیونی تیپ غالب آقازادگی است.
از طرف دیگر هر چقدر بین آقاها از لحاظ سیاسی و جناحی تفاوت وجود دارد، در بین آقازادگان این تفاوتها کمرنگتر میشود. بعضا آقازادههای هر دو جناح اصلی کشور حتی بیزینس مشترک با هم دارند. میل به بازنمایی اغراقآمیز ثروت و تظاهر پولدار بودن چنان گسترشی پیدا کرده است که هر نوع خط و مرز سیاسی را هم درهم شکسته است.
در کنار این موضع تغییر در رویکردهای اقتصادی کشور را هم یکی دیگر از دلایل ظهور پدیده آقازادگی باید دانست. در روزگاری که قرار است «دست پنهان بازار» همه چیز را تعیین کند، این دست پنهان از درون آستین آقازادگان بیرون میآید. به دلایل مختلف شاید خود «آقا» نتواند وارد بسیاری از زدوبندهای اقتصادی شود. یک فرد مسئول در ساختار فعلی نظام از هر جناحی باشد، قطعا زیر ذرهبین است. کمتر میتواند به فعالیتهای اقتصادی سودآور بپردازد. اما میتواند بسترسازی کند برای فعالیت اقتصادی آقازادهاش.
اقتصاد ایران در وضعیتی قرار گرفته است که «رانت» مهمترین منبع کسب ثروت شده است. از رانت اطلاعاتی گرفته تا رانت برای واردات. رانت هم پدیدهای است که در دست نخبگان سیاسی و اقتصادی متمرکز شده است. هر کسی نمیتواند از رانت اطلاعاتی یا رانت برای واردات استفاده کند. اما اگر نسبت فامیلی با نخبگان سیاسی و اقتصادی داشته باشد، یک فرصت طلایی است که از این رانت بهره ببرد. بسیاری از آقازادگان از این راه پولدار شدهاند.
در این روزها که واردات اجناس تجملی و لوکس سودآور است، بسیاری از آقازادهها با استفاده از رانتهایی که به دلیل حضور پدرانشان در ساختار قدرت داشتهاند، به یکباره ثروتمند شدهاند. پدران بسترساز ثروتمند شدن پسران در یک اقتصاد رانتی هستند.
از اینرو شاید حتی این توهم در برخی از پسران به وجود بیاید که این «رانت» حتی «حق» است. یک نوع فرصت طبیعی و یک نوع وراثت! اینجاست که حتی از علم اقتصاد وارد زیستشناسی هم میشوند. درحالیکه مسئله عمیقا مرتبط با اقتصاد سیاسی نه زیستشناسی است. مسئله دقیقا «رانت» است نه «ژن». مشکل از همینجا آغاز میشود. مشکلی که عمیقا گرهخوردگی امر سیاسی، نگاه فرهنگی و رویکرد اقتصادی را در نقطه آقازادگی نشان میدهد.
اگر روزگاری بورژوازی یک نیروی مترقی محسوب میشد و موجب شکوفایی اقتصادی یک دیار بود. اگر روزگاری بورژواها چنان پیشرو بودند که با خلاقیتشان جهان را دگرگون میکردند و تمام مناسبات کهنه گذشته در اقتصاد و سیاست و فرهنگ و هنر را بر هم میزدند. این روزها آقازادهها بیشتر شبیه نوادگان فئودالها و شاهزادگان دوران کهنه هستند. خواجگان فئودال در حرمسرا جولان میدادند و این آقازادگان هم در دیوارهای خودساختهشان محصور شدهاند و دلخوش به لایکهای اینستاگرامیاند.
بهترین شغل دنیا
از سوی دیگر آقازادگان رانتی شباهتی با خواجگان دوران قجری دارند. هر چقدر پادشاهان قجری سررشته امور را در دست داشتند و خواجگان را سرگرم حرمسرا و لذایذ ثروت میکردند، آقایان و پدران سررشته بسیاری از روابط اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را در دست دارند و آقازادگان هیچ نقشی در این مناسبات ندارند. تنها نقش آقازادگان مصرف ثروت است نه تولید آن.
آقازادگان آنقدر از خود اختیار و استقلال ندارند که حتی نام هم ندارند. همواره با نام آقا و پدر خود شناخته میشوند. پسر فلانی و دختر فلانی هستند. با اینکه اهل نمایش هستند، اما پشت پرده نام پدر پنهان شدهاند. با اینکه درواقع روی سن این نمایش آقازادگان هستند که رژه تجمل میکنند، اما رشتههای نخ آنان در دست پدرانشان است. آنان نهایتا در چهارچوب صفحه اینستاگرام خود شوآف خوشبختی را در عکسهایشان تجسد میبخشند. یا در خیابانهای شهر با خودروهای لوکس خود رژه سرکوب میروند.
همین که هر عابر پیادهای محاسبه میکند که چند دهه یا چند قرن باید کار کند تا پول خرید یک مازراتی داشته باشد، بزرگترین سرکوب تاریخ است. همینجاست که آقازادگان خیال میکنند از تافتهای جدا بافته شدهاند. ژن خوب دارند و بر سر سفره و خوان نعمت طبیعی و خدادادی نشستهاند. چون خود آقازادگان هم میدانند هیچ خلاقیت و مزیتی ندارند که محق باشند چنین ثروتهای افسانهای را به چنگ بیاورند.
این روزها همه از آقازادهها حرف میزنند. اما نقطه اصلی داستان این است که باید از آقاها حرف زد. از پدرانی که شاید روزگاری مدعی بودند که میخواهند یک جامعه آرمانی و فارغ از فقر و شکاف طبقاتی بسازند. پدرانی که با شعارهای زیبا سررشته قدرت سیاسی و امور اقتصادی را به دست گرفتند تا خدمت به مستضعفین کنند. اما اکنون از هر گوشه و از جناحی که نگاه کنیم، تنها نتیجهشان همین آقازادگانی هستند که در عمر خود شاید «کار» به مفهوم رایج اقتصادیاش که «ارزش افزوده» تولید کند، نکردهاند. تنها کارشان آقازادگی بوده است و تنها هویتشان پسر فلانی و دختر بیساری بودن است. درواقع شاید آنان بهترین شغل دنیا را دارند. شغل داشتن «پدر پولدار و قدرتمند».
این روزها اما همه به لطف اینستاگرامی شدن زندگی، مسحور نمایش و بالماسکه آقازادگان در روی صحنه شدهایم. درحالیکه بهتر بود دنبال حل سناریوی پیچیده «آقا»ها در پشت صحنه اقتصاد و سیاست میبودیم.