گزارشهایی که از آسیبهای اجتماعی در ایران منتشر میشود، بهویژه پایشهای سازمانهای نظارتی بر حوزههای اجتماعی، از روند افزایشی انواع آسیبها در کشور خبر میدهد. این آسیبها در کلانشهرها با توجه به وسعت و جمعیت، اشکال متنوعی دارند و بخشی از آنها هم در شمار آسیبهای نوپدید قرار میگیرند که هنوز ابعاد و گستردگی آن شناخته شده نیست.
یکی از پرسشهای مهمی که در دهههای اخیر درباره کیفیت زندگی در شهرهای بزرگ بهویژه تهران مطرح میشود، این است که نهادها و سازمانهایی که متولی برنامهریزی برای شناخت، کنترل و کاهش این آسیبها هستند در راستای ایفای وظایف و تکالیفشان چه کردهاند؟ در این زمینه عمدتا بخشی از فعالیتهای این سازمانها که معطوف به اجرای برنامههای حمایتی است به افکار عمومی ارائه میشود، حال آنکه در زمینه بحرانها و آسیبهای اجتماعی صرف اجرای برنامههای حمایتی -که در ایران اغلب به دلیل محدودیت اعتبارات بهصورت حداقلی هم اجرا میشود- پاسخگو نیست و تاثیرات کمدامنه و محدود اجتماعی برجای میگذارد.
تجربه چند دهه برنامهریزی اجتماعی به سبک و سیاق مرسوم در نهادهای دولتی و بالادستی نشان میدهد، ما در زمینه شناخت زمینههای شکلگیری آسیبهای اجتماعی، موفق نبودهایم چراکه اگر این زمینهها بهدرستی شناخته و علل و عوامل آسیبها تبیین و تحلیل دقیق و جامعهشناختی میشد، کمترین نتیجهای که به دست میآمد، پیدا کردن راهکارهایی برای پیشگیری از گسترش آسیبهای اجتماعی بود. در حالی که کارنامه و خروجی که اکنون در این زمینه پیشروی ماست نشان میدهد چالشها و مسائل اجتماعی، با سرعت و در بخشهای مختلف و به اشکال متفاوتی در حال انباشته شدن است، در حالی که بسیاری از آنها زمینههای شکلگیری مشترکی دارند که یا ناشناخته مانده یا توجه به آنها مورد غفلت قرار گرفته است.
یکی از راهکارهای اساسی و تاثیرگذار برای مواجهه با چالشها و مسائل اجتماعی که به تجربه در بسیاری از کشورها آزموده شده و نتایج مثبت و ملموس آن مورد تایید است، کمک گرفتن از جامعه برای توانمندسازی افراد آسیبدیده از طریق تشکلهای اجتماعی و سازمانهای مردمنهاد و همچنین خیریههاست. پرسش این است که با وجود روند رو به تزاید مشکلات اجتماعی در ایران که بخش زیادی از آن برخاسته از دشواریهای اقتصادی پیشروی مردم از جمله بیکاری فراگیر و گسترده شدن فقر است، نهادهای فرادستی بهویژه دولت برای شناسایی دقیق زمینههای شکلگیری آسیبهای اجتماعی و ارائه راهحلهای کاربردی در این زمینه چه کردهاند؟ چه گزارشهایی از اقدامات صورت گرفته در این زمینه به افکار عمومی ارائه شده و اگر برنامهها در زمینه پیشگیری اثرگذار بوده، پس چرا هر ساله آمار بیشتری از آسیبهای اجتماعی گزارش میشود و این منحنی همچنان صعودی است؟
نگرانکنندهترین بخش ماجرا اینجاست که به دلیل فضای سیاستزده حاکم بر نظام مدیریت اجرایی کشور، واقعیتها و شرایط موجود کف جامعه بهویژه درباره فقر و بیکاری که از شاخصهای اصلی و زمینهای شکلگیری آسیبهای اجتماعی هستند، توسط مسئولین بالادستی انکار شده و بهتبع آن پیامدهای رو به تزاید این شرایط هم مورد غفلت قرار گرفته و نادیده انگاری میشود. درست است که این نادیده انگاری و توپ را در زمین دیگری انداختن و شرایط موجود را به گذشته احاله دادن ممکن است در کوتاهمدت منجر به کسب رضایتمندی سیاسی در جامعه شده و زمان پاسخگویی مسئولان را به تعویق بیاندازد و به اصطلاح زمان بخرند اما با سیل ویرانگری که نارضایتی اجتماعی در آیندهای نهچندان دور به راه خواهد انداخت، چه باید کرد؟
محسن پیرهادی