همسرم با این که زنی جوان است، اما مثل پیرزنها رفتار میکند. روزها با زنهای همسایه در کوچه مینشیند و شبها هم مرتب در آشپزخانه است. نه اهل مهمانی است و نه اهل تفریح؛ احساس میکنم در کنار این زن افسرده و دل مرده شدهام.
اینها را مرد 28 سالهای میگوید که همراه همسرش برای درخواست جدایی به شعبه 268 دادگاه خانواده مراجعه کرده است. او در باره اختلافاتش با همسرش ادامه میدهد: 2 سال است که ازدواج کردهام، اما در این مدت روز به روز پیرتر و افسردهتر شده ام. همسر من با اینکه 22 ساله است، اما مثل پیرزنها رفتار میکند و شخصیت اجتماعی خوبی ندارد. مثل زنهای امروزی نیست. رفتارش مرا متعجب میکند. بعضی وقتها اصلا نشان نمیدهد که 22 ساله است و مثل زنهای سن بالا روزها با همسایهها در کوچه مینشیند. چند ساعت با آنها غیبت میکند و بعد از آن هم به خانه میآید. آن وقت است که به آشپزخانه میرود و غذا درست میکند و کار میکند. این تمام زندگی همسر من است.
وقتی از او میخواهم به مهمانی برویم مخالفت میکند و میگوید حوصله ندارد. اهل سینما و تفریح و مسافرت هم نیست. نه لباسهای شیک میپوشد و نه به خودش میرسد. بارها خودم برایش لباسهای شیک خریدهام، ولی انگار پولم را دور ریختهام. چون آنها را فقط در کمد جای داده و استفاده نمیکند. بارها به او گفتهام که کمی از این دنیایت بیرون بیا و مثل زنهای امروز رفتار کن.
حتی از او خواستم سر کار و کلاسها مختلف برود تا شاید در اجتماع رفتارش بهتر شود. ولی باز هم مخالفت کرده است. برای همین از دستش خسته شده ام. در ادامه همسر این مرد نیز در حالی که اشک میریزد میگوید: فریبرز از همان ابتدا میدانست که اخلاق من چگونه است. من از رفتارهای مدرن امروزی بیزارم و ترجیح میدهم سنتی باشم.
چون در چنین خانوادهای بزرگ شده ام، اما فریبرز مرتب مسخرهام میکند. من نمیتوانم خودم را تغییر بدهم. شخصیت من همین است. برای همین من هم از توهینهای شوهرم خسته شده ام و میخواهم به این زندگی مشترک پایان دهم.
در پایان قاضی وقتی اصرار این زوج را برای طلاق میبیند، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول میکند.