راضیه و حمید به شعبه 268 دادگاه خانواده مراجعه کردهاند تا برای همیشه از هم جدا شوند. راضیه درخصوص علت آن به قاضی میگوید: 15 سال است که منتظرم شوهرم یک خانه بخرد و ما از مستاجری نجات پیدا کنیم.
اما حمید به این موضوع اهمیتی نمیدهد. او همیشه در حال ولخرجی است و حاضر نیست کمی همت کند، پولهایش را پسانداز کند و از اینور و آنور قرض بگیرد تا پول خرید یک خانه جور شود. الان چند سال است که سر این موضوع با هم درگیر هستیم و حمید هر بار به من قول میدهد که برای سال جدید پول خرید خانه را جور کند، اما باز هم بهانه میآورد و از خرید خانه سر باز میزند. من قبول دارم که خرید خانه کار سختی است و به همین راحتی نمیشود پول آن را جور کند، ولی شوهرم باید همت و تلاش کند. او یک مرد است و من از مرد زندگیام توقع دارم که همه تلاشش را انجام دهد و برای زن و بچهاش رفاه و آسایش فراهم کند. ولی او هیچ اهمیتی به من و خواستههایم نمیدهد. همین موضوع باعث شده تا هردو تصمیم به جدایی بگیریم.
در ادامه حمید نیز به قاضی میگوید: آقای قاضی همسرم درک ندارد و متوجه نیست که من از صبح تا شب دارم کار میکنم و برای زندگیمان تلاش میکنم. خرید خانه کار آسانی نیست و او از من توقع بیجا دارد. من چطور میتوانم پول خرید خانه را که روزبهروز گرانتر هم میشود جور کنم. از طرفی از پول قرض کردن هم متنفرم و دلم نمیخواهد زیر بار منت کسی بروم. برای همین منتظر ماندم تا شاید خودم بتوانم پول خرید خانه را جور کنم. ولی نتوانستم. اما همسرم این موضوع را درک نمیکند. او از همان روزهای اول زندگیمان از من میخواست برایش خانه بخرم، اما من قدرت خرید خانه را ندارم. اگر همسرم نمیتواند با این موضوع کنار بیاید پس بهتر است هرچه زودتر از هم جدا شویم.
وقتی صحبتهای این زوج تمام میشود، قاضی سعی میکند آنها را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را میبیند، حکم طلاق توافقی را صادر میکند.