در عصری زندگی میکنیم که در معرض خیل عظیم اطلاعات هستیم. حقایق، شایعات، گمانهزنیها و داستان و قصههایی که هم هستند و هم شاید نیستند. اعتیاد نیز چیزی است که هم هست و هم با وجود اینکه ما میدانیم هست ولی انکار میکنیم که نیست یا میترسیم آمار بدهیم! بله اینگونه است. سن اعتیاد در کشور رو به نزول است و به سن زیر 15 سال هم رسیده و مواد مورد استعمال این افراد از ناخالصترین مادههای موجود است. پرسش اینجاست که برای جلوگیری از رشد اعتیاد در میان نوجوانان چه باید کرد و در این زمینه، به ویژه، وظیفه والدین چیست؟
گاهی اعتیاد شکل اعتیاد رفتاری به خود میگیرد، مثل رفتاری اجباری شبیه وسواس که فرد مبتلا نمیتواند آن را کنترل کند و با وجود آسیبهایی که به خود وی و دیگران میرساند، نمیتواند فقط با اراده خود از آن دست بردارد. برخی از اینگونه رفتارهای اعتیادی عبارتند از قمار، اعتیاد به غذا یا پرخوری، اعتیاد به کار و اینترنت. اصطلاح رفتارهای اعتیادی را میتوان درباره انواع رفتاریها مزمن و وسواسگونه که باعث میشود فرد مبتلا دچار اضطراب و تشویش شود اما با مصرف مواد شیمیایی مخدر همراه نیست، به کار برد. اما بحث کنونی ما در مورد خانمانسوزترین نوع اعتیاد است. وابستگی به مواد، یکی از معضلات و نگرانیهای عمده جهان امروز است. از آن جایی که وابستگی به مواد، اثرات بازدارنده بر رشد و شکوفایی جامعه دارد، تهدیدی جدی و نگرانکننده است و یکی از مهمترین مشکلات سلامت عمومی در سراسر جهان به شمار میآید.
افراد وابسته به مواد مخدر بیشتر مواقع خودشان به تحلیلی که جسم و روانشان میرود، آگاه و واقف هستند اما شرایط وابستگی فیزیولوژیکی و روانشناختی آنان به گونهای است که نمیتوانند به وضعیت ابتدایی و قبل از شروع رجوع کنند و به خاطر تحریفهای شناختی در اکثر موارد بیماری افراد پیشرونده و رو به جلو است و اگر با پیشگیری ثانویه اعمال و زندگی فلاکتبار افراد را «کات» نکنیم، ممکن است عواقبی داشته باشد که امکان جبران آن برای فرد وجود نداشته باشد و بدین طریق یک فرد و افراد پیرامونی وی اعم از دوستان و خانواده را تحت تأثیر قرار دهد. باید به این نکته هم اشاره کرد که همین دوستان یا آشنایان نزدیک افراد نیز در همه سطوح نقش مهمی در شکلگیری این معضل دارند و عملاً به کمک هم شرایطی به وجود میآید که شاید تا سالها فرد از عواقب آن رنج میبرد و گاهی غیر قابل کنترل است. اما سؤالی مطرح است که چرا سن اعتیاد تا بدین حد پایین آمده است و چه عواملی در این مسئله نقش دارد؟
وقتی خانواده نمیتواند مأمنی برای فرد باشد، طبیعتاً جایگاه خانواده تغییر مییابد و معاشرانی نااهل جایگزین آن میشوند که هیچ نوع شایستگی دوستی و آشنایی در آنها وجود ندارد. اینان همان افرادی هستند که معاشران خود را به راههای انحرافی اعتیاد و آلودگیها سوق میدهند. همین معاشران نااهل افراد را به سمتی غیرواقعی و خیالی رهنمون میکنند و چون فرد از زندگی کنونی خود رضایت ندارد بیشتر در بند این افراد گرفتار میآید و طبیعی است که هر چه سن پایین باشد بیشتر احتمال رفتارهایی هیجانی و بیاستدلال وجود دارد. دعواهای ناگهانی و ترک کردنهای یهویی، همه و همه نشان میدهد که اولین بخش قضیه و مهمترین آن خانواده و نوع روابط بین آنان است.
یکی دیگر از علل آن اضطراب و پریشانی حاصل از رنگ باختن ارزشهای اخلاقی و اجتماعی در میان خانوادهها و به تبع آن فرزندان است. وقتی ارزشهای اولیه اخلاقی رو به اضمحلال میگذارد فرد به دنبال یافتن پناهگاه و مایه آرامشی است و پیرامون را بر وفق مراد نمییابد و بدین طریق به سرابها دل میبندد.
شاید بزرگترین عاملی که باعث میشود افراد در سنین پایین به این سمت کشیده شوند و نوعی محتوم به این سمت هستند، پریشانی روابط خانواده و عدم مدیریت این شرایط است. علاوه بر این کسب تجربههای جدید، حفظ و استحکام عزت نفس افراد در مورد مسائلی است که شخصیت و تواناییهای او را تحت کنترل دارد. البته با خودتنظیمی میتوان بخشی از این مسائل را حل و فصل کرد و شرایط را برای بهبود هموار ساخت.
اعتیاد در این سن تبعات جبرانناپذیر جسمی، روانی و اجتماعی خواهد داشت و مخاطرهای جدی بر سر راه خانوادهها است. سادهترین شکل آن خماری یا عوارض جسمی عدم مصرف مواد بیش از مدت معینی از آخرین مصرف است که در این شرایط نوجوان 15 یا 16 ساله به دنبال هر کسی خواهد افتاد تا نیاز او را برطرف کند و طبیعتاً برای فردی در این سن علاوه بر خطرات طبیعی موجود، خطرات سوءاستفاده جسمی نیز مطرح است.
مقایسههای پیدرپی، زیر سؤال بردن تواناییهای یک نوجوان، عدم مهیا کردن نیازهای اولیه و... از جمله مواردی است که خانواده باید بدان توجه مبرم و کاملی داشته باشد تا شرایط و محیط زندگی برای فرزندان مسموم نشود. پذیرش فرد آن گونه که هست، اولین گام برای احترام به شخصیت فرد است. پس نباید با مقایسه کردن فرزندان خود آنان را از خودِ خود به سمت خودِ دیگری که میتواند یک خودِ منحرف (دزد، دروغگو، معتاد و...) باشد سوق دهیم. بدون شک، آگاهسازی و یاددهی مهارتهای اولیه زندگی مثل تنظیم هیجان، حل مسئله و برقراری روابط بین فردی سالم میتواند بخشی از کاستیها و خلأهای درونی فرد را جبران کند و وی را به سمتی مناسب و سالم هدایت کند.