خانم تجار! با توجه به اینکه شما تحصیلات آکادمیک روانشناسی دارید، مبنای نقش دادن و جایگاهی که به زنان در داستانهایتان میدهید را چگونه تعیین میکنید؟
به هر حال هر زنی وجوه مختلفی دارد؛ هم نقش عاشقانه یعنی معشوق و هم همسر و هم میتواند مادر باشد یا خواهر. پس احساسات و عواطفی که در زنان وجود دارد در هر نقش متفاوت است و بر اساس همان نقش کارآیی پیدا میکند. بنابر مناسبت، نویسنده میتواند نقشهای گوناگون خلق کند و نسبت به نقشی که آفریده احساسات زنان را پرورش دهد. من هم بر اساس همین احساسات متفاوت، شخصیتهای داستانهایم را انتخاب میکنم و اینگونه فضای هر داستانی متفاوت از استان دیگر است.
- یعنی تلاشی برای زنانه کردن فضای داستانهایتان انجام میدهید یا اعتقاد دارید که فضای داستانهایتان زنانه است؟
شخصیت داستانهای من را عموماً زنان تشکیل میدهند، مضاف بر اینکه من یک زن هستم و احساس میکنم از این منظر دنیا را بهتر میشناسم. بنابراین از طیفی مینویسم که با آنها آشنایی بیشتر دارم. اما داستانهایم خالی از وجوه مردانه نیست. مردان هم در ساحت داستانهای من حضور دارند اما اولویت من به صورت ناخودآگاه پردازش شخصیتهایی است که اکثراً زنان هستند اما قاعدتاً دنیای یک زن خالی از وجود مرد نیست. من در این مورد البته فمینیست نیستم.
- بازخوردی که از این فضا در داستانهایتان گرفتید مثبت بوده یا منفی؟
بازخورد کارم تا به حال خوب بوده و خوانندگان آثارم وقتی با آنها صحبت کردم، خیلی راضی بودند و از آثارم تعریف میکردند. خوانندگان من احساس شخصیتها را باور میکنند و همذات پنداری دارند.
زنی توانمند است که در مرحله غم و اندوه باقی نماند
- برخی از کارشناسان ادبیات معتقدند فضای داستانهایی که زنان مینویسند فقط تنهایی و غمگینی زنان را نشان میدهند. چقدر با این نظریه موافق هستید؟
ممکن است در برخی داستانها زنان افسرده و غمگین باشند اما نمیتوان قضاوت کلی کرد و این مورد را تعمیم داد. از طرفی حقایق جامعه را نیز نمیتوان نادیده گرفت. زنان ناراحت و غمگین هم در جامعه وجود دارند. به شخصه خود من در داستان "بازی آبیها" به داستان اولین زن خلبان پرداختم یا رمان "آتش زاد" به زندگی زنی کارآفرین میپردازد که هفت نفر از اعضای خانوادهاش شهید محسوب میشوند اما این فرد زانوی غم به بغل نگرفت؛ بلکه مانند ققنوسی که از خاکستر زاده میشود، دوباره برخاست و با غم و اندوه سرنکرد. هرچند که در زندگی این افراد هم غم و ناراحتی وجود دارد اما زندگی مجموعهای از غم و شادی است و زنی توانمند است که بتواند از همه این مراحل بگذرد و در مرحله غم و اندوه باقی نماند.
باید اجتماع را دید اما جامعه را تیره نشان نداد
- با این تفاسیر به نظر شما ادبیات ما توانسته بازنمایی درستی از زنان و شخصیت آنها ارائه دهد؟
مطمئناً به صورت کامل نتوانسته این مهم را به سر منزل مقصود برساند. مسیر ادبیات همانند سینماست که شخصیتهای مختلفی را نمایش میدهد. در ادبیات هم باید به افقهای روشن و دورتر چشم داشته باشیم. آنچه که در روایت فتح انجام شد نمایی کوچک اما تاثیرگذار از پیمودن این مسیر است که با دید و نگاه همسران شهید به شخصیت شهدای خلبان پرداخت. زنانی که همسران خود را عاشقانه دوست داشتند و بعد از شهادتشان به لاک غم و افسردگی فرو نرفتند، هرچند در زندگیشان ناراحتی هم وجود داشته. اما در این مسیر نویسندگان ما آنطور که شاید و باید نتوانستهاند تصویر درستی از زنان نشان دهند. برای این کار باید اجتماع را ببینند اما جامعه را تیره و تار نشان ندهند. نه سیاه نمایی و سیاسی کاری داشته باشند و نه چشمشان را بر روی واقعیتهای جامعه زنان ببندند. من به سهم خودم تلاشم را انجام دادهام و مطمئنم هنوز هم فرصت هست که هم من و هم دیگران این راه را کامل کنیم. از طرف دیگر نویسندگان نباید نگاه رمانتیک و خیالی را بازنمایی کنند و نباید نگاه افسرده و سیاه را هم پیشه کنند بلکه باید بین این دو طیف و با نگاه به موقعیتهای جامعه، داستانهایشان را پیش ببرند و طیف رنگی از زنان را لحاظ کنند. چنانچه زنانی را داریم که دچار مصائب جنگ شدهاند اما برخاستهاند و زندگی خود را بهتر از قبل، پیش ببرند.
- چنین اتفاقی در داستانهایی که زنان نویسنده آن بودهاند، رخ داده است؟
پژوهشگران باید جواب این سوال را بدهند و من به عنوان نویسنده نمیتوانم همه کارها را بخوانم و نظر دهم. بنابراین اگر بخواهیم دقیق بگوییم باید حتماً پژوهش انجام شود. اما خود من بسته به حجمی که از کتابها خواندهام و برداشت شخصی خودم میتوانم بگویم که طیفی از نویسندگان بنابر اندیشه درونی و در حقیقت مشرب فکری و نگاه شخصی که به جامعه دارند، برداشتهای درست و واقعبینانهای از جامعه ارائه میدهند. همه نمیتوانند به این جایگاه فکری برسند چرا که هر کسی نویسنده نیست و اگر هم نویسنده است، نویسنده قوی پنجه نیست. برخی کارها میرا هستند و به مرور زمان از یادها میروند و برخی کارها ساختار درستی ندارند. از سوی دیگر نمیتوانم بگویم همه کارها ضعیف هستند و ادبیات ما از دست رفته است. نکته اینجاست که اگر بگوییم این برداشت از جامعه زنان همین است و لاغیر؛ این حرف درست نیست.
نویسندهها گزینشی شخصیتهایشان را انتخاب نکنند
- به نظر شما ادبیات زنانه میتواند جریان ساز و تاثیرگذار باشد و وجهه جدیدی از زنان ارائه دهد تا هم زنان خودشان را باور داشته باشند و هم مردان آنها را باور کنند؟
اگر ادبیات داستانی ما قوی باشد تاثیر خود را خواهد گذاشت. این موضوع در حالی تحقق مییابد که نویسندهها گزینشی شخصیتهایشان را انتخاب نکنند یعنی همه زنان را سیاه یا سفید نبینند، زنان را در طیف خاکستری ببینند و ترسیم کنند. به طور مثال بی انصافی است اگر نویسندهای شخصیت نسل جدید را افسرده، افسار گسیخته و مایوس نشان دهد. بنابراین یک سویه نگری مانند این است که غذای تلخ و فاسد را به خورد خواننده بدهیم تا مسموم شود. طبیعی است که نور و روشنایی و زیبایی از احساسات خوب نشأت میگیرد و یکی از وظایف نویسندگان تزریق نور و روشنایی و زیبایی به بطن جامعه است. با گفتن تنها حقایق تلخ نمیتوان ادعا و احساس روشنفکری کرد.
مردم فرهنگ شنیداری را ترجیح میدهند تا اینکه خودشان کشف و شهود داشته باشند
- فکر میکنید با این روند در ادبیات میتوان به آنچه مدنظر شماست، رسید؟
باید تلاش شود مخاطب عام را جذب کتاب خواندن کرد. شبکههای اجتماعی تمام مدت باعث شده مردم از کتاب خواندن باز بمانند. این بیماری دامن گیر مردم و ناشران شده، ناشران اعلام ورشکستگی کردهاند. مردم فرهنگ شنیداری را ترجیح میدهند تا اینکه خودشان کشف و شهود داشته باشند. لذت خواندن و کشف و شهود را از خودشان دریغ کردهاند. نویسندگان از نظر مالی در مضیقه هستند. ناشران پول نویسندگان را نمیدهند یا بسیار دیر میدهند. همه این موارد باعث میشود نویسنده به طور کامل در خدمت ادبیات نباشد و تمام اینها حفرههایی را ایجاد میکنند که در ادبیات ما ایجاد شده است و ضربه میزند. خود من از سال 67 کلاس نویسندگی دارم و فقط بحث اموزش نیست بلکه پرورش هم است. با صحبت و از رفتار و کردار و تاثیری که روی آدمها گذاشتهام هم بحث آموزش را پیش بردم و هم پرورش را. در واقع سعی کردهام صداقت کلامی و رفتاری داشته باشم تا شاگردانم حرفهای مرا بپذیرند. من از هنرجوهایم نفس میگیرم و نفس میدهم. به ادبیاتمان خوش بینام. ما در ایرانی زندگی میکنیم که کشوری پهناور است و عشق به ادبیات برای همه ما وجود دارد و برایمان ارزشمند است. ما با فرهنگهای مختلف، داستانهایمان را به زبان فارسی و با نگاه به کلیت ایران مینویسیم اما فرهنگ خودمان را در داستانهایمان هم وارد میکنیم. البته برخی داستانها که گرته برداری از داستانهای غربی است نگاه سرد و مایوس کنندهای دارند. آنها با فرهنگ ما سازگاری ندارند.
- خود شما زنان را در نقش مادر و همسر توصیف میکنید؟
نه اصلاً اینگونه نیست. افراد عادی را در داستانهایم نشان دادهام. به طور مثال در بانوی لالهها یا بانوی برف و آتش زندگی زنی را نشان دادم که معمولی است اما استاد دانشگاه میشود. او هم مادر است و هم همسر که توانسته توانمندیهای خود را به منصه ظهور برساند. در برخی داستانهای کوتاهم زن امروزی و با احساسات را نشان دادم.