شیوا قبادی: از منظر جامعهشناسی، "آسیب اجتماعی" به رفتارهای ناهنجاری گفته میشود که از نظم خارجشده و تعدد آن از حد مشخصی بگذرد. در جوامع توسعهیافته و درحالتوسعه مواردی از قبیل فقر، طلاق، اعتیاد، کودکان خیابانی و...دیده میشود که بارها در رابطه با آن صحبت شده و علیرغم تلاشهای صورت گرفته هنوز این آسیبها وجود دارد و گاهی شدت گرفتن آن باعث نگرانی افراد آگاه و دغدغهمند میشود. دکتر افسر نادر افشاری عضو هیئتعلمی دانشگاه و کارشناس حوزه آسیبهای اجتماعی در مصاحبه با «نسیم آنلاین» در رابطه با چرایی افزایش نرخ آسیبهای اجتماعی در جامعه ایران و راههای کنترل آن توضیح میدهد.
خانم دکتر افشاری! به نظر شما ریشه افزایش آسیبهای اجتماعی در جوامعی مانند ایران که به لحاظ ثروت کشور کم برخورداری نیست؟ چه عواملی هستند؟
وقتی آمار ناهنجاری و بینظمی در جامعه از حد مشخصی بگذرد ما به آن آسیب اجتماعی میگوییم، مثلاً وقتی آمار طلاق به ٦٠ ٪ میرسد، دیگر نمیتوان گفت یک اتفاق است بلکه تبدیل به مسئله یا بحران شده و باید برای حل این مشکل کاری کرد. در ابتدا بهعنوان اولین کار به جامعه مراجعه میکنیم و مشغول ریشهیابی آسیبهای اجتماعی که عموماً شامل توزیع ناعادلانه ثروت و فاصله طبقات اجتماعی هست میشویم.
ایران کشور ثروتمندی است و در کشوری که ثروتمند است، افراد جامعه توقع توزیع عادلانه ثروت و داشتن رضایتمندی از روش و سبک زندگی خود را دارند، درحالیکه در کشورهای فقیر اینگونه نیست، مثلاً در هند طبقه فقیر احساس میکنند که فقیر بودن حق آنها است زیرا آن را پذیرفتهاند ولی در کشور ثروتمندی مثل ایران مردم بهجای همکاری باهم رقابت میکنند و مسئله این است که پول دست که بیفتد و چه کسی میتواند از شرایط مالی بهتری برخوردار باشد.
راههای فرهنگسازی مقابله با این پدیده چیست و اجرایی کردن عدالت اجتماعی در جامعه تا چه میزان در کنترل این پدیدهها مؤثر است؟
مهمترین مسئله این است که کاری کنیم که مردم انتخاب شغل را به ارتکاب جرم ترجیح دهند؛ در حال حاضر وضع اقتصادی مردم خوب نیست، ما نمیگوییم تمام آسیبهای اجتماعی ریشه در اقتصاد دارد اما پایه و اساس همه مسائل در اقتصاد نهفته است.
ما بیشتر درگیر فقر مقایسهای هستیم تا فقر معیشتی، یعنی افراد خود را با دیگران مقایسه میکنند، اگر افراد جامعه رضایتمندی داشته باشند هرگز توجه نمیکنند که دیگران در چه سطحی از دارایی و نداری قرارگرفتهاند. مثلاً اگر فردی پراید دارد و دیگری پورش، شخص اول خود را فقیر بهحساب میآورد.
تعریف فقر معیشتی متفاوت از این است، بهصورت کلاسیک فقیر به شخصی اطلاق میشد که توان برآورده کردن نیازهای اولیه خود را ندارد مانند: خوراک ، پوشاک و مسکن.. اما حالا میبینیم اکثریت مردم برای خوراک و پوشاک در سطح اولیه دچار مشکل نیستند و نمونه بارز آن پروژه دیوار مهربانی بود. بارها میدیدیم لباسهای نو بر روی دیوار میماند و کسی آن را برنمیدارد. پس ما فقر معیشتی نداریم بلکه فقر مقایسهای داریم چون کشور ثروتمندی هستیم و افراد خود را با دیگران مقایسه میکنند.
فقر مقایسهای چگونه به وجود میآید و تبعات آن چیست ؟
فقر مقایسهای زاییده نابرابری و فاصله طبقاتی در جامعه است که نارضایتی ایجاد میکند و ما تا وقتیکه نارضایتی داشته باشیم نمیتوانیم بگوییم جامعه رفاهمندی داریم.
از طرفی زیاد بودن فاصله طبقاتی شأن اجتماعی را مطرح و پررنگ میکند، یعنی طبقات بالا و مرفه جامعه مسائل را از دید خودشان نگاه کرده و شأن اجتماعی را تعریف میکنند و طبقه پایینتر چشم میدوزند تا ببینند طبقه مرفه یا بالا چه چیز را شأن و منزلت میداند تا آن را اجرا کند؛ درنتیجه طبقه پایین جامعه بهجای تولید کردن فرهنگ و سبک زندگی، مصرفکننده کامل میشود. در این جامعه حتی تولید فرهنگ دست متولیان و دستاندرکاران نیز نیست، بلکه تولید فرهنگ دست طبقات بالاست و آن را به مقامات تحمیل کرده و طبقات پایین آن را مصرف میکنند.
حال شخصی که ندارد و قرض میکند تا دارای شأن اجتماعی شود چگونه باید آن را پرداخت کند؟ اینجاست که میبینیم فرد وسایل نامشروع جامعه را برای رسیدن به هدف بهظاهر مشروع جامعه انتخاب میکند. یعنی دزدی میکند، طلاق میگیرد و با مهریهاش برای خودش یک زندگی شخصی پیدا کند تا شأن اجتماعی داشته باشد.
بهعنوان یکی از آسیبهای اجتماعی میتوان به مسئله طلاق اشاره کرد، ابتدا بحث طلاق بود بعدازآن طلاق عاطفی مطرح شد و حالا با پدیده همباشی (ازدواج سفید) مواجهیم این روند چگونه به وجود آمده است؟
متأسفانه فرهنگ جدیدی برای ازدواج در جامعه مد شده است و جامعه ما دچار معضل چند فرهنگی شده است، ما میگوییم فرهنگی غنی است که بتواند نیازهای مردم را برآورده کند در حال حاضر فرهنگ جامعه ما قادر نیست نیاز مردم را برآورده کند. زیرا مردم پول ندارند هزینه تشکیل زندگی بالا -که الآن مد شده- را بدهند درحالیکه فرهنگ ما میگوید شما حق نداری زندگی نامشروع تشکیل دهی؛ در نتیجه فرد به فرهنگی رجوع میکند که با حداقل امکان مالی بتواند نیاز خود را برطرف کند و اگر ازدواج سفید مشکل مردم را حل کند، مد میشود و این نشاندهنده این است ما توان ایجاد بستر مناسب و متناسب بافرهنگ بومی خود را نداشتهایم و در جامعهشناسی به آن بیکفایتی فرهنگی گفته میشود، یعنی فرهنگ نمیتواند توجیهی برای ارضای نیازهای مردم داشته باشد و مردم تولیدکننده فرهنگ شدهاند.
مسئله اصلی ازدواج در جامعه ما مسئله بیاعتمادی است که آسیبهای اجتماعی را دامن میزند؛ وقتی اعتماد نباشد سرمایه اجتماعی پایین میآید و درنتیجه آسیب اجتماعی زیادتر میشود.
یکی از اصلیترین دلایل عدم اعتماد بین مردم اجرا نشدن صحیح قوانین است، ما قوانین بسیار کامل و خوبی داریم اما متأسفانه این قوانین ضمانت اجرایی ندارند درنتیجه فرد خودش برای خود قوانین نانوشتهای وضع میکند و اغلب مواقع به دلیل سهولت این قوانین نانوشته، ضمانت اجرایی آن توسط فرد بسیار بالاست.
با این اوصاف که ذکر کردید، مهمترین و کاربردیترین راهکار برای مواجهشدن با آسیبهای اجتماعی و جلوگیری از رشد آنها در جامعه چیست؟
اگر ما بخواهیم کاری کنیم، ابتدا باید قانون را درست اجرا کنیم نه اینکه اجرای قانون مخصوص گروهی خاص و برای گروهی خاص باشد. قانون را قدرتی بدانیم مافوق اراده من و شما و قانون سلیقهای اجرا نشود. در مرحله دوم ما معتقدیم کل مسائل اجتماعی مثل زنجیر به هم وصل هستند، وقتی اقتصاد خراب است طلاق به وجود میآید بعد اعتیاد و غیره...تا وقتی ما اهداف مشروعی را بهدرستی برای جامعه تعریف نکنیم گروهی از مردم چون وسایل مشروع مثل کار را نمیتوانند داشته باشند از وسایل نامشروع برای رسیدن به هدف جامعه استفاده میکنند. در وهله سوم توسعه باید درونی باشد یعنی ابتدا از روستاها شروع شود نه از شهرها کشورهای توسعهیافته ابتدا توسعه را از روستاها شروع کردند تا به شهرها رسیدند.
شأن اجتماعی را دولت رقم میزند، وقتی یک مسئول خودرویی کشور میگوید من مثل شما پراید سوار نمیشوم یعنی جامعه را وادار میکند اگر پولی به دست قشر جوان رسید بهجای ازدواج و تشکیل خانواده خودرو خود را عوض کند تا شأن اجتماعی داشته باشد. بنابراین مهمترین کار ایجاد رضایتمندی در افراد، توزیع عادلانه ثروت و کم کردن فاصله طبقاتی است که در این صورت هر فرد از جایگاه خود در جامعه احساس رضایت میکند.