معصومه آباد در اینستاگرام خود یادداشتی خطاب به آخوندی وزیر راه و شهرسازی نوشت:
جناب آقای دکتر آخوندی
وزیر محترم راه و شهرسازی
امروز توفیق حضور در مراسم غبار روبی امام زاده عبدلله از نوادگان حضرت امیر المومنین را داشتم (منطقه 9 تهران ) امامزادهای که جدا شدن از بارگاهش برای بسیاری از مردمان آن منطقه همراه با دلتنگی است. محلهای که روی نقشههای شهر تهران فرسودگیش را آشکارا نشان دادهاند، اما آنچه دیده میشد بسیار دردناکتر از آن چیزی بود که در کاغذ به بافت فرسوده نام گرفته است.
فرسودگی تنها یک صفت نیست که بر بخشی از محلات شهر سایه انداخته است. فرسودگی رنج بیپایانی است که هر روز عدهای با آن زندگی میکنند. فرسودگی تنها به خانههای لرزان رو به ویرانی اطلاق نمیشود. فرسودگی زندگی پر مخاطرهی ساکنان آن خانه است. فرسودگی تنها حکایت از ریزدانه بودن پلاکها ندارد. فرسودگی فریاد میکند زندگی در نهایت تنگی از ثانیهها عبور میکند.
همسایههای حرم این امامزاده خادمان بیادعای بودند که امید به شمارا از دل کنده و دل به معجزه بسته بودند. کسی مرا میهمان خانهاش کرد و من شرمنده از پذیرش این میهمانی همراه او راه افتادم. رسیدیم به دالان تنگی که حتی به اندازه شانههای من عرض نداشت. اسم آن دالان کوچه بود. کوچههایی باریک تراز کوچههای آشتی کنان را مردم چه مهربان و مهماننواز بودند اگر من به جای آنها بودم و عضو شورای شهر مهمان من بود او را مقصر تمام مشکلاتم میدیدم و حداقل بار تمام روزهای سختم را چون فریاد بر سرش آوار میکردم. گفتم برایتان بسته تشویقی آوردم که اگر انجام شود خانه و محله شما آباد میشود و خانههاتان لباس نو میپوشد.
اما دیدم آن بسته تشویقی و آن تبلیغ و آن وام و آن بخشودگی عوارض صرفاً پشت میز و در مذاکره در جلسات و در تریبون مصاحبههای رنگارنگ به کار میآید. من اینجا حقیقتی را دیدم که بسته تشویقی شما آن را ندیده، حس نکرده و هیچ زبان مشترکی با آن ندارد. این بستههای تشویقی نه خانهای را نو میکند و نه قادر است لباس کهنهای را از تن محلهای بیرون بیاورد و آن را نو کند.
شرمنده بسته تشویقی شدم که همه مسئولان میدانند در کجا پر میشود. در همین محلات فرسوده. در همین محله امامزاده عبدالله.... .
آقای وزیر، وقت آن است که اعلام کنید بستههای تشویقی به رویاپردازی شباهت دارد تا به راهکاری برای برون رفت از معضل فرسودگی. وقت رفتن بود بچهها مشغول نقاشی بودند خانه هایشان را به رنگ خاکستری میکشیدند. گفتم: بچهها کاغذ چرکنویس برای تمرین احتیاج ندارید؟ کاغذهای بسته تشویقی را گذاشتم کناردستشان... .