در سال ۱۹۵۷، تیمی از استادان روانشناسی در دانشگاه میشیگان، نتایج پژوهشی را منتشر کردند که عقیده مردم آمریکا در مورد افراد ازدواج نکرده را منعکس می کرد. در مورد بزرگسالانی که به خواست خودشان مجرد مانده بودند، ۸۰ درصد از پاسخ دهندگان-اگر بخواهیم از زبانی استفاده کنیم که نویسندگان گزارش از آن استفاده کرده بودند-گفته بودند این «عزب»ها، مجرد مانده اند چرا که «فاسد»، «مریض» و «عصبی» هستند.
این عجیب و البته امیدبخش است که در مدت زمان کوتاهی که از آن سال می گذرد، چگونه همه چیز تغییر کرده است. امروز هم ازدواج، به صورت پیش فرض قطعاً تمهیدی اقتصادی و اجتماعی است به ویژه آنکه اکنون اقسام نامتعارف ازدواج هم در برخی کشورها قانونی شده است. در واقع امروز، کسانی که ازدواج نمی کنند همچنان ننگی پنهان را با خود یدک می کشند و در کمترین حالت، باید سعی کنند خودشان را توجیه کنند. اما در مورد استفاده از واژگانی که می گوید این دسته از افراد بی اخلاق اند و باید درمان شوند چه می توان گفت؟ این یکی این روزها با گرایش هایی دیگر جایگزین شده است.
بخشی از این چرخش به این دلیل رخ داده است که فرهنگ و زبان، هر دو شاهد تغییراتی بوده اند: امروز تعداد بیشتر و بیشتری از افراد و به ویژه زنان هستند که مجرد باقی می مانند و ربکا تریستر، روزنامه نگار در کتاب خود با عنوان «همه زنان مجرد: زنان ازدواج نکرده و برآمدن یک ملت مستقل» به آن اشاره کرده است.
دوران تجرد برخی از زنان اکنون بسیار طولانی تر از دوران تجرد در گذشته است و این البته تنها زنان نیستند که به تجرد روی آورده اند، و آنچنان که جامعه شناسانی مانند اریک کلیننبرگ نوشته اند، مردم این روزها ترجیح می دهند تنها زندگی کنند. این باور که تنها زندگی کردن به معنای زندگی کردن با تنهایی است گاهی اوقات درست به نظر می رسد و با این حال آمریکایی هایی که در موقعیت اقتصادی تنها زندگی کردن هستند، بیش از پیش این کار را می کنند.
بنابراین گزارش، کلیننبرگ و تریستر استدلال کرده اند که این موضوع موجب تغییراتی تاریخی در سیاست و فرهنگ شده است. وقتی پای تنهایی به میان می آید، علی رغم تمام پیشرفت هایی که ما داشته ایم، سال ۲۰۱۶ هم همچنان مانند سال ۱۹۵۷ است: همه چیز به نفع افراد متأهل است. با این همه، اینکه افراد متأهل بخش عمده جمعیت در آمریکا را تشکیل می دهند، در حال تغییر است. سیاست نیز مجبور است و البته تاکنون هم همین را نشان داده که باید خود را با زمانه ای انطباق دهد که تعداد افرادی که مستقل زندگی می کنند، بیشتر و بیشتر می شود.
بخشی از این تغییرات در زبان رخ می دهد. بخش عمده منطق تجرد و ازدواج در میان آمریکایی ها به یک دوگانه بسیار ابتدایی بر می گردد: آیا شما در کلیسا یا نهادی قانونی به ازدواج «بله» گفته اید یا نه؟ اگر گفته باشید متأهل هستید. اگر هرگز این کار را نکرده باشید و اگر قبلاً به شکلی دیگر این کار را کرده باشید، مجرد به حساب می آیید.
این منطق دوگانه و ساده در همه جا، از سیاست های مالیاتی گرفته تا کمدی های رمانتیک به چشم می خورد که می خواهند ازدواج های شما را راست و ریس کنند، و به شما تعهدی برای ماندن در کنار هم بدهند، ویژگی ای که خصیصه ازدواج افراد و به ویژه زنان تلقی می شود.
می توان گفت اکنون که بسیاری ترجیح می دهند شیوه های متفاوتی از زندگی را تجربه کنند، سیاستگذاران نباید به تبلیغ شیوه ای خاص مبادرت کنند. افزون بر این، زبان و واژگان ما نیز باید آماده باشند تا بتواند تفاوت های بسیاری را در باب طیف میان افراد متأهل و مجرد، تشخیص بدهند.
علی رغم همه اینها، تجرد هم ویژگی های خودش را دارد. آنچنان که زندگی و تجربه های امروز ما نشان می دهند، تجرد متضمن طیفی از موقعیت ها و هویت ها است. این هویت زمانی ایجاد می شود که شخص به سادگی ترجیح می دهد تنها زندگی کند و نیازهای اجتماعی اش را از طریق دوستان و خانواده اش تأمین کند و نه از طریق شراکت رمانتیک. تجرد می تواند از این بابت نیز هویت بخش باشد که فرد به انتظار شریک واقعی خود بنشیند و به لحاظ اقتصادی یا اجتماعی فشاری برای تغییر آن احساس نکند. تجرد پس از طلاق و پس از مرگ همسران هم رخ می دهد و بنابراین چیز تازه ای نیست.