به نظر همه چیز عادی میآید. حتی خیلی روشنفکرانه و متمدنانه. می آییم و آثار گنجینهای نقاشی ایران و جهان را در قالب بیلبوردهای بزرگی در سطح شهر به نمایش در می آوریم.
آنقدر ایده جالب به نظر میرسد که رسانه های خارجی هم به تحسین بر می آیند. بزرگترین نگارخانه شهری به همین سادگی در سطح شهر تهران شکل می گیرد. عده ای در این میان بهبه و چهچه هنردوستیشان به گوش فلک میرسد و البته عده ای دیگر میخواهند کارشناسانه به موضوع نگاه کنند. آنها معتقدند از بسیاری موارد بزرگترین نگارخانه شهری را می توان یک رویداد خنثی و البته هزینه کردی بی فایده از سوی متولیان شهری دانست.
البته از نگاهی و از نقطه نظر گسترش و بسط هنر در یک جامعه می توان این رویداد را زمینه ارتقای بصری مردم دانست. مردمی که شاید فرهنگ دیوار را خوب نشناسند. فرهنگ دیوار نگاه کردن به تابلوهای هنری است. بیشتر نگاه کردن برای بیشتر فهمیدن. واقعیت این است که ما کم نگاه میکنیم زود میبینیم و رد می شویم. لااقل آثار هنری را کم نگاه می کنیم. اما آیا می توان بزرگترین نگارخانه شهری را هم از این دریچه نگریست؟
با حسابی سرانگشتی می توان گفت نه! بزرگترین نگارخانه شهری روی بیلبوردهای اتوبانی نصب شده است. مردم در بهترین حالت این آثار را می بینند. نگاه نمیکنند. سرانگشتی اگر حساب کنیم میانگین سرعت 70 کیلومتر بر ساعت شاید خوشبینانه ترین سرعتی باشد که می توان برای یک راننده در اتوبان های تهران متصور شد. راننده در این میانگین سرعت تنها 75 درصد محدوده دید دارد. ورود محیط دید یک بیلبورد تا خروج از آن شاید کمتر از یک ثانیه! حال بگذریم از اینکه اگر سرعت بیشتر شود محدوده دید پایین تر میآید و حتی بیچاره بیلبورد دیده هم نخواهد شد. به همین راحتی میتوان گفت که در روز بیلبوردهای شهری کمتر از چند ثانیه دیده میشوند.
از فرهنگ دیوار گفتیم، فرهنگ دیوار برای تعمق است. دیده شدن برای مدت طولانی. آیا بزرگترین نگارخانه شهری برای طولانی مدت میهمان بیلبوردهای گرانقیمت شهر تهران هستند؟ تصور نمی کنم بیش از چند روز این بیلبوردها توان ماندن داشته باشند وقتی مطاع گرانقیمتی قرار است جای آن بنشیند. چطور می توان با یک هفته یا بیشتر انتظار داشت که آثار شاخص هنری ایران و جهان فرهنگ دیوار را منتقل کنند وقتی بسیاری از دیوار نگاری های شهر تهران با کمال احترام به خالقانشان ضعیف و ابتدایی خلق میشوند.
به عنوان مثال دیوار نگارهای در این شهر نمیتواند به طریقی منعکس کننده آثار برتر نقاشی ایران و جهان برای مثلا شش ماه یا یکسال باشد. اتفاقی که در بسیاری از نقاط دنیا رخ میدهد. گذشته از بودجه انتشار مجدد تابلوهای عریض این رویداد به علاوه هزینه اجاره بیلبوردهای شهری که مطمئنا به واسطه حضور شهرداری در متن این رویداد به حداقل می رسد نحوه انتخاب این آثار مورد بحث است. این آثار با توجه به کدام ادبیات انتخاب و گزینش مورد بررسی قرار میگیرند. به عنوان مثال چه رویکرد فکری مثلاً آثاری از پیکاسو را میتواند در جنوبی ترین نقطه تهران برای نمایش انتخاب کند اما در شمال تهران آثاری از یک خطاط مشخص که گویا تنها هنرمند این حوزه در تاریخ بزرگ خطاطی ایران از دید مجریان این رویداد به شمار میرود انتخاب شود. سؤال بسیار است. مثل آنکه کج سلیقگی است که در ایام شادی ملی و همیشگی ایرانیان به مناسبت نیمه شعبان، شهرمان کمتر رنگ و لعاب نیمه شعبان گرفت یا آنکه سوم خرداد به عنوان جشن ملی کشورمان گذشت و تهران فرقی نکرد برایش که سوم یا چهارم خرداد است.
همه اینها سؤال است که باید متولیان پاسخ دهند اما در نهایت باید این سؤال را مطرح کرد که متولیان این رویداد نمیتوانستند هزینه کرد بزرگترین نگارخانه شهری با هرگونه پیش فرضی را برای شکل دادن به کوچکترین نگارخانه این شهر گسترده مصرف کنند.
بارها گفته ایم و شنیده ایم که تهران هنوز یک نگارخانه استاندارد ندارد. شهرداری متولی شکل دادن به این اتفاقات است. این یک واقعیت است که هزینه کرد با نگاه کارشناسانه منجر به جریان هنری خواهد شد. نمایش هایی از این دست واقعاً نمیتواند گرهای از مشکلات این حوزه باز کند.
نگارخانه شهری خوب است اما وقتی نگارخانه ای استاندارد از نقطه نظر نمایش آثار هنری هم در شهر وجود داشته باشد! شاید کوتاهترین کلام برای رساندن این موضوع که محل این هزینهکردها، اشتباهی است همین است که خانه از پای بست ویران است / خواجه در فکر نقش دیوار است.