اما فاجعه زمانی روی داد که خانم کاروکی در 52 سالگی بیناییاش را به خاطر دیابت از دست داد و همه برنامههای آنها را به هم ریخت. او افسرده و گوشهگیر شد و در خانه، مسیر انزوا را در پیش گرفت. آقای کاروکی که تحمل دیدن همسرش در این وضع را نداشت، تلاش زیادی کرد تا راهی برای دلخوشی و تشویق همسرش پیدا کند، تا اینکه یک ایده زیبا به ذهنش رسید.
او تصمیم گرفت یک باغ گل بکارد تا همسرش بتواند از بوی آن لذت ببرد و او را تشویق کند که از خانه خارج شود و بار دیگر لبخند بزند.
پس از دو سال سختکوشی و پرورش هزاران گل، او به هدفش رسید. تا به حال 7000 نفر از سراسر جهان به آنجا رفتهاند تا نتیجه یک داستان عاشقانه واقعی را از نزدیک ببینند.