ساعت 4 بعد از ظهر است که به باقرشهر میرسم، کاغذی که در دست دارم مرا به سمت جادهای فرعی هدایت میکند؛ پس از پرس و جوی فراوان به خانهای میرسم که در آن زنی با دو فرزند 7 و 10 ساله خود تنها و بدون سرپرست زندگی میکنند.
پدر خانواده به جرم حمل مواد مخدر به 2 سال و 6 ماه حبس و 22 میلیون تومان جریمه محکوم شده و در زندان فشافویه تحمل کیفر میکند و خانواده 3 نفره خود را که حالا مادربزرگ هم به آنها اضافه شده با مشکلات ریز و درشت زندگی تنها گذاشته است.
وارد خانه میشوم، هانیه دخترک 7 ساله قصه با لبخند به استقبالم میآید، فضای 40 متری خانه با دو فرش و یک بخاری پر شده است؛ مادربزرگ گوشهای از اتاق نشسته و با چهرهای مهربان و لبخندی بر لب خوشآمد میگوید.
هانیه کیسه میوه را از دستم میگیرد و به سمت آشپزخانه میدود؛ منور خانم مادر خانواده کنارم مینشیند و با نگاهی پر از شرم و اندوه به زمین خیره میشود.
از او در مورد وضعیت فعلی زندگیاش میپرسم، اشک از چشمانش سرازیر میشود، با گوشه روسری اشک را از چشمانش پاک میکند و میگوید: برای همین 40 متر جا 3 میلیون تومان پول پیش دادهام و ماهانه 470 هزار تومان اجاره میدهم؛ برای پرداخت اجاره خانه خیلی مشکل دارم و گاهی مجبورم چندجا کار کنم تا کرایه خانه عقب نیفتد.
دستانش را نشانم میدهد، قرمز شده و پوست انداخته و لا به لای انگشتانش زخمهای کوچکی خودنمایی میکند.
در همین لحظه هانیه و مهدی 10 ساله با یک سینی چای و یک ظرف میوه وارد اتاق میشوند، نگاه مهدی پر از غروری مردانه است و وقتی از او میپرسم در غیاب پدر چه کمبودی دارد با همان غرور مردانه تمام آرزوها و کمبودهایش را زیر پا میگذارد و با صدایی لرزان میگوید: کمبودی نیست!
اما هانیه با همان شیطنت نگاهم میکند و میگوید: خاله کمبود یعنی نداشتن؟ سرم را به علامت تأیید تکان میدهم، به سمت مهدی برمیگردد و می گوید: خب تلویزیون کمبوده دیگه! بعد به من نگاه میکند و میگوید: خاله من نمیتونم کارتن و فیلمهایی که دوستام نگاه میکنن را ببینم چون تلویزیون نداریم و من در پاسخ به هانیه لبخند تلخی میزنم و قول میدهم هرطور شده یک تلویزیون برایشان تهیه کنم.
منور خانم از سختی تأمین هزینه نان و غذا و نداشتن اجاق گاز مناسب و تلویزیون برایم میگوید؛ بعد نزدیکتر میشود و طوری که مهدی صدایمان را نشنود، میگوید: چند وقتی است که کیف مدرسه مهدی پاره شده، چندین بار آن را دوختهام ولی هر بار جای دیگرش پاره میشود.
سکوت میکنم و به هانیه چشم میدوزم که با شیطنت پرتقال را به سمت مهدی پرتاب میکند...
خیرین و نیکوکاران میتوانند برای کمک به این خانواده با شماره تلفن 02188300403 انجمن حمایت از زندانیان تماس حاصل کنند.