پلیس دهم دی سال ٩٣ باخبر شد مردی به نام کاوه در انباری به قتل رسیده است. آثار برجایمانده روی گلوی این مرد نشان میداد او خفه شده است و جراحتهای روی بدن او نشان میداد او ابتدا درگیر شده و سپس به قتل رسیده است. بررسیهای پلیسی و بازجویی از نزدیکان کاوه فاش کرد کاوه با مردی به نام شروین اختلافات شدیدی داشته است و روز حادثه آنها با هم درگیر شدهاند.
پسر مقتول در بازجوییها به پلیس گفت: وقتی برای کمک به پدرم به انبار آمدم، کسی آنجا نبود و جسد را پیدا کردم. اما در چند روز گذشته، پدرم با مردی صحبت میکرد و متوجه شده بودم اختلافاتی با هم دارند البته پدرم درباره اینکه با چه کسی صحبت میکند، حرفی نزد و من هم فکر نمیکردم مسئله مهمی باشد اما حالا فکر میکنم کسی که با پدرم درگیری داشت، در این قتل نقش دارد. پلیس متوجه شد نام مرد مظنون شروین است. با انتقال جسد به پزشکی قانونی و آغاز ردیابیها و بررسی آثار برجایمانده در صحنه جرم، تحقیقات ادامه داشت که شروین خود را به مأموران معرفی کرد و گفت قاتل کاوه است. او گفت: من کاوه را کشتم؛ ما با هم اختلافات شدیدی داشتیم. متهم در بازجوییها گفت: او از من پول گرفته بود که در بازار ارز سرمایهگذاری کند و سودش را بدهد اما بعد از مدتی زیر حرفش زد و به من گفت پول را نگرفته و اصلا پولی در کار نیست. روز حادثه وقتی رفتم با او صحبت کنم، از عصبانیت نتوانستم خودم را کنترل کنم و آنقدر گلویش را فشار دادم که خفه شد.
با اعتراف شروین و بهدستآمدن سایر مدارک و شواهد موجود در پرونده، کیفرخواست علیه متهم صادر شد و هیأت قضات برای رسیدگی به این پرونده تشکیل جلسه دادند. در ابتدای جلسه، نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و خواستار صدور حکم قانونی شد. سپس نوبت به اولیایدم رسید؛ پسر مقتول که جسد پدرش را پیدا کرده بود و سایر اولیایدم در جایگاه حاضر و خواستار صدور حکم قصاص شدند. پسر مقتول به هیأت قضات گفت: من جسد پدرم را پیدا کردم و لحظهای که جنازه را دیدم هرگز فراموش نمیکنم. این مرد باید تاوان کاری را که با ما کرده است، بدهد.
سپس نوبت به متهم رسید؛ او اتهام قتل عمد را قبول کرد و گفت: سالها بود که کاوه را میشناختم و به او اعتماد داشتم. چند روز قبل از روز حادثه به من گفت قیمت دلار در بازار مرتب بالا میرود و اگر پول داشته باشی و سرمایهگذاری کنی، میتوانی سود زیادی به دست بیاوری. من هم قبول کردم. سه میلیون پول داشتم، آن پول را به کاوه دادم تا دلار بخرد. حدود یک هفته از زمانی که پول را داده بودم گذشته بود که صاحبخانه به سراغم آمد و گفت باید پول پیش خانه را بدهم. راستش من پول پیش خانه را گرفته و به کاوه داده بودم و وقتی صاحبخانه از من خواست پول را برگردانم، چارهای نداشتم جز اینکه قبول کنم وگرنه باید وسایلم را در خیابان میگذاشتم و در خیابان زندگی میکردم. به سراغ کاوه رفتم و پول را خواستم، اول گفت میدهد اما وقتی دید مصر هستم و دست برنمیدارم، گفت اصلا کدام پول؟ من از تو پولی نگرفتم، اگر پول به من دادی رسیدش را نشانم بده که متأسفانه من هم رسید نداشتم. به او گفتم تو به من رسید ندادی، گفت به خاطر اینکه تو به من پول ندادی. سر این موضوع با هم درگیر شدیم و دعوا کردیم، من هم کنترل خودم را از دست دادم، گلویش را فشار دادم تا خفه شد؛ البته نمیخواستم او را بکشم، میخواستم وادارش کنم پولم را پس بدهد. زمانی که صدای قدمهای پای پسر مقتول را شنیدم، از ترس فرار کردم. متهم گفت: از کرده خودم پشیمان و خواستار بخشش از سوی اولیایدم هستم. با توجه به درخواست اولیایدم و مدارک موجود در پرونده، هیأت قضات وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند. رأی صادره مورداعتراض متهم قرار گرفت و او تأکید کرد قصد کشتن نداشته است. این پرونده برای رسیدگی به شعبه ١٦ دیوانعالی کشور فرستاده شد. قضات دیوان بعد از بررسی این پرونده اعتراض متهم را وارد ندانستند و رأی صادره را تأیید کردند. این پرونده با توجه به تأیید رأی به دادسرای جنایی تهران، شعبه اجرای احکام ارسال شد و بعد از انجام مرحله استیذان، نام شروین در فهرست انتظار قصاص قرار خواهد گرفت.