به گزارش افکارخبر به نقل از به دخت، برطبق آمار سازمان بهداشت جهانی ، در هر ۱۸ ثانیه یک زن مورد خشونت قرار می‌گیرد. گاه این خشونت در مکان های بسته وزیر سقف خانه‌ها اتفاق می‌افتد که متأسفانه در بسیاری از موارد پنهان باقی مانده وبه دلیل عدم حمایت از جانب مسئولان ونزدیکان فرد ، متعاقبا تکرار می‌شود وهمین امر سبب بروز صدمات و عوارض ناگواری بر سلامت جسمی و روانی فرد خشونت دیده شده که دیگر افراد خانواده را تحت تأثیر قرار می‌دهد. دکتر مریم رسولیان روان پزشک واستاد دانشگاه علوم پزشکی ایران از تأثیرات شدید این معضل صحبت کرده و راهکارهای مقابله با این آسیب را بیان کرده‌است.

 

انواع خشونت خانگی

دکتر مریم رسولیان در خصوص انواع خشونت بر علیه زنان در خانواده گفت:خشونت خانگی اغلب دردرون خانه وبین افراد خانواده اتفاق می‌افتد.اگرچه بیرون از خانه هم امکان وقوع آن هست لیکن بیشتردر درون خانواده بین افراد ایجاد می‌شود. گفتنی است شایع ترین نوع این خشونت علیه همسران است ولی خشونت علیه سالمندان و فرزندان هم از مصادیق خشونت خانگی به شمار می‌آید.

وی افزود: شایع ترین خشونت در خانواده، خشونت مرد بر علیه زن است.البته در نوع خشونت غیر فیزیکی باز مردان آمار بیشتری به خود اختصاص داده‌اند؛لازم به ذکر است که ملاک خشونت خانگی مواردی نظیر:تهاجم فیزیکی به هر نوع، پرت کردن،هل دادن ،پرتاب اشیا به یکدیگر وکتک زدن است که در همه اینها یک نوع رفتار پرخاشگرانه وجود دارد. این موارد از سوی مردان بیشتر اتفاق می‌افتد،لیکن از جانب زنان هم دیده می‌شود ولی شیوع کمتری دارد.

 

ابعاد گسترده خشونت خانگی

دکتر رسولیان ضمن بیان این نکته که خشونت های غیر فیزیکی که شامل خشونته ای روانی و رفتاری است هم از مصادیق دیگر خشونت هستند افزود:توهین، ناسزا، تحقیر،خشونت های اجتماعی که شامل محدود کردن رفت وآمد همسر است، کنترل وضعیت اقتصادی همسر و نظارت برنحوه خرید وقرار دادن او در تنگنای مالی همه از مصادیق خشونت رفتاری علیه همسر است، نوع دیگری از خشونت، خشونت جنسی است که رابطه بر خلاف میل همسر و با توسل به زور صورت می‌گیرد.

این روانپزشک در ادامه گفت:معمولا در مقایسه با میزان رویارویی زن ومرد با انواع خشونت، زنان حدود ۲۰ درصد تجربه خشونت فیزیکی را در طول عمر داشته‌اند و این آمار در مورد مردان حدود ۷درصد است. در مورد خشونت کلامی این آمار فرق داشته بطوری که زنان حدود ۳۰درصد و مردان حدود ۱۵ درصد با این نوع خشونت مواجه شده‌اند.

رسولیان در خصوص تأثیرات روانی خشونت اظهار کرد: مضاف بر آسیب های جسمی ناشی از خشونت بر زنان، آسیب های روانی بسیاری در این خصوص ایجاد می‌شود وآمار این آسیب اغلب بسیار بیشتر از آن چیزی است که مردم بطور طبیعی تصور می‌کنند، بطوری که ضایعات جسمی شدیدی بر اثر خشونت فیزیکی ایجاد شده که حتی در مواردی منجر به مرگ شده است.

 

موج انفجاری

از طرفی دیگر تأثیرات روانی این خشونت بر روی زنان وحتی مردان خانواده وکودکان بسیار ناگوار است. شاید در وهله نخست اثرات این آسیب تنها بر قربانی خشونت احساس شود لیکن این تأثیر بر روی کل خانواده ایجاد شده وحتی همسری که مرتکب خشونت شده را درگیر می‌کند. اضطراب، افسردگی و استرس پس از ضربه یا موج انفجاری شدن که بصورت ترس و اضطراب شدید از وقوع پرخاشگری‌های بعدی است همه از عوارض خشونت بر روان فرد واطرافیان او است.

این استاد دانشگاه درادامه عنوان کرد: این استرس و اضطراب بر خواب فرد ،فعالیت های اجتماعی وفردی او اثر گذاشته وزندگی او را مختل می‌کند. علاوه بر این افسردگی در میان این افراد شیوع بالاتری پیدا کرده و بر روی وظایف مادری،همسری ومسئولیت هایی که فرد در جامعه دارد تاثیر می‌گذارد.در این حالت آثار و عوارض زیان بخش بسیاری ایجاد می شود ودر حد یک افسردگی خلاصه نخواهد شد.

این اتفاقات بر روی مرد که مرتکب خشونت شده اثر گذاشته وسلامت روانی او هم به خطر می‌افتد؛ بر همین اساس است که مداخله در این امر ضرورت دارد و فضای یک خانواده را بهتر می‌کند.

 

نگرش فرهنگی، نه مشکل روان شناختی

مهمترین وجهی که در خشونت خانگی به آن پرداخته می‌شود، نگرش فرهنگی است.در بیشتر افرادی که اقدام به رفتارهای پرخاشگرانه می‌کنند، مشکلات روان پزشکی دیده نمی‌شود چرا که این افراد تنها به همسر این خشونت را ابرازمی کنند در حالیکه اگر مشکل روانی وجود داشت این پرخاشگری نسبت به همه افراد صورت می‌گرفت ؛از این رو درصد کمی از افراد که پرخاشگری می‌کنند،دچار مشکلات روان‌ شناختی هستند. ‌

 

آگاه سازی افراد لازم است

وی در ادامه با بیان این نکته که تفکرات فرهنگی منسوخ رایج در کشور به بروز خشونت از سوی مردان دامن می‌زند گفت: بر اساس این تفکرات نقش مرد به عنوان نقش غالب در خانواده تعیین شده و به مردان این حق داده می‌شود که امر صادر کرده وزنان هم ازآنها اطاعت کنند واگر غیراز این رفتار صورت بگیرد،اعمال رفتار پرخاشگرانه منعی از جانب آنها نداشته باشد .به همین دلیل یکی از مداخلات ضروری واصولی آگاه سازی افراد است.

 

ادراک خشونت

برپایه یکی از تحقیقات انجام شده در این زمینه، بحثی تحت عنوان خشونت ادراک شده مطرح شده است وآن زمانی است که علاوه بر ایجاد خشونت، فرد دردرون خود احساس می‌کند که یک قربانی است.اینکه فردی بگوید که قربانی خشونت است یا خیر، لزوما مساوی با این نیست که حتما رفتار خشن بر روی او اعمال شود. حدود ۴۰ درصد از زن ها با خشونت مواجه شده‌اند وتنها ۲۰درصد از آنها گفته‌اند که قربانی خشونت هستند.این به این معنی است که تمامی زن های قرار گرفته در معرض این آسیب خود را قربانی خشونت نمی‌دانند. با بررسی انجام شده بر روی هر دو گروه(آنهایی که خود را قربانی می‌دانند و آنها که نمی‌دانند)مشخص شد که هر دو گروه به یک میزان آسیب روحی را متحمل شده‌اند. بنابراین فرد چه بداند مورد خشونت واقع شده و چه نداند،آسیب های آن را دریافت کرده است.

 

خشونت و باورهای فرهنگی

وی افزود: برخی از جامعه شناسان معتقدند که خشونت اعمال شده با قبول باورهای فرهنگی آسیبی را متوجه فرد نمی‌کند زیرا یک امر پذیرفته شده است ،در حالی که بر اساس این تحقیق نشان داده شده است که حتی زمانی که فرد به خشونت اعمال شده نسبت به خود آگاه نیست به همان میزان ضربه می‌خورد که فرد واقف به خشونت لطمه می‌خورد. چه بسا این آسیب بیشتر باشد زیرا کسی که آگاه است درصدد حل مشکل خود برمی‌آید، در حالی که فرد نا آگاه خود را درمانده وقربانی دانسته وضرر وزیان بیشتری خواهد دید.

 

مداخله ضروری است

بسته به مرحله‌ای که فرد درآن قرار دارد می‌توان برای درمان مداخله کرد.هر نوع تغییر رفتاری در جهت کاهش اثرات خشونت در زندگی فرد باید همراه با آمادگی باشد. درمان افسردگی، اضطراب مستقل از خشونت به فرد کمک می‌کند وعزت نفس بهتری برای فرد فراهم می‌کند واز این افکار که خود را مقصر وقربانی دانسته واحساس گناه می‌کند او را نجات می‌دهد. زیرا این موقعیت باعث می‌شود فرد در سطح اجتماع خود را مقصر دانسته واین مساله را مخفی کند و این سیر مخفی کاری باعث می‌شود این خشونت تکرار شود.برای اینکه خشونت مخفی نشود لازم است فرد عزت نفس داشته باشد وخود را مستقل از این مساله ببیند. در جریان مشاوره سعی می‌شود فرد عزت نفس را به دست بیاورد و برای حفظ زندگی مساله را مدیریت کند.

 

خشونت گر هم نیاز به کمک دارد

در اکثر مواردی که فرد خشونت می‌بیند، هم قربانی و هم فرد خشونت گر نیاز به مداخله درمانی دارند و ما نباید تنها یک طرف مساله را مقصر بدانیم ودیگری را کاملا مبرا کنیم و بهتر است به هردو کمک شود که رفتار خود را اصلاح کنند.لازم به ذکر است که این بحث در ارتباط با افرادی مطرح شد که هیچ گونه اختلال روانی و مساله جدی روانی ندارند و عوامل دیگری نظیر باورهای فرهنگی، استرس اجتماعی و یا روش های تربیتی در بروزرفتارهای خشونت آمیزآنها دخیل بوده است

 

خشونت ناشی از اختلال روانی

این استاد دانشگاه درادامه گفت: در مواردی خشونت ناشی از وجود بیماری های روانی است. این میزان از موارد خشونت حدود ۱۲ درصد است. در برخی موارد دلایل خشونت این افراد از مشکلات درونی ناشی شده و ربطی به مشکلات بیرونی ندارد. لیکن گروه بیشتری از آنها به دلیل تحریک پذیری که دارند مرتکب رفتار خشونت آمیز می‌شوند. بطور مثال فرد در خانه را می‌زند و در دیرتر از حد معمول باز می‌شود واو طولانی مدت پشت در می‌ماند. بطور طبیعی هر فردی که این حالت را تجربه می‌کند ممکن است دچار استرس شود ولی با خود گمان می‌کند حتما دلیلی وجود دارد ولی فرد تحریک پذیر به محض اینکه در باز می‌شود عصبانی شده ورفتار خشونت آمیز بروز می‌دهد و گاه این رفتار بسیار خشن است.

وی افزود:لازم به ذکر است که افرادی که به دلیل بیماری رفتار خشونت آمیز مرتکب می‌شوند تنها نسبت به همسر خشونت نمی‌کنند بلکه در مقابل سایرین هم این کار را می‌کنند. بر این اساس گستردگی، شدت و فواصل زیاد ارتکاب رفتار خصمانه بیانگر وجود دلایل زمینه‌ای روانی در بروز رفتار خشونت آمیز است.

 

آمارها چه می‌گویند؟

دکتر رسولیان در خصوص آمار به دست آمده از موارد خشونت عنوان کرد: درحدود ۴۰ درصد از موارد مردان و حدود ۵۳ درصد زنان اقرار کرده اند که در معرض خشونت هستند. حال از این تعداد ۵۳ درصداز زنان، ۳۳درصد تجربه خشونت جسمی داشته اند درحالی که همین آمار در مردان ۱۳درصد است. از این جهت تفاوت خشونت زن ومرد بسیار است.

در مورد اعمال محدودیت در رفت وآمد با فامیل ۲۱درصد زنان و ۱۷ درصد موارد مردان در معرض خشونت قرار گرفته اند. این از مواردی است که تقریبا در زن ومرد مشابه است. رفتار دیگری که در زن ومرد تقریبا مشابه است قهر کردن است و این رفتار ۵۰درصد از سوی مردان واز جانب زنان ۴۸ درصد است. تنها موردی که در مورد رفتار خشونت آمیز در زنان بیشتر بوده است تهدید به خودکشی است که این امر به هردو طرف استرس وارد می‌کند و رقمی حدود ۶درصد زنان و۵/۳ درصد مردان اختصاص یافته است.