آرمان گرایی واقع بینانه در قیام امام حسین (ع)

به گزارش افکارخبر، علی سعد در یادداشتی نوشت: در برخی تحلیل های قشری از قیام امام حسین (ع)، حرکت ایشان یک حرکت عاشقانه صرف توصیف می شود که الزاماً با عقل و منطق سازگار و قابل تبیین نیست و تلویحاً مجموع اقداماتی که امام (ع) و یارانش با شروع حرکت از مدینه به سوی کوفه انجام دادند را غیر قابل درک از سوی انسان های عادی تلقی می کنند. اگرچه باید اذعان کرد که همه اقدامات امامِ (ع) متصل به دریای بی کران فضیلت و بصیرت به طور کامل برای انسان عادی قابل درک نیست، ولی اینگونه هم نباید تلقی گردد که حرکت امام حسین (ع) حرکتی غیر عقلانی و بی منطق بوده است. لذا در این مجال تلاش است که برداشتی واقع بینانه از حرکت امام حسین (ع) به سوی آرمان هایش بیان شود.

 

نقل است زمانی که پیامبر (ص) در جنگ با قبیله هوازن می جنگیدند فرمودند: اسلام هیچ گاه به علت قلّت عدد شکست نخواهد خورد، خطر این است که اسلام مثل پوستین وارونه پوشیده شود و زننده شود تا بتوانند به آن خیانت کنند و آن را زیر پا بگذارند. در زمان حکومت یزید دقیقاً چنین شرایطی برای اسلام رخ داده بود. حکومت به اسم اسلام بود و خلیفه لقبش امیر المومنین بود ولی نه خبری از اسلام بود و نه اجرای احکام اسلامی. امام حسین (ع) نیز در توصیف آنان گفته بود که «الدین لعق علی السنتهم» یعنی دین برای اینان فقط یک بازی زبانی است. یاران گذشته امام علی (ع) اکنون به خدمت خلافت اشرافی بنی امیه در آمده بودند و چه تلخ است دانستن اینکه شمر ابن ذی الجوشن از فرماندهان امام علی (ع) در جنگ صفین بود.

 

درست است که پیامبر اکرم (ص) حکومت اسلامی را از خود به یادگار گذاشته بود ولی اینگونه نیست که خداوند تضمین سلامت و عدم انحراف حکومتی را بدهد و اگر مردمانش و خواصش منحرف شوند به جایی می رسد که فقط نامی از اسلام باشد و عملاً همان حاکمیت قبلی جاهلیت باز گردد همانگونه که بر سر حکومت پیامبر بعد از رحلتش آمد.

 

حال باید پرسید که آیا اباعبدالله یک آرمانگرای صرف بود و مردم به دلیل واقع بین نبودن امام (ع) با او همنوا نشدند؟ پاسخ به این سوال به طور روشنی خیر است زیرا امام از یک حکومت آرمانی و موهومی سخن نمی گفت. در طول 10 ساله حکومت پیامبر اکرم (ص) مردم حکومت واقعی اسلامی را دیده بودند و و در دوران پنج ساله حکومت امام علی (ع)، طعم حکومت دینی را چشیده بودند. پس هم امام حسین (ع) سخنان واقعی و عملی را در خصوص شیوه حکومت بیان می کرد و هم مردم می دانستند حکومتی که امام حسین (ع) از آن دم می زند یک حکومت قابل پیاده سازی است.

 

در چنین شرایطی بود که امام حسین (ع) عَلَم مخالفت با حکومت یزید را بلند کرد زیرا اگر این مخالفت انجام نمی شد دیگر چیزی از اسلام باقی نمی ماند. حکومت یزید با حکومت خلفای راشدین هم قابل مقایسه نبود و یزید به طور واضحی احکام دین را نقض می کرد به همین دلیل بود که مواجهه ائمه نیز با آنها متفاوت بود. باید این را نیز دانست که در زمان قیام اباعبدالله این طور هم نبود که امام (ع) راه دیگری داشته باشد و بتواند با حکومت یزید لامذهب کنار آید و با پذیرش حکومت یزید در کنار آن به انجام تکلیف امر به معروف و نهی از منکر بپردازد زیرا امام علی (ع) فرموده بودند که بزرگترین و مهمترین امر به معروف و نهی از منکر آن است که خطاب به حاکمان جامعه باشد و اشکالات و خطایای عملکرد حکومت را بیان کند. فلذا امام با مخالفت با یزید برای رساندن صدای اسلام واقعی و مفتضح کردن دستگاه یزید، تن به شهادت خود و یارانش و همچنین اسارت اهل بیتش داد تا از این طریق مردم را بیدار کند.

 

لذا باید گفت که در نتیجه جنگ هم اباعبدالله پیروز واقعی بود. برای بیشتر روشن شدن این مطلب به روایتی از امام سجاد بسنده می شود. وقتی امام سجاد پس از حادثه کربلا به کوفه برگشت، ابراهیم بن طلحه از سران جناح های اموی به سمت امام آمد و با طعنه به ایشان گفت: چه کسی پیروز شد؟ امام (ع) پاسخ عمیقی به وی داد که نشان از موفق بودن قیام در رسیدن به اهدافش را داشت. امام فرمود: وقت نماز که شد و مجبور بودی اذان و اقامه بگویی و نام محمد (ص) را بر زبان جاری کنی آن وقت خواهی دانست که چه کسی پیروز و برنده این نبرد است! یعنی امام (ع) افق دیدش را با ماندگاری اسلام هم جهت می کند و نه شهید شدن برادر و اهل بیت.

 

در جمع بندی باید گفت که اینکه در خصوص راه امام حسین (ع) تلویحاً گفته می شود که راهی صرفاً آرمانی و نه واقع گرایانه بود و آنچه که ایشان مطرح می کرد به طور واقعی قابل اجرا نبود با واقعیت سازگار نیست. زیرا هم شیوه حکومتی که امام (ع) از آن دم می زد حکومتی بود که قبلاً تجربه شده و هم اینکه در مسیری که برای قیام پیمود تنها مسیر و تنها راه برای امر به معروف و نهی از منکر حکومت و بیدار کردن مردم زمانش بود.