به گزارشافکارنیوز،قلب انسان مانند چراغی است نورانی که به وسیلۀ معاصی پردههای غبار بر روی آن پوشیده، و مقدار غبار بر حسب قلت و کثرت معاصی است؛ باید با توبه این غبارها را زدود و قلب نورانی خود را نمایان کرد و لذا توبه کردن قلب را پاک و معاصی را میشوید؛ همانطوری که پاک کردن چراغ، چراغ را نورانی مینماید.
«إِن اللهَ لا یُغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتى یُغَیرُوا ما بِأَنْفُسِه» اگر صفات باطنى انسان تغییر کند خدا هم مقدرات انسان را عوض مىکند. قلوب اگر توأم باشد با نفاق و بخل حرص و شرک و خودبینى و خودپرستى، مقدرات انسان طبق همین قلبهاى آلوده و سیاه بنحوى مقدرخواهد شد؛ و اگر وجهه قلب تغییر کرد و تبدیل کرد، این خصوصیاتش مبدل به توحید و صفا و انفاق و ایثار و گذشت و عبودیت و حال ذُل و مسکنت نسبت به ساحت پروردگار شد، مقدرات چیز دیگر خواهد شد. گزیده بیانات مرحوم علامه آیةالله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی که در یکی از شبهای قدر رمضان المبارک ۱۳۶۹ قمری ایراد کرده اند(برگرفته از کتاب مطلع انوار)
در ادامه می آید: بسم الله الرحمن الرحیم و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام الدین یا ایها الذین امنوا تُوبوا إلی الله تَوبةً نصوحاً عسی ربکُم ان یُکفر عنکُم سیئاتکم(۱) «اى کسانى که ایمان آوردهاید! توبه کنید به سوى خداوند، توبه خالص و جدى. امید است که پروردگار شما از گناهان شما درگذرد.» توبه کردن یکی از واجبات شریعت مقدسه اسلام است؛ «و توبوا إلی الله جمیعاً؛ و همگی به سوی خداوند توبه و رجوع نمایید.»(۲) قلب انسان مانند چراغی است نورانی که به وسیلۀ معاصی پردههای غبار بر روی آن پوشیده، و مقدار غبار بر حسب قلت و کثرت معاصی است؛ باید با توبه این غبارها را زدود و قلب نورانی خود را نمایان کرد. و لذا توبه کردن قلب را پاک و معاصی را میشوید؛ همانطوری که پاک کردن چراغ، چراغ را نورانی مینماید.
محو و نابود کردن توبه، صور گناهان را در عالم برزخ
[قال عَن أبِیجَعفَرٍ علیه السلام]: «التائِبُ مِنَ الذنبِ کَمَن لا ذَنبَ لَه؛ توبه کننده از گناه، تو گویی مانند کسى میباشد که اصلاً گناه ننموده است.»(۳) تمام اعمال انسان از خوب و زشت در عالم برزخ ثبت و ضبط است؛ نه تنها صورت کتبی آنها بلکه صور خارجی آنها. مثلاً مصلی، طریق وضو گرفتن و نماز گزاردن و صدا کردن و کلمات، عیناً عکس از اعمال او برداشته شده و در عالم برزخ ثابت میماند. بنابراین تمام دقائق عمر حتی نفس کشیدن و خوردن و خوابیدن، عکسهای مرتبی از آنها در عالم برزخ است و یک قسم شهادت هم در روز قیامت چنین است. مثلاً در جلوی چشم زانی همان فرش که بر روی آن زنا کرده، خود را و طرف خود را در روی آن میبیند با تمام جزئیات؛ دیگر جای انکار برای او نمیماند. توبه آن عکسها و آن صور را محو و نابود مینماید و در روز قیامت جز خدای علی أعلی، کسی را بر معصیت انسان اطلاعی نیست. عَن معاوِیةَ بنِ وَهبٍ، قال: سَمِعتُ أباعبداللهِ علیه السلام یَقولُ: «إذا تابَ العَبدُ تَوبَةً نَصوحًا أحَبهُ اللهُ فَسَتَرَ عَلَیهِ فِی الدنیا و الآخِرَةِ.» فَقُلتُ: و کَیفَ یَستُرُ عَلَیهِ؟ قالَ: «یُنسِی مَلَکَیهِ ما کَتَبا عَلَیهِ مِنَ الذنُوبِ، و یُوحِی إلَی جَوارِحِهِ اکتُمِی عَلَیهِ ذُنُوبَهُ، و یُوحِی الله تعالی إلَی بِقاعِ الأرضِ اکتُمِی ما کانَ یَعمَلُ عَلَیکِ مِنَ الذنُوبِ؛ فَیَلقَی اللهَ حِینَ یَلقاهُ و لَیسَ شَیءٌ یَشهَدُ عَلَیهِ بِشَیءٍ مِنَ الذنُوبِ.»
«شنیدم از حضرت امام جعفر صادق(ع) که میفرمود: چون بنده اى از بندگان خدا توبه جدى و واقعى بنماید، خداوند او را دوست میدارد و در دنیا و آخرت بر روى گناه او پوششى مى کشد و آن گناه را در زیر آن پوشش پنهان میکند. من عرض کردم: چگونه آن گناه را خداوند نسبت به او مستور و پوشیده میدارد؟ حضرت فرمودند: دو فرشته اى را که بر نوشتن اعمال او گماشته هستند به فراموشى مى اندازد، که آنچه را که نوشته اند فراموش کنند و خداوند به اعضاء و جوارح این گنهکار وحى میکند که: گناه او را پنهان کنید! و خداوند به محلهاى مختلف زمین که بر آنها گناه کرده است وحى میکند که: آنچه را بر روى شماها انجام داده است بر او پنهان کنید! و بنابراین چنین گنهکار تائبى خداوند را در مقام و موقف لقاء، ملاقات و دیدار میکند در حالى که هیچ چیزى که بر علیه او شهادت به گناهانش دهند وجود ندارد.»
رحمت و مغفرت پروردگار علت آمرزش انسان از هر گناهی که توبه کند
انسان از هر گناهی توبه کند آمرزیده میشود؛ زیرا که خداوند بخیل نیست، و دریای رحمت و مغفرت او پایان ندارد. چون میبیند این بنده حقیر ضعیف با نهایت عجز و مسکنت از معاصی خود پوزش میخواهد او را خواهد آمرزید. عَن جابِرِ بنِ عَبدِاللهِ الأنصارِی قالَ: جاءَتِ امرَأةٌ إلَی النبِی صلیَ اللهُ علیهِ و آلهِ و سَلمَ فَقالَت: یا نَبِی اللهِ! امرَأةٌ قَتَلَت وَلَدَها هَل لَها مِن تَوبَةٍ؟ فَقالَ صلیَ اللهُ علیهِ و آلهِ و سلمَ لَها: «و الذی نَفسُ مُحَمدٍ بِیَدِهِ لَو أنها قَتَلَت سَبعِینَ نَبِیا ثُم تابَت و نَدِمَت و یَعرِفُ اللهُ مِن قَلبِها أنها لا تَرجِعُ إلَی المَعصِیَةِ أبَدًا، یَقبَلُ اللهُ تَوبَتَها و عَفا عَنها؛ فَإن بابَ التوبَةِ مَفتُوحٌ ما بَینَ المَشرِقِ و المَغرِبِ و إن التائِبَ مِنَ الذنبِ کَمَن لا ذَنبَ لَهُ.»(۵)
جابر بن عبدالله انصارى گفت: زنى نزد پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: ای پیغمبر خدا! زنى فرزند خود را کشت، آیا برای او راهی به سوی توبه است و آیا توبه او قبول میشود؟ پس آن حضرت به او فرمود: قسم به خداوندى که جان محمد به دست اوست، که اگر او هفتاد پیغمبر را کشته باشد، بعد از آن توبه کند و پشیمان شود و خداوند از باطن او بداند که بدان گناه هرگز باز نمیگردد، خداوند توبه او را قبول میکند و از عقوبتش در میگذرد. به درستى که باب توبه مابین مشرق و مغرب باز است، و به درستى که توبهکنندۀ از گناه، تو گویی مانند کسى میباشد که اصلاً گناهی ننموده است.»
استغفار، یکی از دو امان خداوند در زمین
در نهج البلاغه وارد است که «در زمین دو امان از عذاب خدای وجود دارد؛ یکی از امانها از بین رفتهو دیگری باقی است. امان اولی وجود پیغمبر صلی الله علیه و آله است و دومی استغفار. قال الله عزوجل: و ما کان الله لیُعَذبَهم و أنتَ فیهم و ما کان الله مُعَذِبهُم و هم یَستَغفِرُون.(۶) «اى پیغمبر! تا هنگامی که تو در میان این مردم هستى خداوند آنها را البته دستخوش عذاب نمى کند و همچنین تا وقتی که آنان استغفار را شعار خود قرار دهند، خداوند عذاب کننده آنها نخواهد بود.»(۷)
حقیقت توبه
حقیقت توبه همان ندامت بر معصیت گذشته، و رجوع از آن، و تصمیم و عزم بر ترک آن در آینده است. خداوند علی أعلی از مادر مهربانتر است، و جهنم را برای سوزاندن مردم از روی غضب ایجاد نکرده بلکه ما جهنم را با اعمال زشت خود آفریدهایم و توبۀ توبه کننده را دوست دارد.[قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم]: «التائِبُ حَبیبُ الله؛ شخص توبه کننده حبیب خداست.»(۸) عَن الباقر علیه السلام: «إن اللهَ تَعالَی أشَد فَرَحًا بِتَوبَةِ عَبدِهِ مِن رَجُلٍ أضَل راحِلَتَهُ و زادَهُ فِی لَیلَةٍ ظَلماءَ فَوَجَدَها؛ از حضرت امام باقر علیه السلام است که فرمود: همانا خداى تعالى به توبه و بازگشت بنده خود فرحناکتر است از مردى که در شب تارى شتر و توشه خود را گم کرده و سپس آنها را بیابد.»
حکایت توبه نصوح یک جوان
«یک روز مَعاذِ بن جبل در مسجد خدمت رسول اکرم آمد؛ عرض کرد: یا رسول الله! یک جوانى دم در است، مانند ابر بهار گریه مى کند و می خواهد خدمت شما مشرف شود؛ اجازه مى دهید که من بیاورمش خدمت شما؟ حضرت فرمودند: بیاورش! معاذ رفت آن جوان را آورد. حضرت دیدند حالش خیلىخیلى متغیر است و همین طور گریه مىکند و با خود زمزمه و مناجات مىکند. حضرت فرمودند: وَیحَک! چرا حالت اینطور است؟ چرا اینقدر مضطرب هستى؟! عرض کرد: یا رسول الله، گناهان خیلىخیلى مهمى انجام دادم و مى دانم که خداى على أعلى مرا نمى آمرزد. و اگر به بعضى از آن گناهان بخواهد مرا بگیرد کافى است که مرا در جهنم بیندازد و مثل اینکه مى بینم به زودى مرا خواهد گرفت.
حضرت فرمودند: گناه تو بزرگتر است یا کوهها؟ عرض کرد: گناه من! حضرت فرمودند: گناه تو بزرگتر است یا این زمین و بیابانها و درختها و دریاها؟ عرض کرد: گناه من! حضرت فرمودند: گناه تو بزرگتر است یا خورشید، ماه، ستارگان، کرسى، عرش پروردگار؟ گفت: یا رسول الله، گناه من! معاذ مى گوید: حضرت حالشان تغییر کرد به شِبه حال غضب؛ به او گفتند: وَیحَک! گناه تو بزرگتر است یا خداى تو؟! افتاد به سجده گفت: سُبحان رَبى! سُبحانَ رَبى! خداى من بزرگتر است، چیزى از خداى من بزرگتر نیست. حضرت فرمودند: گناه بزرگ را مگر مى تواند کسى ببخشد جز خداى بزرگ؟! عرض کرد: نه! بعد مدتى همینطور به حال سکوت گذشت؛ حضرت فرمودند: خوب اى جوان! ما را خبر مى دهى به بعضى از گناهانت؟
عرض کرد: بله یا رسول الله! من هفت سال شُغلم کفن دزدى بود. شب مىآمدم در میان قبرستان قبر را مى شکافتم مرده هایى را که تازه دفن کرده بودند کفن آنها را مى دزدیدم. بعد از هفت سال روزى دخترى از انصار فوت کرد، او را دفن کردند. من شب آمدم در میان قبرستان براى دزدیدن کفن او، قبر او را شکافتم، بدن او را بیرون آوردم، کفن او را برداشتم، بدن دختر عریان ماند. کفن را که مى بردم شیطان با من وسوسه کرد، گفت: نمى بینى چه هیکلى دارد! چقدر این دختر زیباست! آمدم با او عمل زشت انجام دادم. حضرت فرمودند: برو بیرون اى فاسد! برو! برو! نَعُوذُ باللَه! نَعُوذُ باللَه! الآن آتش تو مرا مى گیرد! برو بیرون! برو بیرون! با دست اشاره کردند؛ این جوان از در مسجد خارج شد.
حالا پیغمبر رحمت است! خودش مى گوید: خداوند گناه را مى آمرزد ولو به اندازه عرشِ خدا باشد، ولیکن جوان را بیرون مى کند؛ یعنى چه؟ یعنى این گناه گناهى نیست که بیایى اینجا بگویى: أستَغفِرُ الله. تمام آثار سوءِ این گناه باید از کینونتِ وجودت خارج شود تا پاک شوى و گناهت آمرزیده شود. برو بیرون! برو بیرون! اشاره کردند، جوان از در مسجد بیرون رفت. گفت: خدایا آمدیم پیش پیغمبر رحمتت آن هم که ما را بیرون کرد؛ کجا برویم؟! یک مقدارى آذوقه مختصر تهیه کرد و رفت بیرون مدینه در بالاى یکى از کوهها؛ آنجا یک محلى براى خودش معین کرد و چهل شبانهروز مشغول عبادت و گریه و زارى[شد]!
در روایت داریم که بدنش شد مثل یک استخوان، چشمها ورم و آماس کرده بود، آفتاب بدنش را سیاه کرده بود، آنقدر گریه مى کرد که وحوش بیابان اطرافش جمع مى شدند و مرغها بر او رقت مى کردند. دستهایش را هم با غُل به گردن مى بست و خود را روى خاک مى مالید: خدایا گناه کردم از روى جهالت بوده، کارِ زشت بوده، حالا پشیمانم آمدم. آمدم سراغ پیغمبرت، پیغمبر رحمتت هم من را مأیوس کرد، کجا بروم؟ آمدم سراغ تو اى پروردگار! گناه مرا مى آمرزى، نمى آمرزى؟ بعد از چهل شبانهروز که دعا مى کرد، این دعا را کرد که: پروردگارا! اگر گناه من آمرزیده شده، به پیغمبرت خبر بده که به من اطلاع بدهد و اگر آمرزیده نشده بدان که من طاقت عذاب قیامت را ندارم؛ یک آتشى بفرست همین الآن مرا محترق کند و از بین ببرد!
بعد از چهل روز جبرائیل بر پیغمبر نازل شد: «و الذین إذا فَعلوا فاحِشةً أو ظَلموا أنفُسَهم ذَکروا الله فأستَغفروا لِذنوبِهم و مَن یَغفرُ الذنوبَ الا الله و لم یَصروا عَلی ما فعَلوا و هم یعلمون* اولئک جزاؤهم مَغفرةٌ مِن رَبهم و جَناتٌ تجری مِن تَحتها الأنهارُ خالدینَ فیها و نِعمَ أجرُ العاملینَ.»(۱۰)
«آن کسانى که کار فاحشه اى انجام دادند(کار بسیار زشت) یا بر نفسهاى خود ستم کردند، حالا یاد خدا مى کنند و بر گناهشان مى گریند و استغفار مى کنند و کیست غیر از خدا که گناهان را بیامرزد؟! و آنها دست از آن اعمال زشتشان برداشته اند و توبه کرده اند، و اصرار بر عمل ندارند و فهمیده اند که خطا کرده اند، خدا گناه آنها را آمرزید و وعده بهشت داد؛ بهشتهایى که در زیر آن نهرهایى روان است و به به از این عمل کنندگان که پاى راستین در مقام عمل و توبه قرار مى دهند و دست برنمى دارند تا اینکه زنجیر رحمت پروردگار به حرکت بیفتد.» پیغمبر اصحاب را خواستند و گفتند: از آن جوان که خبر دارد؟ معاذ بن جبل آمد خدمت حضرت و گفت: یا رسول الله(ص) مى گویند: در فلان کوه بین دو سنگ مشغول عبادت است؛ از آن روز رفته تا به حال!
حضرت گفتند: برویم به سراغ او. حضرت حرکت کردند؛ معاذ بن جبل آمد و جماعتى از اصحاب. همین طور پیاده آمدند تا بیرون مدینه و آن کوهى که معاذ نشان داد؛ حضرت با همه اصحاب بالا رفتند، جوان را دیدند، اما چه جوانى! اصلاً مشابهت با آن جوان سابق ندارد. آفتاب صورتش را سیاه کرده، چشمهایش از شدت گریه ورم و آماس کرده، پوست بدنش تغییر کرده، لاغر شده، دستهاى خود را به گردن بسته و مى گوید: إلهى هذا بهلُول و بَینَ یَدَیکَ مَغلُولٌ؛ خدایا! این بهلول یک آدم دیوانه و نفهم است و خود را زنجیر کرده در بین دست قدرت تو، هر کارى مى خواهى با او بکن!
دیدند که وحوش اطرافش جمع شده اند به حال او رقت مى کنند، مرغان مى آیند و به حال او رقت مى کنند. حضرت خودشان آمدند گفتند: «بَخ بَخ لَکَ یا بُهلُول! اى بهلول، آفرین بر تو! آفرین بر تو! خوب عملى کردى! خوب تدارک کردى! و آن ریشه گناه را از قلبت پاک کردى!» خودشان رفتند با دست شریف خود غُل را از گردنش باز کردند، دستور دادند اصحاب آب آوردند صورتش را شستند و حضرت به او محبت کردند و مهربانى کردند و فرمودند: «لمثل هذا فلیعمل العاملون»(۱۱) توبه کنندگان باید اینطور توبه کنند و اینطور عمل کنند و این جوانى بود که آن روز پیش من آمد سراپاى او آتش بود و اینطور تدارک کرد؛ با این گریه ها، با این مناجاتها، با این توبه تمام آتش خود را از بین برد و تبدیل به رحمت کرد. آیه نازل شد: «اولئک جزاؤهم مغفرة من ربهم» براى او مغفرت خداست و بهشتهایى که براى اوست و خداى على أعلى مُعد و مهیا فرموده و نهرهایى در زیر آن بهشتها جاری است و «نعم أجر العاملین.»(۱۲)
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پی نوشتها:
۱. سوره تحریم آیه ۸.
۲. سوره نور آیه ۳۱.
۳. الکافی، ج ۲، ص ۴۳۵.
۴. الکافی، ج ۲، ص ۴۳۰ با قدری اختلاف.
۵. جامع أحادیثالشیعة، ج ۱۴، ص ۳۴۹.
۶. سوره انفال آیه ۳۳.
۷. نهج البلاغة(با شرح محمد عبده) ج ۴، ص ۱۵۵
۸. جامع السعادات، ج ۳، ص ۶۵.
۹. الکافی، ج ۲، ص ۴۳۵.
۱۰. سوره آل عمران، آیات ۱۳۵ و ۱۳۶.
۱۱. سوره صافات، آیه ۶۱.
۱۲. بحار الأنوار، ج ۶، ص ۲۳ به نقل از أمالی صدوق.