چرا ما از آدم‌خواری منزجریم؟

به نظر می‌رسد که اغلب آدم‌ها به شکل غریزی از فکر خوردن گوشت یک انسان دیگر هم دچار حالت تهوع می‌شوند. خیلی ببخشید که تا این حد واضح توصیف می‌کنیم اما انگشتان سرخ‌شده در روغن زیاد، خورشت پانکراس و مغز مخلوط با آناناس در منوی هیچ‌کسی نیست. شاید هم تصور این است که نفرت از همنوع‌خواری در دی.ان.ای ماست. اما برخورد با جوامعی که هنوز آدمخواری در آن‌ها جریان دارد، این عبارت که «ما این‌گونه سیم‌کشی شده‌ایم» را زیر سوال می‌برد. حداقل این موارد نشان می‌دهند که هر طور که برنامه‌ریزی شده باشیم، احتمال «سیم‌کشی مجدد» نیز وجود دارد. درواقع «سیم‌پیچی‌های» ما بیش‌تر از آنکه با زیست‌شناسی مرتبط باشد با تغییرات اجتماعی مرتبط است.

با این اوصاف چرا برخی فرهنگ‌ها آدم‌خواری را تقبیح می‌کنند اما برخی دیگر آن را می‌پذیرند؟

چرا ما فکر می‌کنیم که آدم‌خواری غلط است و آیا توجیهی برای این کارمان وجود دارد؟ برای پاسخ به این پرسش می‌خواهیم به مقاله جرمی ویسنوسکی با عنوان «در دفاع از آدم‌خواری» و جیلز فریزر با همان عنوان مراجعه کنیم.

21

معمولا می‌توان حدس زد که چه بحث‌ها و مخالفت‌هایی در مقابل پرسش‌های اخلاقی شکل می‌گیرد. در این نوع پرسش‌ها اغلب جبهه پیامدگرایان در برابر وظیفه‌گرایان و اغلب فایده‌گرایان در برابر کانتی‌ها شکل می‌گیرد. نتیجه در برابر وظیفه. و مقاله «دفاع از آدم‌خواری» ویسنوسکی می‌گوید که هیچ‌کدام از این مکاتب نمی‌توانند به طور قانع‌کننده‌ای از ممنوعیت آدم‌خواری در جهان دفاع کنند. در مکتب فایده‌گرایی نکته این است: «آیا آدم‌خواری بیش‌تر از خیر، مایه شر است؟» و بعضی‌اوقات ممکن است این گونه باشد. استدلال‌های فایده‌گرایانه به طور معمول روی ضررهایی متمرکز است که به فرد مورد آدم‌خواری وارد می‌شود و همین‌طور فشارهای عاطفی‌ای که اطرافیان او متحمل خواهند شد. اما اگر این مسئله را بر اساس موارد خاص بررسی کنیم به این نتیجه می‌رسیم که مواردی هستند که آدم‌خواری چنین ضرری به آن‌ها وارد نکرده و نمی‌کند. اگر فرد متوفا هیچ خویشاوندی نداشته باشد و خوردن او به کسی آسیبی وارد نکند چه؟ اگر گوشت او لذتی را برای گروهی از آدم‌خوارها فراهم آورد چه؟ در آخر، قتل شخص برای مصرف گوشت او قطعا و به وضوح شرم‌آور است اما خوردن گوشت شخصی که مرده چه ضرری به سایرین وارد می‌کند؟

از منظر کانتی، پرسش به این شکل مطرح می‌شود که «آیا این فعل حرمت انسان و شأن او را حفظ می‌کند؟» آیا با این فعل از یک انسان دیگر استفاده ابزاری نمی‌کنیم؟ آیا با این فعل برای دستیافتن به لذت شخصی از انسان دیگر به مثابه ابزار استفاده نمی‌کنیم؟ پاسخ به این پرسش‌ها نیز «خیر» است. از منظر کانت، عصاره حرمت انسانی در استقلال و خودمختاری او خلاصه می‌شود که منظور از آن ظرفیتی است که ما برای اتخاذ تصمیم‌های منطقی و ارجح دانستن قوانین اخلاقی بر خودمان داریم. جسدی که دیگر فاقد عاملیت و خودمختاری است، را نمی‌توان در این بافت محدود «یک شخص» دانست. بنابراین، وینسکوسکی استدلال می‌کند که مصرف گوشت جسد نقض قانون کانتی نیز نیست زیرا به حریم خصوصی و حرمت یک «موجود زنده» تجاوز نمی‌کند.

وینسوسکی بعد استدلال می‌کند که آدم‌خواری نه تنها به ذات اشتباه نیست، بلکه گاهی اوقات می‌تواند گرامی داشته شود، مثلا در مورد فردی که با عقل سالم رضایت داده که بعد از مرگ جسدش خورده شود. در این مورد ما داریم آرزوی یک مرده را برآورده می‌کنیم و با این کار احتمالا رضایت خویشاوندان او نیز تأمین می‌شود. در بعضی جوامع، بنا به دلایل مذهبی، خوردن گوشت مرده نوعی احترام به خانواده متوفا محسوب می‌شود. بنابراین اخلاق سکولار نمی‌تواند در مقابل آدم‌خواری استدلالی موجه داشته باشد.

فریزر: این مبحث دینی است نه اخلاقی

بنابراین، اگر نمی‌توانیم یک مبنای سکولار برای تقبیح و محکومیت آدم‌خواری پیدا کنیم، آیا مذهب می‌تواند استدلال محکمی برای آن بیاورد؟ این درواقع موضعی است که فریزر اتخاذ می‌کند. او می‌گوید:

«آدم‌خواری بیش‌تر یک مسئله دینی است تا مسئله فلسفی. دلیل‌اش آن است که ما بدن انسان را ـ حتی بعد از مرگ او ـ مقدس می‌دانیم. کسانی که به آسانی اصرار دارند بعد از مرگ انسان‌ها می‌توان هر رفتاری با جسد آن‌ها کرد ـ مثلا آن‌ها را به زباله‌دانی انداخت ـ خیلی در اقلیت هستند، و من اغلب درباره میزان صداقت‌شان دچار تردید هستم. حتی در مورد بدن مردگان فرض می‌شود که آن‌ها همچنان نشانه‌هایی از زندگی را روی بدنی که با آن زیسته بودند، حمل می‌کنند.»

فریزر می‌گوید که «آدم‌خوای به دلیل غیرطبیعی بودن اشتباه است.» دلایل منطقی زیست‌شناسی برای اشتباه بودن خوردن جسد انسان وجود دارد؛ جسد مردگان در معرض عفونت است. آن‌ها باکتری‌هایی را حمل می‌کنند که می‌تواند باعث مرگ زجرآور مرده‌خواران شود. بنابراین آیا کراهت ذاتی مغز برای مصرف نکردن گوشت مردگان یک مکانیزم دفاعی است؟ فریزر اینطور فکر می‌کند. فریرز استدلال می‌کند که «تهوع و انزجار ممکن است ناشی از نیاز فرگشتی به محافظت از خود در برابر عفونت و بیماری بوده باشد»، اما اینکه همچنان ما از این فعل دچار تهوع و انزجار می‌شویم، به هنجارهای اجتماعی و ملاحظه‌تمان نسبت به «مقدسات» نیز مربوط است.

تمام جوامع انسانی تمایل دارند که مرز بین مقدس و غیرمقدس را ترسیم کنند، و این مرزبندی‌ها اغلب مذهبی هستند (مانند حرمت زندگی انسانی) اما همیشه این‌گونه نیستند (مانند احترام به پرچم یک کشور). فریزر استدلال می‌کند که دلیل اینکه ما آدم‌خواری را منزجرکننده می‌دانیم این است که هنجارهای اجتماعی ما طی هزاران سال از ارزش‌های مذهبی تأثیر گرفته‌اند — اینکه بدن مقدس است.

20

«ما»، بعد از مرگ هم به شکلی وجود داریم. فریزر می‌گوید:

«آنچه ابتدا یک واکنش زیستی به تهدید بدن‌های ما محسوب می‌شود، می‌تواند نشانه‌ای از واکنش معنوی به تهدید علیه ارواح‌مان باشد.»

فرهنگی مذهبی بدون آدم‌های مذهبی

نکته فریزر این نیست که «اگر از آدم‌خواری انزجار دارید، حتما یک مسیحی هستید.» این ادعا که باورهای مذهبی ما در میراث فرهنگی‌مان دفن شده و در ناخودآگاه جمعی ما حضور دارد، هم منطقی و هم معقول است. قوانین، نهادها و تابوهای اجتماعی که امروز بر مبنای آن‌ها زندگی می‌کنیم، به واسطه نسلی مذهبی‌تر از ما به ما ارث رسیده‌اند.

بنابراین، پاسخی که به پرسش ابتدایی می‌تواند داد این است که دلیل انزجار بسیاری از انسان‌ها از آدم‌خواری آن است که هرچند ممکن است در سطح ناخودآگاه به آن واقف نباشند، اما بسیاری از آن‌ها هنوز بیش‌تر از آنچه تصور می‌کنند، مذهبی هستند.